اختلالات روانی
سلام. دخترم ۱۹ سالمه.
از ۹ سالگی خودارضایی میکنم.
از ۱۳ سالگی عاشق شدم و وارد رابطه شدم، که جنسی نبود ولی ادامه دار شد و ۶ سال طول کشید. این وسط من دو الی سه بار که قهر کردیم و جدا شدیم وارد رابطه ی دیگه ای شدم و با یکیشون هم زیادی صمیمی شدیم و رابطه ی دهانی داشتیم! و زمانی کات کردیم دوباره من برگشتم به همون رابطه ی ۶ ساله!
همیشه مردد میشم از انتخابش چون ۲ سال از من کوچیکتره 😑و هیچ اختیار و اراده ای از خودش نداره. احساساتمو به کل از دست دادم .
پشت کنکوریم.
تنبلم. و خیلی وقتا حوصله و علاقه به درس خوندن ندارم.
علاقه ی جنسیم خیلی کم شده.
علاقه م به جنس مخالف از بین رفته.
علاقه م به ماشین، آرایش کردن، رنگ مو و تیپ زدنو… به کل از دست دادم.
از دوستام خوشم نمیاد.
احساس گناه دارم.
منی که همیشه نمراتم ۲۰ بوده طی این دو سال اخیر به معنای واقعی هیچ پیشرفتی نداشتم.
چیزی خوشحالم نمیکنه.
علاقه ای به بیرون رفتن و دوست پسر بازیو عرق خوردنو سیگارو… به هیچی علاقه ندارم.
از کافه رفتن و این چیزا خوشم نمیاد دیگه.
معنویاتم ضعیف شده.
ارتباطم با خدا رو دارم در حد نماز و نیایش ولی بدحجابم و نمیتونم اراده شو ندارم که باحجاب باشم.
نمیتونم لاس نزنم.
نمیتونم لاشی بازی درنیارم.
من دختر چند رویی هستم. هیچکس من رو نمیشناسه حتی خودم! گاها نجیب و با وقار و باکلاس و مذهبی بنظر میرسم . گاها هم کاملا برعکس هستم😑
از مجازی و دنیاش حالم بهم میخوره، اینستا و تلگرام و… ندارم. و تصمیم دارم سیم کارتمو عوض کنم و از گذشته م فاصله بگیرممم.
من اخلاقای خیلی رو مخی بودم.
در سنین نوجوانی شاهد اعتیاد پدر و خیانت مادرم بودم ولی الان زندگیمون خیلی عالیه و نمیخام اونارو بهونه کنم اما از نظر روحی بسیار بسیار سنگدل و گاها شکننده و آسیب پذیرم.
من هیچ چیزی برام اهمیتی نداره.همه بهم میگن چقدر بیخیالی! از هیچ چیزی غصه نمیخورم به ظاهر. اما ذاتا فقط دارم خودم رو قوی نشون میدم.
زمانی شاگرد اول بودم
۹ سال تکواندو کار کردم و ورزشکار بودم.
در خطاطی و هنر استاد بودم!
اماا حالا!!
میخوام باز هم کنکور بدم چون خداروشکر از عشق و عاشقی دست کشیدم. و امیدم اینه ک میتونم نتیجه ی عالی ببینم .اما … هم حمایت خانواده رو ندارم دیگه، هم اینکه من حوصله ی پشت کنکور موندن و بی مصرف بودنو ندارم . وقتی پشت کنکور بودم از هیچ کاری لذت نمیبردم. اختیاری از خودم نداشتم. درامدی نداشتم. باید برای بیرون رفتن مثل بچهای مدرسه ای اجازه میگرفتم و من از این کار متنفرم!!!! پس دلم میخاد برم دانشگاه آزاد و در حینش برای کنکور هم بخونم! تا رشته ی مورد علاقمو قبول شم. شدنیه