0

سلام من 34 سالمه 10 ساله پیش با دختری آشنا شدم که از همون اول بهش علاقه مند شدم و تا پنج سال با هم دوست بودیم و رابطه خیلی نزدیک داشتیم من همیشه دوست داشتنم و بهش میگفتم ولی اون نه توی پنج سال میگفت من نمیتونم با کسی ازدواج کنم ولی بعد پنج سال از زندگیم رفت و من و تنها گذاشت و با یکی دیگه ازدواج کرد الان 6 ساله هر لحظه به لحظه زندگیم به یادش هستم بعضی شبا انقدر بغض دارم که حتی گریه میکنم هیچی تا حالا نتونسته آرومم کنه هر بار خواستم فراموش کنم و با یکی دیگه باشم ولی همیشه چهره اون و یاد اون میاد جلوی چشمم و نمیتونم به اون دروغ بگم که عاشقش هستم برای همین الان تنها ترینم حتی از خانواده ام دور شده ام و تنها زندگی میکنم کسی و ندارم باهاش درد و دل کنم یه خونه دارم و یه مغازه اجاره ای کاش وقتی کسی پنج سال یکی و علاقه مند میکنه نزاره بره میخوام بدونم اون به چی فکر میکنه یعنی بعد این همه مدت براش مهم نبودم وقتی حتی میدونه الانم با یادش تنهایی زندگی میکنم براش مهم نیست حتی اون موقع میدونست بدون اون نمیتونم زندگی کنم ولی بازم رفت کلی سوال دارم که اون وجدانش ناراحت نیست چرا بعضیا وجدان ندارن چرا زندگی بقیه براشون یه بازی حالم بده خیلی بد

عرفان امانی وضعیت را به منتشر شده تغییر داد 7 خرداد 1403