0

سلام من دوماهه باردار بودم باهمسرم ودوخانوادمون باهم دعوا شد که همسرم نمیزاشت من تو خونم زندگی کنم وخانواده حمایت کردند وگفتند تو خونه خودت نه غذا بپز نه بمون کلید خونمو به زور شوهرم گرفت وگفت برگردی یه کاری میکنم یه روز خوش نبینی برات گریه کنن من وخانوادم گفتیم که بیا اجازه سقط بده ولی ندادند ومنم نشد سقط کنم ازاول گفتم بدنیا بیادمجبورم به خانوادت پدرمادرت بدم وشرایط نگهداری ازجمله خونه پول ندارم و تو بیمارستان اومدند بردند من خیلی دلم میخواد بچم ببینم اولش بامامانم رفتیم دم درشون دعوا وسرمادرم شکست وترسیدم برای وقت ملاقات اطرافیان گفتند میری بچه اذیت میشه نمیخوای نگه داری ببینی هوایی عصبی اضطراب میگیره نرفتم الان پسرم هفت سالشه و میگن کلاس اوله رو ذهنش اثر میزاره اوله مدرسه اشه اذیت میشه چکارکنم خیلی دلم میخواد بچم ببینم بغلش کنم هم میخوام اذیت نشه چکارکنم؟ازدواج کردم و یه دختر دارم

عرفان امانی وضعیت را به منتشر شده تغییر داد 20 آبان 1403