رابطه با خانواده ی شوهر
سلام من با شوهرم یه سال دوست بودم بعد با طی کردن جلسات مشاوره باهم عقد کردیم الان چند ماه گذشته خانواده ی شوهرم دختر خالشونو میخاستن برای شوهرم اما اون منو انتخاب کرده اولشم راضی نمیشدن تا اینکه بالاخره راضی شدن من باهاشون خیلی خوب بودم اونا هم در ظاهر خوب بودن و اصلا فکر نمیکردم در باطن دوستم نداشته باشن باهم خیلی بیرون میرفتیم و رفت و آمد داشتیم و خوب بودیم هم با خواهرشوهرم هم مادرشوهرم بعد فهمیدم چندین بار به همراه شوهرم رفتن با فامیلاشون بیرون منو نبردن و بهم نگفتن با شوهرم کلی بحث کردیم گفت تقصیر خانوادمه و اونجا سبک میشدی که نبردمت و معذرت خواهی کرد گفت دیگه یا خودمم نمیرم یا تو هم میبرمت گفت متوجه اشتباهم شدم و تو کاملا درست میگی منم گفتم باشه ولی پشیمونم کردین از خوب بودن دیگه رفت و آمد نمیکنم خواهرشوهرمو دیدمش بهش گفتم من توقع نداشتم و از دستتون ناراحت شدم ازتون بعد اونم گفت ببخشید و بوسم کرد گف دفعه بعد میریم ولی دیگه از اونروز هروقت دیدمش خیلی سرسنگین و خشکه البته منم همینطورم قبلا خیلی جور بودیم الان که اینجوریه اصلا خیلی ناراحتم دوس ندارم میشه بگید چجوری بهش بگم باهم رابطمون خوب باشه؟البته منم خیلی باهاشون خشک و سرسنگین بودم این یه هفته مادرشوهرمم که زنگ زد گفت بیا خونه نرفتمولی اصلا خوشم نمیاد از اینکه رابطمون اینجوری باشه امروز برا خواهرشوهرم کلیپ و عکس فرستادم راجب اینکه دوستت دارم و اینا سین زده صبح ولی جواب نداده شما بگید چیکار کنم؟ من آدمی نیستم که هرچی اونا بد باشن من بتونم باهاشون خوب باشم دوست دارم بهشون بگم اینو