0

من سن زیادی ندارم ولی همیشه از طرف خوانوادم محدود بودم از پدرم حالم بهم میخوره هیچوقت نمیتونم دوستش داشته باشم همیشه عصبیه آدمیه کا مشکل روانی داره هیچوقت کتک نمیزنه ولی روان سالم برام نزاشته همونقدر که از پدرم متنفرم مادرمو دوست دارم ولی مادرمم یه وقتای عصبیه از دست پدرم چون خیلی زور میگه و قابلیت اینو داره همه رو عصبی کنه از بچگی بخاطر این توی خونه موندن خیلی عذاب کشیدم خیلی خیلی واقعا دلم یه جمع خوانوادگی میخواد از اینا که میگن میخندن کلی بچه و دخترای هم سن خودم داخلشون هستن دلم میخواد برم بیرون ولی همش توی خونم همه دوستام مجازین اگه به مدت یک هفته یک روز در میون بیرون باشم به مدت یک ماه هیچ‌جا نمیتونم برم چون خوانوادم واقعا آدمای افسرده این همش درگیر مشکلات ارث و میراثن آدمای بازنده این کسایین که همش فکر و خیال میکنن آدمای شلخته این به قدری که من خونه رو تمیز میکنم به یک روز نمیکشه کلشو کثیف و شلخته میکنه پدرم و اصلا تمیز بودنو بلد نیست بعدم سر من غر میزنه که چرا خونه رو جمع نمیکنی واقعا پیش خودم میگم خدا منو حفظ کرده و آدم عاقلیم و هنوز با اعتماد به نفس موندم وگرنه با این وضعیت که نه مسافرت میرم نه ساده ترین مکانای تفریحی شهر رو میرم و همش توی خونه و توی گوشیم الان باید اعتیاد می‌داشتم یا کلی خیانت میدیدم واقعا عصبیم و طاقتم تموم شده

عرفان امانی وضعیت را به منتشر شده تغییر داد 21 مهر 1403