احساس خجالتی
سلام دیشب من خونه همسایمون بودم تولد پسرشون بود من به مامانم اطلاع نداده بودم بعد فهمید یکم عصبی شد بعد همسایمون بهم ریختن اومدن دنبالم با مامانم حرف زدن مامانم بهشون گفت اصلا من عصبی نیستم شما ودخترم باهم صمیمی هستیم من فقط خواستم بهم اطلاع بده بعد منو باخودشون بردن خونشون یکم اگاهم کردن وحرف زدیم ولی ناراحت شدن یکمی بعد تموم شد وکلی حرف زدیم واینا پسر همسایمون هم ازش هم از خانواده معذرت خواهی کردم ولی یادم نمیاد دقیق فقط یادمه پسر همسایمون گفت مهم نیست خودتو ناراحت نکن