0

سلام،18سالمه و متاسفانه از سن کم وار رابطه شدم و 5 سال با این آقا تو رابطه بودم و در حال حاضر هنوز هم باهم هستیم این آقا واقعا آدم خوبیه قصدش هم ازدواجه ولی متاسفانه شرایط با ما سازگار نبود یه سال اول رابطم با این آقا خوب بود بعد از یه سال قرار شده بود که این آقا بیاد خاستگاری (مادرم و خانواده ایشون از رابطه ما خبر داشتن و من با خانوادشون رفت و آمد داشتم) ولی متاسفانه این آقا دچار بیماری خیلی بدی شدن کلیه هاش از کار افتادن و دیالیزی شدن ولی چون من این آقا رو خیلی دوست داشتم کنارش موندم و با این موضوع هرطور که شد کنار اومدم این آقا زمانی که مریض شدن کل امیدشونو از دست دادن زندگیش از این رو به اون رو شد کارشو از دست داد دیگ نتونست کار کنه وبیکار شد نه اینکه دنبال کار نباشه نه چون این آقا در هفته چهار بار باید دیالیز میشد و از ساعت 6 صبح باید میرفتن درمانگاه و تا ساعت 12 طول می‌کشید هرجا که میرفتن بخاطر تاخیری که تو ساعت کاریشون می افتاد به دو روز نکشیده اخراجش میکردن به هر دری که زدن اون در روشون بسته شد همه کار هارو امتحان کردن اما نشد اخیرا هم رفتن تو کار ادوات کشاورزی و تو حیاط خونه خودشون دستگاه مرزکش ساختن به یه بدبختی کلی تلاش کرد تا تونست این کارو بکنه ولی الان نزدیک 2 ماه میشه که هنوز نتونسته بفروشدش و تو حیاط خونه مونده برم سر اصل مصلب که مشکل اصلیمه و واقعا دارم عذاب میکشم سر این موضوع من از دوسال پیش شروع شد (الان چهار سال هست که بیمار هستن) من فهمیدم که این آقا معتاد به گل شدن اولش زیاد سخت نگرفتم فک میکردم تفریحی این کارو انجام میدن اما دیدم روز به روز دارن بدتر میشن هروز من باهاش دعوا داشتم همش گریه همش بحث همش بهم قول میداد که بزاره کنار اما نشد بدتر شد ولی بهتر نشد تا جایی که دیگ گل براشون جواب نبود و رفتن سمت کیمیکال که خیلی حالشون خراب می‌کرد چندین ماه تلاش کردم تا کیمیکال رو گذاشت کنار و واقعا هم گذاشتش کنار نزدیک به 3 ماه لب به چیزی نزد اما همین عید سال جدید دیدم دوباره شروع کرده به گل کشیدن دوباره زندگی من سیاه شد دوباره دردو غمام شروع شد هرچی باهاش حرف میزنم میگه درکم نمیکنی 23 سالمه نه کار دارم نه دو قرون پول تو جیبمه نه بابا بالا سرم دارم در هفته نصف عمرم زیر دستگاهه همش درد میکشم عذاب میکشم زیر اون دستگاه فکرو ذکرم همش پیش توعه 4 ساله میخاستم بیام ببرمت نشد هرکاری کردم تو یه چیزی دلت میخاد پول تو جیبم نیست واست بخرم  کل امید من تو این زندگی فقد تویی که توم نبودی من همون روز که فهمیدم مریض شدم خودمو میکشنم از این حرفا، میگه همش ذهنم درگیره و با این کار برای چند ساعتی ذهنمو آروم میکنم، ولی من با این موضوع واقعا نمیتونم کنار بیام 18 سالمه موهام داره همش دسته دسته میریزه همش اظطراب دارم همش نگرانم خیلی حالم بده نه میتونم ازش جدا شم نه دلشو دارم نه توان این کارو همیشه هم به من میگه من بدون تو نمیتونم زندگی کنم و اگ توم ولم کنی بری من خودمو نابود میکنم کل دلیل زندگی کردن من فقد تویی و این این باعث میشه که من عذاب وجدان بگیرمو نتونم ترکش کنم و حقیقتا هم نمیتونم این کارو بکنم ولی واقعا دارم عذاب میکشم همین دیروز که جاش بودم فهمیدم دوباره رفته کیمیکال کشیده و دنیا رو سرم خراب شد پاشدم اومدم خونه بهم زنگ زدن التماس کردن گفتن دیگ هیچی نمیکشن از این حرفا من دوباره خام شدم ولی تا حالا چندین بار به من از این حرفا زده بودنو قول داده بودن ولی بازم زدن زیرش، امروزم که باهاشون صحبت می‌کردم همش حس میکردم دوباره چیزی کشیده تا آخر سرم دیگ نتونستم دوم بیارم و بهش گفتم تو دوباره چیزی کشیدی و ایشونم عصبانی شدن گفتن من اگ کاریم نکنم تو انقد میگی که من ذهنم درگیرش بشه و قط کردن، نمیدونم چیکار کنم دیگ نمیتونم بهش اعتماد کنم افسردگی شدید گرفتم حالم خیلی بده همش آرزو مرگ میکنم خیلی خسته شدم با همه چیش ساختم از خودم زدم ولی نمیتونم با این موضوع کنار بیام خسته شدم دلم و عذاب وجدان نمیزاره اینطوری به حال خودش رهاش کنم دارم دیونه میشم هرشبم شده گریه دیگ کم آوردم نمیدونم دیگ باید چیکار کنم لطفا کمکم کنید نمیتونم جداشم ازش خیلی دوسش دارم نمیدونم چیکار کنم اگ میشه بهم یه راه حلی نشون بدید

عرفان امانی وضعیت را به منتشر شده تغییر داد 3 آذر 1403