0

سلام وقت بخیر من یه دخترم و 19 سالمه با یه پسری در ارتباطم که 20 سالشه و از وقتی کلاس هفتم بودیم شنیدم که می‌گفته عاشقمه و یکسال پیش اینو مستقیم به خودم اعتراف کرد که عاشقمه ما کم کم با هم حرف زدیم و منم عاشقش شدم جوری که بدون اون زندگی برام خیلی سخت بود ما چندین بار همو دیدیم من خونوادم سخت‌گیرن ولی هر جور شده رفتم و دیدمش و خیلی همو دوست داریم اما این پسر یجوریه مثلا اصن به ناراحتی من اهمیتی نمیده بارها بهش گفتم وقتی ناراحتم و بهت میگم لطفا درکم کن میگه باشه ولی باز خبری ازش نیس یا مثلا دیروز حالم خیلی بد بود و از دستش عصبی بودم جوری که هر چی بهش میگم برعکسشو انجام میده اصن به حرفای من اهمیتی نمیده حتی بهم دروغم میگه ولی نه دروغای خیلی بزرگ بعد دیدمش من نخواستم برم ولی التماسم کرد منم رفتم بعد که رفتم انتظار داشتم بشینه و باهام درمورد ایرادای رفتاری حرف بزنه که من بهتر بشم اما ازم رابطه خواست و کار خودشم کرد من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم دوسش دارم ولی این رفتاراش نمیدونم یعنی چی نه اهمیتی نه توجهی نه هیچی ولی همیشه بهم زنگ میزنه و حالم میپرسه ناگفته نمونه منم خیلی میزنم تو ذوقش و چون بهم دروغ گفته منم چندبار بهش دروغ گفتم ولی خودشم میدونه عمدی دروغ گفتم بخاطر دروغای اون خلاصه من نمیتونم باهاش باشم با توجه به اینکاراش و نمیتونمم فراموشش کنم چون دوسش دارم میشه راهنماییم کنید لطفا‌

عرفان امانی وضعیت را به منتشر شده تغییر داد 14 بهمن 1402