روابط عاطفی
سلام دخترم ۲۴ سالمه دانشجوی ارشد هستم ، من سال پیش با یه پسر اشنا شدم که بهش گفتم من قصدم ازدواج هست برای خوش گذرونی نمیخوام ، اونم گفت فعلا دوست هستیم تا ببینیم چی میشه ، بعد خیلی راحت بود باهام هیچ رابطه ی جنسی نداشتیم ولی تماس دستی بود ، هیچی تو رابطه براش کم نذاشتم هرموقع اون میگفت باهاش میرفتم بیرون ۹۰ درصد اوقات من زنگ میزدم بهش ، تا چند وقت پیش خوب بودیم ولی بعضی وقتا میگفت اگه بزاری از جلو رابطه داشته باشیم میام خواستگاریت ولی من نزاشتم ، بعد یهو رابطه مون سرد شد ، یه بار دوتاییمون میخواستیم دوست من و دوست او را باهم اشنا کنیم برای ازدواج دو بار چهارتایی رفتیم بیرون ، بعد مدتی اون دوتا به درد هم نخوردن ، بعد چند روزی دوستش بهم پیام داد منم سریع به دوس پسرم گفتم هیچ وقت چیزی ازش قایم نمیکردم ، همیشه همه چی بهش میگفتم ، بهش گفتم دوستت پیام داده گفت باهاش حرف بزن ببین چی میگه چون پیش یکی از رفیق هام گفته که از من خوشش میاد ، و پرسیده که ایا دوست پسرم قصد ازدواج داره یا نه ، وقتی مطمن شده قصد ازدواج نداره به من پیام داد و گفت از تو خوشم میاد منم سریع به دوس پسرم گفتم ، بعد چند روز من و دوست پسرم دعوامون شد و گفت من کلا قصد ازدواج ندارم منم گفتم چرا زودتر بهم نگفتی چرا وابسته ام کردی گفت مشکل خودته که وابسته شدی ، من خیلی دوسش داشتم بعد گفت دوستم پسر خوبی هست ارزش داره باهاش حرف بزن ولی من دوستش رو هرچی گفت بلاک کردم ، ولی دوس پسرم گفت واقعا قصد ازدواج داره باهاش خوب باشه اینده ات رو خراب نکن چون من روز اول بهت گفتم دوست هستیم قصد ازدواج باهات رو ندارم ، بعد برای خرید لپ تاپ ازش کمک خواستم گفت با دوستم برو ، بخاطر این از بلاکی درش اوردم ، و باهاش رفتم لپ تاپ نگاه کردم بعد از اون باهم در ارتباط بودیم ولی همه چی رو برای دوس پسرم تعریف کردم همه رو بهش میگفتم ، بهم گفت نزار رفیقم از اینکه با تودر ارتباطم بفهمه هیچی بهش نگو .
این پسر خیلی زیاد باهام خوب بود رفتارش اخلاقش همه چی
خیلی زیاد خوب بود
رابطه من و دوس پسرم تموم شد از همون شبی که بهم گفت من قصد ازدواج باهات رو ندارم ،
ولی گفت به عنوان دوست روم حساب کن چون از اول گفتم دوستم هستی
ولی تو خودت وابسته شدی و تقصیر خودت بوده .
بهم گفت با دوستم اوکی شو چون خیلی خوبه . گفت احمق نباش .
امروز با دوستش رفتم بیرون . اولش بهش گفتم من نمیخوام رابطه تو و دوستت رو خراب کنم بخاطر این باهم نباشیم . گفت این چه حرفیه میزنی ، دوستم ازش مطمن شدم که قصد ازدواج نداره پا پیش گذاشتم و اینکه شما دوست بودین . اون نمیدونست رابطه ما بیشتر بوده .
دوست پسرم بهش زنگ زد و گفت دستش بریده واینا . موقع برگشتم خوابگاه . دوس پسرم بهم زنگ زد و گفت این بود عاشقت هستم دوست دارم حتی یه زنگ نزدی که دستم چیشده ، همش دروغ گفتی ، بهش گفتم خودت گفتی نزار اون بفهمه گفت میتونستی پیام بدی ، موقع برگشتم جلو دانشگاه دیدمش . گفت یا موقع برگشتی می اومدی میپرسیدی .
گفت تو دوست داشتنت الکی بوده .
گفت دیگه هیچ وقت بهم زنگ نزن هیچ وقت .
الان خیلی ناراحتم که باید چکار کنم
سلام دوست عزیزم
پیامتون رو خوندم
ببینید روابط وقتی کات میشن دیگه به عنوان دوست کنارهم بودن جذابیتی نداره
اجازه نده یک نفر با ایجاد حس قربانی بودن با احساساتت بازی کنه
و اول تکلیف رابطه ات با اون اقا که قبلا بودی تمام کن و به خودت فرصت بده که تنها بمونی بتونی درست انتخاب کنی
اگر با دوستشون وارد رابطه میشی دلیلی نداره پنهان کاری بشه و باز با قبلی در ارتباط باشی چون قطعا یجایی به مشکل میخوری یا حداقل اینه که وابسته تر میشی و تاثیر میذاره روی الگوی رابطه ات