0

سلام خسته نباشید
من دخترم، تقریبا ۱ماه دیگه ۱۸ سالمه
چند روز قبل تولد ۱۶ سالگیم قرص خوردم (۶ ۷ تا آلپرازولام) ولی قصدم خودکشی نبود، چون جلد قرص هارو گذاشتم که ببینن و خواهر کوچیکم دید قرص هارو برداشتم و بعد از اینکه خودم رفتم پیش مامانم وگذاشتم گیج شدنم رو ببینه و بعدش رفتم خوابیدم
نمیدونم ولی ته دلم میدونستم چیزیم نمیشه
بعد از اون چندتا رفتم پیش مشاور ولی چرت و پرت میگفتن
بعدش سعی کردم بیخیال همه چی بشم و خودم تلاش کنم حالم بهتر شه
رفتم درباره رشته های تحصیلی تحقیق کردم که علاقم رو پیدا کنم، چند ماه کلاس ورزشی رفتم، مدرسمون عوض کردم
ولی الان حس میکنم همه اون کارا ادا در اوردن بوده
اون آدم من نبودم، اون میخواسته خودشو سرگرم کنه تا احساساتش دیده نشه
هر قت تو خونه با داداشم دعوام میشه یهو اینقدر عصبانی میشم که میخوام بزنمش، بعضی وقتا هم نمیتونم حسمو کنترل کنم و بهش حمله میکنم
وقتی درباره درسم و آیندم با مامانم حرف میزنم و بحث میشه، مغزم قفل میشه و میخوام یه مدت همش بخوابم و هیچ حسی ندارم
برای اینکه از این حس دور شم، با ناخونم رو ساعد دستم میکشم که بسوزه، اگه تیف داشته باشم و تنها باشم با تیغ میکشم که بسوزه
الان از زخم هام یه رد خیلی کم مونده…
تو مدرسه هم همش میخوابم، فقط زنگ تفریح میرم کلاس بغلی که با ۲ ۳ نفرشون اوکیم، ولی تو کلاس خودمون صدام به زور درمیاد
خودمو باسریال خفه کردم، تو مدرسه، خونه و… همش سریال میبینم تو هر ژانری که باشه

چهارشنبه ای مامان بزرگ مامانم فوت کرد، سنش بالا بود و بدنش خیلی ضعیف شده بود، نابینا هم بود
بچه تر که بودم (دبستان) بعضی وقتا که خونه بابابزرگم میموند باهام بازی می‌کرد ولی اونقدر برام عزیز نبود…
ولی وقتی دیروز دیدم دارن دفنش میکنن نمیدونم چرا ولی از اون موقع بهم ریختم
نکنه مامان بزرگمم بره، نکنه مامانمم بره و دیگه هیچ وقت نبینمش، این فکرا حالمو بد میکنه
از دیروز بهم ریختم همش میخوابم و گریه میکنم
نمیخوام اینجوری باشم، نمیخوام ضعیف باشم
میدونم باید به خودم زمان بدم و این افکار رو دور کنم ولی نمیتونم
میدونم افسردگی دارم و باید یه کارایی انجام بدم تا حس افسردگی ازم دور شه، ولی انرژی ندارم
از دیروز هم حالم بدتر شده

الان نمیدونم چکار کنم، برم پیش مشاور که حرف های الکی بهم بزنه یا برم پیش متخصص اعصاب بهم دارو بده..

عرفان امانی وضعیت را به منتشر شده تغییر داد 15 اسفند 1402