0

سلام من سی یک سالمه و با خانواده ام مشکلات زیادی دارم من طرز فکرم روشن امروزی فکر مکنم تو خیلی چیزها خانواده ام سنتی اند من بارها بهشون گفتم علاقه ایی به ازدواج کردن زندگی متاهلی زندگی مشترک ندارم نمی‌خواهم ازدواج کنم من  از خلوت تنهایی خودم بیشتر لذت میبرم بارها تا تقی به توقی میخوره ازدواج کردن ازدواج نکردن من وسط مکشن مثلا میخواهم غدا درست کنم مامانم به خواهرم مگه به این چرا دادی غدا رو درست کنه مگم عالم عالم دست‌پخت آمو قبول دارند فقط تو دست‌پخت نو قبول نداری مگه برو شوهر کن تو خاته خودت اشپزی کن غداهایی که میخواهی درست کن من عاشق پرنده ام یه پرنده داشتیم عروس هلندی برای اینکه از تنهایی در بیاد یه جفت براش خریدم زاد ولد کردن مگه بفروش بر پرنده تو با آیت پرنده ها مگم من اگه بفروشم پرنده بچه ها رو میفروشم پرنده خودم نفروشم مگه نمیدونم برو ازدواج کن تو خانه خودت پرنده رو نگه دار هرچی میشه سر هرقضیه ایی ازدواج کردن مو مکشه وسط میخواهم غدا درست کنم مگه برو حانه شوهرت میخواهم پرنده نگه دارم مگه برو خانه شوهرت انجام بده مگم آره ازدواج حلال مشکلات من من ازدواج کنم مشکلات ام حل میشه مگم آین همه عالم عالم ازدواج کردن مشکلات شون حل شده مگه تو با اونا چکار داری تو ازدواج کن تو نمیدونم مشکلات حل میشه خسته شدهم به قرآن از حرف های تکراری بحث های تکراری هر چی میشه ازدواج من مکشن وسط مگم من علاقه ای به ازدواج کردن ندارم نه الان نه هیچ دقت دیگه آتن به ازدواج نمیدهم به زور می‌خواهد نظر خودشون به آدم تحمیل کنند برادرم تو خاته هر چی گم مکنه یقه منو مگیره به من تهمت دزدی میزنه خسته شدهم دیگه بریدم به خدا نمیدونم چکار کنم

عرفان امانی وضعیت را به منتشر شده تغییر داد 22 اردیبهشت 1403