غیر پزشکی, روانشناسی

چت با روانشناس آنلاین رایگان

چت با روانشناس آنلاین رایگان

چت با روانشناس آنلاین رایگان

این مطلب یک راهنمای خوب برای چت با روانشناس آنلاین بصورت رایگان یا پرداخت هزینه ویزیت خواهد بود. ابتدا کمی با روانشناسان و علوم روانشناسی آشنا شویم:

روانشناسان ، روان درمان گران و متخصصان بهداشت ، افرادی هستند که در زمینه کمک به بیماران برای توسعه مهارت های شناختی ، عاطفی و همچنین کاهش علائم بیماری های روانی و ذهنی و مقابله با چالش های زندگی برای سلامت ذهن تخصص دارند و کسب علم کرده اند. در واقع بهترین روانشناس تهران پزشکی است که دارای صلاحیت ، اعتماد ، همدلی و بی طرفی بوده تا بتواند از مراجعه کنندگانش به صورت ویزیت پزشک آنلاین حمایت کند و بدون قضاوت ، راهنمای آنها باشد. مطلب چت با روانشناس آنلاین رایگان هم سعی بر این دارد تا با کمک به افراد بتواند به تغییرات دلخواه و همچنین خودشناسی برسد. مطلب چت با روانشناس آنلاین رایگان در خصوص روانشناسان با تجربه نگارش شده است که با توجه به علمی که دارند تلاش می کنند تا بهترین توصیه‌ های بالینی را به بیمار ارائه دهند.

سامانه آنلاین ازپزشک ، با ایجاد یک بستر مناسب سعی بر این دارد تا بتواند به صورت آنلاین ، بیماران را ویزیت کند و به آنها مشاوره آنلاین روانشناسی و چت  با روانشناس بدهد. ازپزشک با داشتن انواع تخصص های پزشکی که بهترین و حاذق ترین هستند آماده است تا از افرادی که تمایل دارند به صورت تلفنی، تصویری و یا ارسال پیام در خانه ویزیت شوند میزبانی کند. به همین دلیل شما در هر زمان و هر مکان می توانید با استفاده از اپلیکیشن ازپزشک و یا وب سایت ، چت با روانشناس آنلاین رایگان داشته باشید و با استفاده از بخش جستجو و فیلترهای موجود در اپلیکیشن ، چت با روانشناس آنلاین رایگان  را با بهترین پزشک متخصص جستجو کنید . همچنین شما می توانید با کلیک بر روی بنر ویزیت آنلاین در بالای این مطلب مراحل مشاوره آنلاین و یا روانشناس آنلاین را در خانه انجام دهید. با استفاده از برنامه کاری پزشکان آنلاین در اپلیکیشن ازپزشک هم می توانید در زمان های تعیین شده ویزیت بگیرید و از خدمات چت با روانشناس آنلاین رایگان بهره ببرید.

ازپزشک با ایجاد صفحاتی چون مشاهده نظرات دیگر بیماران با پزشک منتخب، این امکان را به شما می دهد که  چت با روانشناس آنلاین رایگان را با شناسایی بهترین دکتر انجام دهید و نوبت دریافت کنید. پزشکان تیم ازپزشک در هر زمان آماده پاسخگویی هستند تا بتوانند بیماران را ویزیت کرده و به آنها خدمات مشاوره آنلاین روانشناسی رایگان ارائه کنند. در ادامه تصمیم داریم بیشتر در رابطه با چگونگی دریافت چت با روانشناس آنلاین رایگان با اپلیکیشن ازپرشک صحبت می کنیم تا از این طریق بتوانیم  از افراد نیازمند حمایت کنیم.

پیشنهاد ویژه: مطالعه مقاله مزیت های ویزیت آنلاین با اپلیکیشن ازپزشک

 

دریافت چت با روانشناس آنلاین رایگان

 

دریافت چت با روانشناس آنلاین رایگان با استفاده از اپلیکیشن ازپرشک

روانشناسان به درمان بیمار‌های خاص روانی و عوارض ناشی از آن می‌پردازند و سعی بر این دارند بیماران را به بهترین شکل ممکن درمان کنند. این پزشکان متخصص  می توانند بیماری ‌هایی چون اختلال دوقطبی، اختلال افسردگی مزمن، اسکیزوفرنی، اختلال استرس پس از سانحه، اختلالات تغذیه‌ای، مشکلات خواب، عادات ناسالم، فوبیا، ترس، استرس و… را درمان کنند  و به بیمارن مشاوره آنلاین پزشکی بدهند. عنوان مشاور و مشاوره روانشناسی آنلاین  بیشتر برای درمانگر استفاده می ‌شود. همچنین عناوینی چون مشاور سلامت روان و روان درمانگر نیز اصطلاحاتی هستند که با توجه به نوع کار با مراجعین استفاده می ‌شوند. اما روانشناس باید مدرک کارشناسی در رشته روانشناسی و  بعد از آن مدرک کارشناسی ارشد را در یکی از گرایش‌ های روانشناسی کسب کرده باشد تا بتواند از روش های درمان برای بیماران استفاده کند. با این حال بیمارانی که در شرایط روحی نامناسبی قرار دارند می توانند با استفاده از اپلیکیشن ازپزشک با یکی از بهترین متخصصان ، چت با روانشناس آنلاین رایگان  داشته و زیر نظر پزشک باشند.

 

 

چت  با روانشناس

روانشناسان معمولاً با ارائه چت با روانشناس آنلاین رایگان و یا حضوری به مراجعه کنندگان کمک می‌کنند که سلامت روانی خود را بازیابند. تعداد زیادی از روانشناسان هم در جهت بهبود علائم بیماری‌ های روانی خدمات زیر را به بیماران ارائه می ‌دهند:

  • شنیدن صحبت‌های مراجعین
  • تحلیل مسائل موجود
  • تجزیه و تحلیل تأثیر وقایع گذشته بر زمان حال
  • تشخیص شرایط سلامت روان
  • کمک به کاهش علائم بیماری روانی
  • کمک برای کنترل علائم بیماری روانی
  • کمک برای تغییر رفتار‌های ناسازگار و الگو‌های تفکر
  • کمک برای درک خود و دیگران
  • آموزش مهارت ‌های عاطفی، شناختی و ارتباطی
  • آموزش برای رفع تعارضات عاطفی، رابطه ‌ای و یا شغلی
  • راهنمایی برای مقابله با بحران ‌هایی نظیر جدایی، سوء استفاده، خودکشی، غم و اندوه، ضربه روحی، خیانت، تجاوز جنسی و…
  • آموزش برای بهبود روابط فعلی و یا ساختن یک رابطه جدید
  • آموزش مهارت‌های خودیاری مانند تنفس عمیق، مدیتیشن، تمرینات تفکر و غیره
  • درمان استرس و اضطراب و مدیریت استرس
  • درمان افسردگی شدید و مزمن
  • کنار آمدن با مرگ عزیزان
  • درمان ترس‌ های شدید (فوبیا)
  • حل مشکلات ارتباطی و خانوادگی
  • درمان عادت ‌های ناسالم و اعتیاد
  • درمان وسواس
  • درمان بیماری و عارضه ‌های خاص روانی

 

چت با روانشناس آنلاین رایگان با استفاده از اپلیکیشن ازپرشک

چت با روانشناس آنلاین رایگان با استفاده از اپلیکیشن ازپرشک

 

یکی از جذابیت‌های اپلیکیشن از پزشک این است که بیمار امکان دریافت مشاوره و مشاوره پزشکی آنلاین را داشته، و با استفاده از این خدمات می‌توانند بدون اتلاف وقت، با صرف هزینه کم‌تر، و بدون نیاز به تحمل شلوغی مطب به صورت کاملا آنلاین ازپزشک مورد نظر خود به راحتی مشاوره دریافت نمائید و یا ویزیت شوید. برای استفاده از این خدمات ارزشمند کافی است اپ ازپزشک را نصب کرده تا از تمامی خدمات مخصوص بیماران بهره‌مند شوید.

 

مشاوره آنلاین، چه بیماری هایی را می تواند درمان کند؟

از آنجایی که بهترین روانشناسان تهران در سامانه آنلاین ازپزشک فعالیت می کنند ، افراد می توانند با مراجعه به اپلیکیشن درخواست مشاوره روانشناسی آنلاین بدهند و درمان شوند.  پزشکان فعال و آنلاین ازپزشک  بیماری ‌هایی چون افسردگی، اضطراب، فوبیا و… را که در اثر عوامل عصبی، ژنتیکی، روانی و اجتماعی در افراد ایجاد می شوند درمان می کنند . سامانه آنلاین ازپزشک با ارائه چت با روانشناس آنلاین رایگان و مشاوره و روش ‌های درمانی، سعی بر کاهش عوارض روانی ناشی از آسیب ‌های مغزی وبیماری‌ های ذهن دارد و  تلاش می کند تا کنترل و تحمل درد را برای افراد آسان تر سازد . به منظور اخذ نوبت از بهترین روانشناسان تهران، ابتدا باید به سایت  و یا اپلیکیشن ازپزشک مراجعه کنید و بعد از انتخاب حوزه روانشناسی، نام دکتر مشاور مورد نظر خود را از بین لیست روانشناسان تهران انتخاب کرده و زمان و تاریخ ویزیت را مشخص  نمایید. سپس می توانید نوبت خود را نهایی کنید و از خدمات ازپزشک بهره ببرید.  خدمات سامانه آنلاین ازپزشک جهت تسهیل روند درمان و تامین رفاه بیماران ارائه شده می شود تا بتواند برای افراد جامعه مفید واقع شود.

پیشنهاد ویژه: مطالعه مقاله دسترسی سریع به لیست پزشکان متخصص با اپلیکیشن ازپزشک

 

منابع علمی این مطلب

425 دیدگاه در “چت با روانشناس آنلاین رایگان

  1. هلما گفت:

    خانومی 30ساله هستم 12ساله ازدواج کردم ودوتادختردوقلو4ساله دارم تقریبا از3یال بعدازدواجم دچارافکارمنفی شدم واون زمان کمتربودولی الان طوری شده ک اصلانمیتونم زندگی کنم وازصبح تاشب منتظراتفاق بدیم مثلااگه قرارباشه بریم مسافرت ازچندروز قبل توفکرم هست که حتما توسفر تصادف میکنیم اتفاق بدی میوفته یامثلا وقتی میریم رستوران موقع خوردن غذاهمش توذهنم هست نکنه غذارو کسی مسموم کرده باشه و…کلا همش منظرمریضی وخبر بدم توذهنم قبل خواب همش فکرا ی منفی میادوهرکاری میکنم نمیتونم این افکارکنترل کنم.. واینم بگم توخوتواده ای 5 نفره بزرگ شدم یه خواهر وبرادر بزرگترازخودم داشتم مامانم سن کم ازدواج کرده وبچه دارشده همیشه مامان بابام بهم خیانت میکردن بابام همیشه لومیرفت ولی مامانم هیچوقت لونرفته وهمیشه ازنوجوانی مامانم باهرکی دوست میشد برای من تعربف میکرد وهمیشه تو همه موضعات مامانم بامن دردل میکرد وکلا باخواهرم وداداشم خیلی صحبت نمیکرد من هم همیشه حقو بهش میدادم..اینم مختصری ازوضع زندگیم بود واینم بگم باهمسرم مشکلی نداریم وباهم تفاهم داریم فقط مشکلم همین افکارمنفی خسته کننده س

    1. شما از کودکی ترس و نگرانی رو تجربه کردی و یک جوری شدی انگار بدون ترس و نگرانی نمیتونی زندگی کنی یعنی درواقع با آرامش زن کی کردن رو بلد نیستی و تو آرامش انگار لذت نمی‌بری و ناخودآگاه به استرس و نگرانی عادت کردی و نبود نگرانی ها اتفاقا اذیتت می‌کنه و با داشتم ترس و نگرانی از یه اتفاق بد یه جورایی آروم میشی این سبک فکری و رفتاری رو باید اصلاح کنی و حتما توصیه می‌کنم چند جلسه مشاوره حتما بیای تا بتونی مدل فکری تو درمان کنی.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  2. خودکشی گفت:

    اختیار متولد شدن دست من بود هرگز متولد نمیشدم….میترسم از آینده

    زندگی از دید من خیلی ترسناک شده، دیگه خسته شدم و تحمل ندارم، 9ماهه شب و روزم حروم شده نمیفهمم چرا؟نمیدونم دارم باخودم چکار میکنم، فقط میخوام بمیرم بخدا خسته ام.

    کاش هیچوقت بزرگ نمیشدم….

    هر روز حالم خرابه، همه چیو تو خودم میریزم و ازبس سکوت کردم و تو ذهنم با خودم حرف زدم که کلافه شدم مغزم سوت میکشه، وایی فکر نمیکردم که یه روزی بغضم این چنین بترکه جلوی همه اون دانش آموز و معلما، اونم باصدای بلند شروع به گریه کردم نتونستم خودمو کنترل کنم.آخرش که چی؟

    من نمیخوام زنده بمونم.

    خیلی عجیب شده زندگی

    زندگی رو دوست ندارم

    چرا زنده ام؟ من این زندگی رو نمیخوام😔
    لعنت بهت زندگی هیچوقت به کام من نبودی.
    از خودم متنفرم،من یه انسان بی ارزش و بی لیاقت هستم،اصلا چرا زنده ام؟
    از زندگی متنفرم.
    حیفه این اکسیژنی که وارد بدنم میشه، هرچه آدم بدرد نخوری مثل من تو جامعه کمتر باشه به نفع همه است.
    خدا کجایی؟ میبینی حال بنده ات رو؟
    چرا از بین نمیبریش؟
    هوامو داری؟
    ارزش من به اندازه یه زباله هم نیست.
    یه ذره امید داشتم و بخاطر همون سر و پا بودم الان اون یه ذره امید هم دیگه نیست
    تا کِی این وضع میخواد ادامه پیدا کنه؟
    خیلی میترسم =((
    نمیدونم قراره چی بشه خدایا
    سردرگمم
    خیلی وقتا دلم میخواد حرف بزنم،از حرف زدن باخودم خسته شدم
    دلم مرگ میخواد
    یه خواب ابدی، تا ابد آرامش، و نبودن تو این زندگی نکبتی
    خیلی ترسو ام
    چرا نمیتونم خودکشی کنم آخه؟
    نمیخوام دوباره همون اتفاق تکرار شه، دوباره همون اشتباه دیگه نه تحملشو ندارم، به شدت از خودم بدم میاد، خسته ام از گریه های مداوم، از افکار منفی و خودزنی کردن.
    سرم درد میکنه
    انقدر فکر کردم به هیچ نتیجه ای هم نرسیدم.
    زهرای عوضی مرگ حقته
    ، یه جوری شدم که این روزا دیگه به وجود خدا هم اعتقادی ندارم، یه موجود به درد نخورم لیاقت زندگی رو ندارم، حیف این اکسیژنی که وارد بدن من میشه
    بودن و نبودنم واسه کسی ارزش نداره.
    چرند زیاد میگم چون من یه زباله ام.
    اینا رو گفتم که سبک شم، همین!
    هرچند گفتنش درست نیست
    دلم برای خودِ قبلیم تنگ میشه
    همش بخاطر احساسات دخترونه و افت تحصیلی پارسالم میترسم دوباره تکرار بشه
    امسال یازدهمم.
    دهم نوبت اول معدلم۱۹/۶۶ اومد
    نوبت دوم بخاطر احساسات دخترانه و بلوغ درس نخوندم آنچنان و معدلم۱۷/۸۱ شد همش گریه میکردم آرزوی مرگ میکردم
    الان میترسم دوباره تکرار بشه، نمیخوام دوباره سرکوفتم بزنن و تحقیر شم، من همیشه جزء نفرات برتر بودم الان احساس زباله بودن و ضعف میکنم که چرا من دانش آموز باهوش اینجوری شدم ، حالم از خودم به هم میخوره
    واقعا نمیتونم هزینه مشاوره و روانشناسی رو بدم باکسی نمیتونم درمیان بزارم، کمک کنید ممنون

    1. عزیزم تو یه دختر فوق العاده باهوشی دور از جونت چرا این الفاظ رو برای خودت به کار میبری .
      گریه کردم یه احساس طبیعیه نشون میده اتفاقا خیلی دختر با احساسی هستی این همه حال بد از کجا نشات میگیره به دلیل باید داشته باشه در مورد اون دلیل باید حرف بزنی تا حلش کنی اینکه به خودت آسیب بزنی اصلا کار درستی نیست اصلا . تو دختر قوی هستی منتهی یک سری اتفاقات باعث شد که تو حس بی ارزشی بکنی از دید خودت . از نظر من روانشناس که شما فوق العاده توانمندی حتما حتما بیا مشاوره تا باهم صحبت کنیم در مورد دلایلی که باعث این حال بد تو شدند.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  3. ناشناس گفت:

    یشاپیش از توضیحات طولانیم عذر میخوام و نیازمند راهنمایی هستم و کامنت قبلی رو در این کامنت اصلاح کردم: توی خانواده ای زندگی میکنم که مادرم جدا شدن و مجدد ازدواج کردن و من همسرشون رو به عنوان پدر پذیرفتم و پدر خودم رو مادرم همیشه از بدیهاش میگفت و ازارهایی که به جفتمون داده (مدتی پدرم من رو از مادرم جدا کرده بود) و سعی در ایجاد حس تنفر میکردن و من هم به همین واسطه پدر بیولوژیکم رو به عنوان پدر قبول ندارم. خانواده م از نظر مالی خوبن و من هم تک بچه هستم و خارج از ایران بزرگم کردن، ولی همه این ۲۰ سال گذشته دعوا بوده که رفتارهای من مانند کمک نکردن در کارهای خانه و غیره باعث مشکلات مادرم و همسرشون بوده و بارها تا پای جدایی رفتن(حدودا ۹-۱۰ ساله بودم که ازدواج کردن). همسرشون سعی کردن پدر خوبی باشن ولی اکثرا به بحث مالی ختم می شد و کمتر بحث روحی ساپورت فرزند رو شامل میشد و بیشتر سرزنش میشدم بابت همه چیز و اینکه بی دقتم و میتونم بهتر باشم و همیشه انگشت اتهام و نقد سمت من بود(حتی نیم نمره غلط امتحانی با وجود نمره اول بودن یا نذاشتن کفش در جاکفشی که قبلا بهم تذکر داده شده بود هم یه دعوای بزرگ داشت). بزرگتر شدم و خلع های احساسیم من رو وارد رابطه ها متعدد و سمی کرد و وقتی مادرم و همسرشون فهمیدن، توی ۲۱ سالگی رسما در خانه زندانی شدم و اقدام به خودکشی کردم با ۴۰۰ قرص ادویل که بعدا گفتن همش دروغ بوده و بازیشون دادم! بعد از یکسال مجبور شدم مجبورشون کنم به ایران برم گردونن و خانواده پدر ژنتیکیم من رو قبول نکردن و پیش مادربزرگ مادری موندم با کلی عذاب روحی و بارها مجبور به ترک خونه و اسیب دیدن! دانشگاه قبول شدم خانواده قبول کرد و با محدودیت ها و بحث های بی پایان با رتبه یک لیسانس گرفتم و توی هر رابطه ای بودم و مادرم خبر داشت، تاییدش نمیکرد و دایم کنایه و دعوا داشتیم با اینکه ایشون راه دور بودن و من منزل مادربزرگم. ارشد رو هم با رتبه یک گرفتم و دانشجوی دکتری شدم و ادعای خانواده م شد قبول داشتن من! کیسی رو برای ازدواج بهشون معرفی کردم که قبلا جدا شده بودن و از نظر مالی از همسر مادرم پایین تر بودن و مشکلات مجددا سر باز کردن و من بخاطر انتخابم توی ۳۰ سالگی تهدید شدم به جدا شدن مادرم و همسرشون و به همین خاطر رابطه م رو کات کردم و همچنان متهم شدم به بی تربیتی و پر رو و پر توقع و لوس بودن و طلبکار بودن و هیچکار نکردن و تهدید مجدد به جدایی این دو نفر بخاطر رفتارهای من و اینکه باید هرچی اونها گفتن انجام بدم و راهی ندارم! حتی نذاشتن استقلال مالی داشته باشم و هر کاری خواستم بکنم منع شدم و با جمله فعلا درستو تموم کن بعد یا اینکه پول هست کار میخوای چیکار یه افسار انداختن گردنم و چون گفتم توی چهارچوب همسر مادرم نمیمونم و تلاش میکنم مستقل بشم بهم انگ بی عفتی و بی چشم و رویی زدن. واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم و اگر حیوون خونگی نداشتم قطعا بارها خودکشی کرده بودم و تنها اتصال من به این دنیا همین حیوونه و خیلی سخته هیچکس رو به معنای واقعی کلمه نداشته باشی، من نه پدر و مادری پشتمه و ازم حمایت میکنه، نه خواهر برادر یا خاله و دایی و عمه و عمو دارم، نه حتی مادربزرگی که بزرگتری کنه . نه دوستی که هم فکری کنه یا گوش بده. به جایی رسیده که فقط به من میگن بهمون بدهکاری و مادرم هم میگه بدهکارم کردی مالی و اخلاقی به همسرم و باید جدا شم تا این بدهی بیشتر نشه! من همینجوریش کلی از ادمها بخاطر اینکه مادرم یکبار جدا شده طردم کردن و الان اگه دوباره جدا بشه که دیگه هیچی.

    کم آوردم و نیاز به راهنمایی دارم چون دیگه نمیدونم چی درسته چی غلط و چیکار باید بکنم

    1. واقعا متاسف شدم بابت زندگی سختی که داشتی و درکت میکنم که اینطور مستأصل شدی و به بن بست رسیدی نشون میده مسیری که داری میری اشتباهه یعنی تقابل با مادرت و جنگیدن با اونا
      خودکشی کردن هم دردی دوا نمیکنه اینکه بخوای ثابت کنی که مورد ظلم واقع شدی هم هیچ کارگشا نیست همه آدمها یه تایمی از زندگیشون این تنهایی رو دارن شما بیشتر داری
      من احساس میکنم تایید مادرت و پدر ناتنی ت برات خیلی مهمه باید بی تفاوت باشی و فقط و فقط خودت خودت رو تایید کنی
      این که مادرت تهدیدت می‌کنه که ممکنه جدا بشه هم به نظر من اشتباهه قطعا بخواد به خاطر تو جدا بشه و اون مرد هم به خاطر تو زنشو طلاق بده پس از اول ازدواجشان اشتباه بوده دنبال مقصر می‌گشتن که مظلومتر از تو پیدا نکردن

      عزیزم درسته کسیو تو این دنیا نداری ولی مشاور می‌تونه بهترین دوست تو باشه حتما حتما با یه مشاوری که باهاش حس خوبی داری برو مشاوره بگیر تا مسیر درست زندگیت پیدا کنی چون خطای شناختی زیاد داری یعنی خیلی چیزها در مورد شما درسته بی نظیره ولی خودت رو باور نداری خیلی جاها نمره شما بیسته ولی خودت نمره حتی زیر صفر داری به خودت میدی و این افکار اشتباه باید اصلاح بشه

  4. ناشناس گفت:

    سلام ۱۹ سال پیش سه روز قبل از این که به دنیا بیام پدرمو از دست دادم مادرم همه پشت و پناه من شدو با جون و دل بزرگم کرد از بچگی پیش مامانم بودمو هیچ وقت همو تنها نزاشتیم ولی من امسال دانشگاه قبول شدم و باید برم توی یه شهر دیگه خوابگاه …
    چون خیلی دختر احساساتیم حال خوبی ندارم اصلا نمیتونم مامانمو تنها بزارمو برم
    همش با خودم میگه مامانم ۱۹ سال پیش به خاطر من قید همه چیزو زد کار کرد تا من توی رفاه بزرگ شم حالا من تنهاش بزارم
    همش توی تنهایی خودم گریه میکنم که من آدم سنگ دلیم که دارم بعد این همه سال تنهاش میزارم…مادرم خیلی برای من با ارزش و مهمه ولی آیندم چی میشه!! اگه نرم دانشگاه کلافه میشم حال روحیم توی خونه بدتر میشه…
    بنظرتون من باید چیکار کنم ؟!

    1. سلام
      واقعا بهت تبریک میگم که همچین مادر قوی داری قطعا مادرت یه زن بسیار محکمیه اتفاقا موفقیت شما تو درست اونو بیشتر خوشحال می‌کنه اینکه صبح تا شب کنارش باشیو درس و کارت رو ول کنی دل رحمی نیست عزیزم . خوشبختی و موفقیت تو باعث میشه مادرت نتیجه و ثمره زحماتش ببینه و قطعا احساس خوشبختی می‌کنه .
      حتما برو دانشگاه و با قدرت درست بخون و این افکار اشتباه رو از ذهنت خارج کن.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  5. ناشناس گفت:

    سلام وقت بخیر الان چند روز هست که حالم خوب نیست نمیدونم چمه نمیدونم باید چیکارکنم حوصله انجام هیچ کاری رو ندارم دوست دارم یه کاری انجام بدم از این بی حولگی دربیام ولی نمیدونم چیکارکنم از یه طرف هم فشارهای مادرم برای ازدواج خیلی آزارم میده اینکه فکرمیکنه اگه ازدواج کنم همه چی درست میشه ولی خودم همچین فکری نمی کنم فکرمیکنم اگر ازدواج کنم هم یه عروس افسرده میشم هیچ ذوق وشوقی برای ادامه زندگی یا انجام هیچ کاری ندارم خواهش میکنم کمکم کنین

    1. سلام
      قطعا فشارهای مادرت نباید رو تو تاثیر بزاره تا زمانی که خودت نخواهی ازدواج کنی.
      برای بیحوصلگیت هم قطعا نیاز داری مشاوره بشی تا دلایلش پیدا بشه.
      باید بتونی برای آیندت برنامه ریزی کنی.
      باید اینو بدونی که ما فقط یک بار زندگی میکنیم پس لحظات عمرمون رو باید غنیمت بشماریم و برای ثانیه ثانیه زندگیمون برنامه ریزی داشته باشم.
      توصیه میکنم سمینارهدف دکتر شاهین فرهنگ رو تماشا کنی تو آپارات و یوتیوب هستش چند قسمت 24 دقیقه ای هست حالت خوب می‌کنه.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  6. At گفت:

    شوهرم مشکل روحی روانی داره قرص مصرف می‌کنه حدود ۱۰ سال که آروم بشه اگر قرص ها رو نخوره به شدت عصبی میشه در حدی که خودش نمی فهمه چی میگه یا چیکار میکنه؛ البته تو زمانی که قرص میخوره هم عصبی میشه
    حرف زدن خیلی روش تاثیر نداره همش تمایل داره کار خودش رو انجام بده حتی اگر اون کار به قیمت از دست رفتن آرامش خودش و من باشه .بچه ۴ ساله هم داریم که هنوز درست حرف نمیزنه
    خرج می‌کنه واسه خودش مثلاً لباس و اینا اما زمانی که به منو بچه ش میرسه دستشو میگیره بیشتر مواقع
    با بچه اش خیلی وقت نمیگذرونه. همش دوست داره بیرون خونه باشه تا صبح هیچی مانعش نمیشه
    و من به خاطر همین انگیزه و امیدم رو از دست دادم اصلا آرامش ندارم به شدت اضطراب و استرس دارم که رو همه چیم تاثیر گذاشته.میاد خونه اضطراب میگیرم، ازش بعضی اوقات میترسم
    حالا دو روز هست که اومدم خونه پدرم قصد جدایی دارم چون واقعا کشش ندارم خسته شدم هروز عصبی بشه اما بین عقل و احساسم و بچه ام گیر کردم نتونستم تو این دو روز حتی تلفنی باهاش صحبت کنم
    به نظر شما چکاری درست هست؟

    1. خب شرایط خیلی سختی داری واقعا نمیشه به این راحتی گفت که برو زندگی کن باهاش ولی جداشدن هم باید کاملا همه جوانب رو بسنجید به هر حال بچه هم این وسط حق داره
      حتما حتما با یه مشاور پیش برو تا بهترین تصمیم رو بگیری.
      شما میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  7. Mahi گفت:

    سلام من 4ساله وابسته یه دخترم و نمیتونم رهاش کنم جدیدا بخاطر رفتارای بدش و ضرراش ولش کردم، اونقدی اذیتم کرده که راضی به ول کردنش شدم اما بشدت تحت فشارم، شبا گریه م میگیره، ممکنه با حرف کوچیک ناراحت بشم، تمرکزم توی درسام رو از دست دادم بار ها ولش کردم ولی بخاطر همین مسائل برگشتم، واقعا خیلی حالم بده و همه متوجه میشن نمیدونم چیکار کنم کمکم کنید:)

    1. سلام
      چیزی که خیلی مشخصه در شما این وابستگیه شاید اسمش عشق نیست بیشتر شبیه عادت هست و برای شکستن عادت باید تحمل کنی و اجازه بدی زمان بگذره به مرور زمان دوریش رو میپذیری و بی قراری نمیکنی.
      من نمی‌دونم چند سالته شرایطت چطور هست ولی توصیه میکنم حتما حتما برای اینکه دوریش تحمل کنی تو اون فاصله با یک مشاور صحبت کن و حرف بزن.
      ازت می‌خوام کلا از اون رابطه بیای بیرون اصلا بودن تو اون رابطه رو به صلاح نمی‌دونم.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  8. نگین گفت:

    چطور می‌توانم از آدمای سمی و منفی دوری کنم و ارتباطمو باهاشون کمتر کنم؟اینجور آدما رو میبینم ضعف اعصاب میگیرم لطفا راهنمایی کنید

    1. سلام
      کاملا درکت میکنم چون آدمهای سمی همیشه همه جا هستن و واقعا نمیشه ازشون فرار کرد فقط باید تکنیک رابطه با این آدمها رو یاد بگیری بتونی تحملشون کنی.
      الزامی نیست باهاشون حرف بزنی ولی اگه مجبوری باهاشون صحبت کنی و باشی و از آدمهای نزدیک زندگیت هستن باید فقط و فقط تکنیک تحمل این آدمها رو بلد باشی.
      البته اگه این آدم سمی پارتنر و همسرت هست یکم کار سخت میشه که توصیه میکنم با یه مشاور صحبت کنی.
      شما میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  9. Sefy گفت:

    سلام من حدود دو ماه هست که برادرمو از دست دادم و وضع روحی بدی دارم
    دیگه دوست ندارم با دوستام بیرون برم یا حتی باهاشون حرف بزنم
    تلاش میکنم که حرف بزنم باهاشون ولی فقط با یه سری افراد محدود میتونم حرف بزنم که اونم خیلی نمیتونم باهاشون ارتباط درستی بگیرم همیشه نگران پدر و مادرم هستم و روز به روز حالم بدتر میشه ریزش مو گرفتم و موهامو کوتاه کردم پلک چشمم حدود یک هفتست که میپره سردرد های عصبی دارم تازه باید مدرسه هم برم و با این وجود گاهی اوقات دیگه نمی‌خوام به زندگیم ادامه بدم ولی از یه طرفی خانوادم و میبینم و میگم چرا باید خودخواه باشم و داغ دیگه ای رو دستشون بزارم ولی واقعا این ناامیدی من از زندگی داره اذیتم می‌کنه وزنم بالا رفته و دکتر تغذیه بهم گفته که پیاده روی کنم قبلا عاشق پیاده روی بودم اما حالا دیگه نمیتونم حتی دو قدم راه برم کلا زندگی داره منو آزار میده

    1. سلام
      عزیزم بهت تسلیت میگم واقعا خیلی سخته از دست دادن برادر.
      تنها دوماه از این اتفاق گذشته به خودت اجازه بده غمگین باشی گریه کنی طبیعیه که افسرده باشی و ناراحت.
      از خودت انتظار نداشته باش بعد از این دوماه طبیعی رفتار کنی.
      حداقل ششماه باید از سوگواری شما بگذره بله اگه بعد از شش ماه یعنی تو ماه هفتم هشتم این حالت رو داشتی غیر طبیعی بود و باید نگران میشد ولی دوماه زمان خیلی کمیه و این غم و ناراحتی و گاهی وجدان درد و نگرانی و … طبیعیه به ذهنت بیاد.
      به خودت سخت نگیر.
      پیاده روی خیلی کمکت می‌کنه.
      استراحت کن گاهی ساعت ها بخواد صبح ها دیر پاشو از جات شبها دیر بخواب اشکالی نداره برای خودت باید و نباید نزار خودت رو آزاد بزار هر کاری که آرومت می‌کنه انجام بدی.
      حتما با مشاور حرف بزن گفتگو و تحلیل مسائل زندگیت خیلی بهت کمک می‌کنه که بتونی رو پای خودت بایستی و به حالت قبل از این اتفاق برگردی.
      شما میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  10. فاطمه گفت:

    سلام ۱۹ سالمه و یه عالمه مشکل دارم که خودم حس میکنم همش به خاطر اعتماد به نفس پایینه چجوری بگم من از بچگی تا الان نتونستم درست و حسابی توی جمع حرف بزنم همیشه وقتی وارد جایی میشم تپش قلب میگیرم دستام میلرزه در واقع این حس رو در شرایطی دارم که حس میکنم سطح طرف از من بیشتره از هر لحاظ قیافه تحصیلات و… نمتونم حرف بزنم اگه هم بخوام یه لکنتی میگیرم که استرسم چن برابر میشه انگار خودمو خیلی پایین میبینم بعد خودم یه شخصیت ثابت ندارم با هر کی حرف میزنم مث اون باهاش حرف میزنم بعد همش حس میکنم وقتی یکی با منه بهش خوش نمیگذره نمتونم نظرمو مشکلمو واضح بگم الان یک درصد شاید بهتر شدم تو دوران مدرسه وقتی معلم صدام میزد که درس رو پاسخ بدم من همیشه درسم خوب بود و آماده میرفتم مدرسه ولی چون جلوی اون همه دانش آموز میرفتم جلوی تخته از استرس جوری پاهام میلرزید که همه متوجه میشدن و درسی کامل بلد بودم رو از استرس خراب میکردم ولی تو کتبیا بهترین نمره رو میگرفتم یا مثلا میخوام تو یه عروسی برقصم یک استرسی میگیرم کلا میلرزم موقع رقص عرق میکنم اصلا ارتباط اجتماعی م وحشتناکه نمتونم با کسی دوست بشم چون زود ناراحت میشم از رفتارای آدما . من کم حرف و درونگرام دلیلشم همین اعتماد به نفس پایینه و به شدت از قیافم خجالت میکشم و نمدوم چیکار کنممم میشه راهنماییم کنید واقعا اذیت میشم

    1. سلام
      عزیزم تمام این حالت هایی که تعریف کردین اقتضای سن شماست و اصلا جای نگرانی نداره به تدریج که تجربه زیاد بشه سمت بره بالاتر کمتر استرس میگیری طبیعیه که تو یه جمعی بخوای صحبت کنی نظری بگی حتی برقصی یک اضطرابی داشته باشی هرچه سنت بره بالاتره این اضطراب کمتر میشه
      ولی سعی کن خودت رو تو این شرایط قرار بدی و فرار نکنی فک نکنی فقط خودت اضطراب میگیری وقتی جلوی همکلاسیات حرف میزنی نه اصلا
      همکلاسان هم همشون شرایط تو رو دارن.
      در ثانی مگه درونگرا بودن چه ایرادی داره درونگرایی هم یه تیپ شخصیتیه تازه آدمهای درونگرا یا هنرمند میشن یا نقاش یا فیلسوف یا نویسنده.
      اکثر دانشمندان درونگرا هستند چون به جای اینکه مثل برونگرا ها فقط حرف بزنند بیشتر سکوت می‌کنند و تو سکوتشون فکر میکنن.
      کمتر حرف میزنند بیشتر تفکر میکنند.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  11. مهناز صومی گفت:

    سلام خسته نباشید
    ببخشید من با همسرم یک مشکلی پیدا کردم که خیلی آزارم میده . البته شوهر من اصلا اینجوری نبود ولی نمیدونم چرا الان اینجوری شده . اصلا مثل قبل کار نمیکنه و برای من ارزش قائل نیست و حتی خرج هم نمیکنه . نه چیزی برام میخره نه کمکی بهم میکنه . همه چیز شده یکطرفه . شاید تقصیرخودم باشه که از یه جایی بخاطر اینکه دست و بالش تنگ شد بیشتر خرجها رو خودم به عهده گرفتم .
    الان هر وقت بیرون بریم اگه بخوایم چیزی بخوریم یا رستوران بریم همه خرج رو من میدم . مسافرت بخواهیم بریم زمانیکه من همه خرج رو بدم البته خب بخاطر خودم که دلم میخواد مسافرت برم اینکار رو میکنم چون به اون باشه اصلا مسافرت نمیره چون میگه ندارم خرج کنم .
    خرید برای خونه هم زمانی انجام میده که من هم پول بدم و مجبورش کنم که یه مقدار بزاره تا برای خونه خرید کنیم
    کلا من شدم شوهر ایشون و ایشون شده زن من
    بخدا حسرت دارم که یه جفت جوراب برای من بخیره
    اصلا اینطوری نبود ولی نمیدونم چکار کنم
    کلا هم با خانواده من دشمنه و به همه شک داره و بدبینه
    از تمام دنیا فقط فکر دو تا خواهرشه و بس
    دغدغه مسافرت نرفتن اونا رو داره ولی یکبار هم نمیگه که زنم رو هم ببرم مسافرت
    تورو خدا کمکم کنید راهنماییم کنید چون واقعا خسته شدم و دیگه کارم داره به افسردگی و خودگشی میکشه و گاهی فکر طلاق که اصلا دوست ندارم انجام بدم می افته
    ممنون میشم راهی نشان بدید که بتونم شوهرم رو به فکر بندازم که یکم به زن و زندگی بها بده و برای زنش هم خرج کنه و چشمش به دست زنش نباشه مگه من چقدر درامد دارم که هم خرج خودم رو بدم هم شوهرم رو و هم زندگی رو
    ممنون

    1. سلام
      شما درواقع با یک مرد خسیس داری زندگی می‌کنی خسیس بد بین و شکاک که برمیگرده به دوران پنج سال اول زندگیش که پدر مادرش چطور باهاش رفتار کردن که اینطور می‌ترسه از داراییش خرج کنه و به همه هم شکاک هست شکاک بودن و خسیس بودن دوتا صفت که معمولا با هم هستن
      عزیزم مشکلی رو که شما مطرح کردی رو نمیشه تو چند خط پاسخ داد و حل کرد اول باید بررسی کرد چند سالتونه هست شرایط چطور هست چند سال ازدواج کردین شغل آقا چی هست حتی با خود این آقا حرف زد.
      ولی در کل شما باید یه جاهایی رفتاری بکنی که ایشون متوجه مسیولیت خودش باشه این که همه کار خونه رو داری مثل مرد انجام میدی نقش مردونگی اون رو داری کم رنگ می‌کنی و خودت هم مثل مرد میشی.
      مردها زن می‌خوان این که مثل مرد داری رفتار می‌کنی من احتمال میدم به لحاظ عاطفی هم دور میشه ازت چون مردها اگه سلامت روان داشته باشن نمیتونن عاشق یه مرد بشن مردها عاشق زن میشن پس لطفاً زنونه رفتار کن و یه جاهایی واقعا دست به جیب نکن و رها کن کارها رو من توصیه میکنم حتما با یه مشاور خانواده پیش بری باید بررسی و تحلیل کرد.
      و یا در نهایت حتی شاید نیاز باشه رابطه رو کلا تجدید نظر کرد…
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  12. ایدین گفت:

    سلام من۱۴سالمه بابام کارگاه کابینت سازی داره ولی همیشه هرچیزی که ازش میخواستم میگه پول ندارم خودم از ۱۲ سالگی رفتم انجا که خودم خواسته هامو براورده کنم
    انجاکه دارم کار میکنم اندازه یک ادم بزرگ دارم کار میکنم ولی حقوقم کمتر از همه میدن پولمو ماه به ماه یک ملیون بهم میدن خودش چند ها بار ازمن پول میگیره و پس نمیده چون من خجالت میکشم که درمورد پول صحبت کنم داره سوئ استفاده میکنه واقا دیوانه شدم
    اخرین باریکه بمن پول داده دیروز بوده امروز ازم گرفته

    1. سلام
      ولا خیلی خیلی بهت تبریک میگم که تو این سن کم داری مثل یه مرد بزرگ پا به پای پدرت کار می‌کنی و مثل خیلی از هم سالات پای گوشی و موبایل نمیشینی وقتت هدر بدی این خیلی خیلی ارزشمنده که با هیچ رقم و پولی نمیشه قیمت گذاشت که تو خوشبختانه تو وجودت داری شک نکن چند سال دیگه کلی به لحاظ مالی قوی میشی از همین و سالات جلو میزنی.
      پدرت فکر میکنه سنت کمه پولت میگیره قطعا سنت بره بالا تر این کار رو نمیکنه این پول گرفتن یه مقطع کوتاهی هست اصلا دلسرد نشو و همچنان به تلاش و کار ادامه بده رفتار پدرت رو تحمل کن تا یه روزی واقعا خودش دیگه چنین کاری نکنه.
      البته حتما و حتما درست بخون و در کنار کارت تحصیلاتت هم ادامه بده.
      توصیه میکنم پولهات رو بری یه وسیله ارزشمندی باهاش بخری که بعد ها بتونی بفروشیش پولت برات ذخیره میشه اینطوری مثل اینکه طلا بخری تکه های کوچیک مثل دستبند و انگشتر خورد خورد بخری یه گوشه نگه داری اینطوری پول نقد هیچ وقت نداری و داری پولت در ازای یه کالای با ارزش ذخیره می‌کنی.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  13. امیر گفت:

    سلام من ۱۶ سالمه و از سن ۱۰سالگی با تنبیه فلک آشنا شدم و ازش خوشم اومد و دوست دارم پسر های نوجوان رو فلک کنم و همچنین خودم فلک بشم یعنی یک جورایی از درد فلک لذت میبرم، حدود ۲ ساله که دارم با این حسم مقابله میکنم ولی تا الان نتونستم موفق بشم، کلافه شدم پیش روانشناس هم نمیتونم برم چون نمیخوام مامان بابام بفهمن لطفا شما کمک کنید، به نظر شما علت این حس چیه؟؟ چیکار کنم که خوب بشم؟؟

    1. سلام
      این فانتزی ها ممکنه تو ذهن هر پسر و دختری تو سن شما بیاد طبیعیه و اصلا نگران کننده نیست نباید باهاش مبارزه کنی باید ازش عبور کنی و بپذیری که این فانتزی تو ذهنت هست وقتی ما با چیزی که تو ذهنمون هست مبارزه کنیم اون چیز بزرگ و بزرگ و قوی تر میشه پس با این افکارت نجنگ
      توصیه من اینه در مورد این افکار بیای حرف بزنی به جای اینکه تو ذهنت باهاش بجنگی.
      پیش روانشناس هم نیاز نیست حضوری بری تلفنی هم میتونی مشاوره بگیری هیچکی هم متوجه نمیشه.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  14. پریا گفت:

    من و عشقم همکلاسی و هم رشته ای هستیم یه ساله همو میشناسیم مادرش از وقتی فهمیده با همیم دعوا میندازه اینبارم تهدیدش کرده که نباید با من باشه اونم به خاطر اینکه ۲۰سالشه دفعه آخرم دعوا کردیم
    چیکار کنم که حل بشه

    1. سلام
      عزیزم درکت میکنم که خیلی طرفت رو دوست داری اما خانواده یه بخش مهمی از رابطه هستش نمیتونی نادیده بگیری ما تو ایران با یک خانواده ازدواج میکنیم نه با یک نفر.
      من توصیه میکنم حتی المقدور سعی کن که مادرش رو راضی کنی با رضایت بری جلو اگه واقعا راضی نشد از رابطه بیای بیرون چون همین مادر ناراضی مشکلات زیادی بعد ها براتون پیش میاره که ممکنه رابطتون تلخ بشه و حتی به جدایی و طلاق منجر بشه.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  15. Sonia گفت:

    سلام من توی یک خوانواده ای زندگی میکنم که مادرم شدیدا دچار اختلالات روحیه و سر هر چیزی با من دعوا میکنه و ارزویه یک خانواده شاد به دلم مونده تکلیف خودشو با خودش نمیدونه اصلا اختلال شدید کمبود شخصیت داره و سر کوچکترین چیزا بحث بوجود میاره و مثل دیوونه ها رفتار میکنه یا میخواد خودشو بکشه همش به بابام بد میگه باهاش بده یه چیزی بهش میگیم بهش بر میخوره سریع دعوا میکنه بد و بیراه میگه و منم دچار مشکل کرده و واقعا دام میخواد فرار کنم ازون خونواده و بزارم برم و هیچ کس من و پیدا نکنه موندم چکار کنم مامانمو نه تن به درمان میده نه چیزی

    1. سلام
      من نمی‌دونم شما پسر هستین یا دختر اگه پسر باشی که توصیه میکنم هرچه زودتر سعی کنی به استقلال مالی و شخصی برسی بتونی مسیرت رو جدا کنی اگه هم دختر هستی حتما به تحصیل و کار و … ادامه بدی و به عنوان یه دختر مستقل بتونی بری تو اجتماع و فاصله بگیری و اینکه خودت میگی ایشون بیمار هستن با فرد بیمار باید مدارا کنی رابطه بین پدر و مادرت اگه هرچقدر بد باشه واقعا به خودشون ارتباط داره و خودشون باید همو تحمل کنند و پای انتخاب هم بمونن شما فقط و فقط به فکر خودت باش سعی کن زمانی که مادرت عصبی میشه و داره داد و بیداد می‌کنه صحنه رو ترک کنی و فاصله بگیری
      بهترین کار فاصله گرفتن و ترک کردن مکان دعواست اگه راهی نداری ترک کنی برو تو اتاقت و در و ببند چون واقعا کاری از دستت بر نمیاد فقط و فقط باید صبرت رو ببری بالا.
      یادت باشه قراره نیست تا ابد کنار پدر و مادرت باشی یه روزی میرسه که بینتون فاصله میوفته و این روزها تموم میشن.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

      1. Maedeh گفت:

        سلام خسته نباشید من یه مدتی هست که با یه پسری به صورت مجازی آشنا شدم و رفتم تو رابطه ولی الان میخوام باهاش کات کنم و نمیدونم چجوری این موضوع رو بهش بگم که ناراحت نشه و بهش شوک وارد نشه

        1. سلام
          برای جدا شدن به تدریج ازش فاصله بگیر یکی درمیون تلفنش و پیامش جواب بده کم کم از کنارش دور شو بعد ممکنه ازت بپرسه چرا سرد شدی واضح بهش بگو که بهتره مسیرمون ازهم جدا بشه من فعلا شرایط بودن تو رابطه رو ندارم.
          پسرهایی که به صورت مجازی دنبال رابطه هستن نود درصدشون جدی نیستن و خیلی راحت قبول میکنن که جدا بشن نگران نباش.
          کسی که تو فضای مجازی رابطه ایجاد می‌کنه معمولا تو چنتا رابطه هست اینم میشه یه حدسی باشه البته در مورد ایشون.
          همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  16. arad گفت:

    من چند سال پیش دختری رو دیدم و ازش خوشم اومد اونموقع کلاس 3 بودم.من همیشه با همسن و سال هام سر اینکه چرا مزاحم دخترا میشن مشکل داشتم و از
    (دختر بازی)و ایجاد حس ناامنی در اونا بیزارم.این حس دو سال پیش خیلی تشدید شد برای اینکه دیگه گفتم بابا چیزی نبوده فقط از اخلاقش خوشم اومده و باهاش حال کردم
    عشقی در کار نبوده ولی بعد اون دوباره دیدمش و دیدم نخیر من واقعا دوسش دارم.بعد گفتم نه بابا هنوز بچم و
    نباید دنبالش برم و باید کم کم از سرم بیرونش کنم .ولی هر وقت حالم بدمیشد یهو به اون فکر میکردم،هروقت از چیزی یا اتفاقی می ترسیدم ناخوداگاه به اون فکر میکردم
    و اروم میشدم و….. یه مشکل دیگه هم این بود که فامیله.باور کنید از اون موقع تپش قلب گرفتم
    ، هروقت می بینمش که خیلی کم اتفاق میوفته و یا وقتی بهش فکر میکنم اول یه تیر به قلبم میاد بعد سینه م سرد میشه و ضربات قبلم یجوری میشه که فکر میکنم الانه که
    از سینه م بزنه بیرون و خیلی حالم بد میشه و حس به شدت بدی بهم وارد میشه چند بارم با اون حسا چانه ام سنگین شد
    که وقتی به بابام گفتم دلیلش چیه ناراحت شد و ترسید و بعد اصرار زیاد من گفت نشانه عملکرد بد قلب و در بعضی موارد سکته است وقتی هم تو تنهایی بهش فکر می کنم
    که به اضافه اینا میزنم زیر گریه.نه میتونم به خانوادم چیزی بگم (چون خیلی خجالتیم و اصصصصلا اونا همچین چیزی رو
    قبول نمی کنن)نه به خودش (چون هم فامیله و میترسم چیزی به یکی بگه هم خجالتیم هم میترسم قبول نکنه و تا ابد نتونم راست تو چشاش نگاه کنم).اون هم سنمه و هر دومون
    14 سالو نیمیم(البته فکر کنم او یه شیش ماهی ازم کوچیک تره) و درس هر دومون عالیه و معادلمون (با توجه به چیزی که از
    مادرش شنیدم ) همیشه بالای نوزده است.خیلی حالم بده حتی نمی تونم ادرس خونش رو در بیارم نه برای اینکه نشه برای اینکه به نظرم فایده نداره و مثل ایناییم نیستم
    دنبال شماره باشم و از مجازی و این داستانا و برای اینکه نمیدونم خونش کجاست خیلی
    اذیت میشم چون خیلی دیر به دیر می بینمش.باور کنید خیلی تلاش کردم از فکرم بیرونش کنم ولی نشد پس اینو بهم نگید (از طرف خانواده محبت زیادی بهم میشه و به دلیل
    کمبود توجه و محبت نیست).اصلا اهل دختر بازی و حتی نگاه به دخترا هم نیستم چون همشون رو مثل خواهر خودم میدونم و از
    چشم چرانی متنفرم و خود ارضایی هم نمی کنم و اصلا تا پارسال که یه فرد اغده ای که فهمید که من نمی خوام هیچی از اینکه چطور بچه به وجود میاد و اینا بدونم در قالب یه
    حرف دیگه اومد همه چیزو گفت هیچی نمی دونستم حتی تا دو سال پیش چیزی از فرق زن و مرد نمی دونستم تا اینکه روزی
    در تلگرام که در فایل های مادرم دنبال چیزی میگشتم یه دانستنی یا همچین چیزی وعکس یک نوزاد دوسه روزه برهنه هم پایینش بود رو دیدم.لطفا کمکم کنید که چیکارکنم خیلی
    دارم اذیت میشم فقط به خاطر اینکه بدونید من خیلی با هم سن و سالام فرق دارم ،کتاب خونم،درونگرام،بیش از حد ساکتم،شعر می نویسم(مخصوصا وقتی که می بینمش )و از عشقی که در شعرام
    هست همیشه خانوادم متعجب و از بار شعر حیران میشن (و من هم همیشه می گم که بی مخاطبه) ، از همین الان دارم برای ایندم تلاش میکنم و میخوام شخصی باشم که در
    دنیا تاثییر داره و مایه ی افتخار پدر و مادرم باشم و غیره. بابام و کلا اطرافیان غصم رو مخورن که بچگی نمی کنم و اخلاق های
    بزرگونه حتی از چند سال پیش خیلی زیاده و درکم خیلی خارج از سنمه(حتی هم سن و سالام هم میگن).خواهش می کنم جز از ذهن خارج کردنش یه چیزی بهم بگید و کمکم کنید.
    با تشکر.

    1. سلام
      اتفاقا من ازت نمیخوام که از ذهنت خارجش کنی و ازت نمیخوام که باهاش بجنگی این احساس خوب شاید اولین تجربه عشق در شما باشه به هر حال تو یه پسر جوون هستی که بیشتر از سنت متوجهی و داری بلوغ میشی سعی کن درست بخونی و رشد پیدا کنی چون به فرض اگه یک درصد بخوای با این خانوم ازدواج کنی در حال حاضر هیچ راهی برای این مسیله نیست تا زمانی که خودت به جایگاهی برسی به لحاظ مالی و تحصیلی قوی بشی شما سنت خیلی کمه و الان زمانیکه که باید با سرعت بری جلو تلاش کنی درس بخونی دانشگاه بری و … تو مسیرت هم ممکنه دخترهای زیادی ببینی موقعیت های تازه رو تجربه کنی چه بسا خود به خود این خانوم از ذهنت خارج بشه اما بسپار به دست زمان و زمانه تو تلاشت رو بکن به امید این که روزی برسه بتونی بهش برسی.
      برای داشتن این خانوم باید خودت رو رشد بدی اگه فقط بشینی غصه بخوری هیجانی بشی توش قلب بگیری هیچ اتفاقی نمیوفته و صرفا خودت رو داری اذیت می‌کنی.
      پس زندگی روزمره خودت رو داشته باش درست بخون ورزش کن تفریح کن از بودن در کنار خانوادت لذت ببر این خانوم هم بطور به گذر زمان تا ببینیم در آینده چه خواهد شد.
      کسی از ایند ه خبر نداره خدارو چه دیدی شاید واقعا بهش رسیدی اما به شرطی که خودت رو رشد بدی.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  17. یلدا گفت:

    سلام وقتتون بخیر باشه
    من تقریبن ۲ ۳ ماهی هست که فکر مرگ خیلی زیاد میترسونتم و باعث بی میلیم ب زندگی شده
    فکر اینکه بعد مرگ چی میشه ب شدت منو میترسونه و همه چیو برام پوچ می کنه
    باید چیکار کنم؟؟

    1. سلام
      مرگ پایان زندگی نیست و بخشی از زندگیه قرار نیست با مرگ نابود بشی به جای ترس از اتفاقات بعد مرگ سعی کن مطالعاتت رو زیاد کنی سخنرانی و مقاله و… گوش کنی و بخونی ما یک ابدیت در پیش داریم.
      مرگ بخشی از زندگیه در موردش صحبت کن با افراد متخصص مذهبی اینکه میگم مذهبی فقط دین اسلام نیست حتی مسیحیت هم معاد رو قبول دارن این رو بپذیر که یک ابدیت در پیش داری و مرگ به معنای نابودی نیست.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  18. امراله گفت:

    ضمن عرض سلام اینکه من دو تا زن دارم من و زن اولم وقتی من ۱۶ ساله بودم و زن اولم ۱۹ ساله بود ازدواج کردیم و یک سال بعد تنها فرزندمون که دختر بود به دنیا اومد خانواده ام که متوجه شد که دیگه خانمم باردار نمیشه به فکر ازدواج مجددم افتادن و من در سن نوزده سالگی با اینکه زن داشتم وادار به عروسی با دختر یکی از اشناهامون کردن و از زن دومم هم دوتا دختر گیرم اومد که دوقلو بودن زن دومم فرزند اول خانواده بود و یه خواهر و برادر کوچکتر از خودش داره همه چی خوب بود تا اینکه بردار زن دوممو خواهرش باهم مشکل پیدا کردیم که دوتا شون سر مسائل الکی باهمون درگیر میشدن تا چند ماه پیش تو برج ده ۱۴۰۱ که اتفاق بدی افتاد من الان ۳۶ سالمه دخرم از زن اول ۱۹ ساله و دوتا دخترام از زن دومم ۱۶ ساله هستند خواهر زن دومم که ۲۵ سالش وبرادرش که ۱۹ سالشه در حالی که زن دومم و دخترام خونه زن اولم بودن اومدن برا دعوا من نمیخواستم باهشون درگیر بشم ولی اونا دوتا کلت آورده بودن که روبروم گرفتن خواهرشون میگفت اسلحه ها رو زمین بزارین ولی قبول نمیکردن که برادر خانمم یک تیر وسط سینه ام زد و بعد خواهرش دو تا خانم هام و دخترام جیغ می‌کشیدن ۱۳ گلوله به سینه و شکمم خورد من افتادم و بیهوش شدم همه فکر میکردن من دیگه مردم منو بیمارستان بردن بعد یه عمل سخت و دو هفته در کما بودن به هوش اومدم بعد تیر خوردنم خواه و برادر زن دومم فرار کردن ولی دستگیر شدن جریان گفتند دوتا خانم هام خیلی مراقبم بودن دکترها گفتن معجز ه شده من زنده هستم یه تیر کنار قلبم خورد ه بود الان هم که ایستادم و میتونم راه برم به لطف خدا بعد دوتا خانم های مهربونم هست و دخترام برادر و خواهر زن دومم هم زندان هستن الان هم پیام دادن که اگه آزاد بشن طوری سوراخ سوراخت میکنیم که خواهرم و اون یکی زنت جا ابکش باهم برنج ابکش کنند

    1. سلام
      واقعا خدا بهتون رحم کرد خیلی داستان غم انگیز بود ولی تهدید های برادر خانومتون رو هم توجه نکنین چون مملکت اینقدر هم بی قانون نیست که راحت بیان آدم بکشن همین تهدیدهای ایشون رو میتونی بری ازش شکایت کنی محکوم میشه که تهدید به قتل میکنه و خدارو شکر کن که هنوز سلامتی و سایت بالاسر خانوادت هست.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  19. ..... گفت:

    سلام
    من یه پسر ۱۷ ساله ام با خانوادم خیلی مشکل دارم مخصوصا با مادرم نمیدونم چرا هیچ موقه اعصاب نداره ب بی دلیل سر کوچیک ترین مسئله ای شروع میکنه به ناله و نفرین کردن نمیدونم چرا ولی همیشه مادرم با یکی از اعضای خانواد درگیره و درحال دعوا کردن
    همیشه توی خونه ما دعواعه اصلا نمیشه درس خوند چند باری هم رفتم کتابخونه اما چون کتابخونه از خونه ما دوره برا رفت و آمد زمان زیادی ازم هدر میره داخل خونه هم که دیگه ….
    مادرم اصلا زبون سرش نمیشه همش ناله و نفرین میکنه موقه ای هم که بچه تر بودم خیلی کتکم میکرد اما الان دیگه که بزرگ تر شدم نه موقه ای که اون ناله و نفرین میکنه منم داد و بیدا میکنم حتی چند باری هم که عصابم خیلی خورد بود نزدیک بود دست روش بلد کنم اما از ترس اینکه چهار سال دیگه میمیره و عذاب وجدان میگیرم خودم رو کنترل کردم چند باری گوگل سرچ کردم و نوشته بود باهاش حرف بزنم اما مادرم اصلا حرف حالش نمیشه مدام همه چیز رو قاطی میکنه مثلا وسط دعوا یه دفه فاز عوض میکنه و میگه موقه ای که من و پدرت تازه عروسی کرده بودیم عمت فلان چیز رو گفت مادر بزرگ فلان کار رو کرد اخه یکی نیس بگه الان مشکلاتی که ۲۰ سال بیش با خانواده پدرم داشته چه ربطی به عصاب خوردی امروزش داره؟؟
    وقتی فکرش رو میکنم مادرم همیشه با یکی در حال دعوا کردنه یا با من یا با پدرم یا با خواهرم همیشه بعضی وقتا فکر میکنم چون حوصلش سر میره میاد واسه سرگرمی با ماها دعوا میکنه همش خدا خدا میکنم این یکسال زود تر بگذره و قبول بشم دانشگاه یه شهر دور که از دست این خانواده روانی راحت بشم
    الان من با همچین آدمی باید چجوری رفتار کنم چیکار کنم؟؟

    1. سلام
      آفرین بهت که با وجود همه مشکلات داری درست رو میخونی تحت هیچ شرایطی درس خواندن رو کنار نذار و ادامه بده.
      با مادرت باید مدارا کنی نفرینهاشم صرفا یه تخلیه هیجانیه بشنو و بگذر اصلا قرار نیست نفرینیش گردنت بگیره خدای نکرده.
      زورش نمی‌رسه کتکت بزنه نفرین می‌کنه اصلا اهمیت نداره.
      حرف زدن هم باهاش صرفا باید این معنی رو بده که تو شنونده باشی خیلی بهش ایراد نگیر.
      مشکلات بیست سال پیش تو ذهنش هست و حل نشده همینکه داد میزنه نفرین می‌کنه آروم میشه تو سعی کن صبور باشی و تحملت رو ببری بالا چون مادره تحت هر شرایطی شما فرزندش هستی و نمیتونی انکارش کنی یا ترکش کنی.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  20. زهرا گفت:

    سلام وقتتون بخیر.
    من یه دختر ۲۰ ساله هستم و یه برادر ۱۵ ساله دارم.
    پدر و مادرم با هم مشکل دارن و مادرم تصمیم داره طلاق بگیره. حدودا از دو سه سال بعد از ازدواجش از این تصمیم مطمئن شده ولی به خاطر ما جلو نمیرفت. الان که حضانت من و برادرم به انتخاب خودمونه میخواد با پدرم صحبت کنه. اما خب پدرم روحش هم از این قضیه خبر نداره و فکر میکنه ما خانواده خیلی خوشبختی هستیم و هیچ مشکلی نداریم.
    در صورتی که من، مادرم و برادرم فقط همه تلاشمون رو میکنیم که پدرم از چیزی عصبانی نشه. یا اگه بهمون توهین میکنه مدارا کنیم و جوابی ندیم. چون اگه جواب بدیم قطعا یا از خونه میندازتمون بیرون یا کتک کاری…
    خلاصه که پدرم یه مقدار مشکل اعصاب داره
    حرفای معمولی رو هم به بدترین شکل ممکن بیان میکنه. مدام تحقیر میکنه تو خونه داد میزنه و فحش میده حتی اگه یکم ناراحت باشه دیگران رو هم مورد آزار قرار میده(خانواده مادریم رو) اما وقتی موقعی که حالش خوبه بهش میگیم چرا اینکارو کردی؟ جوابش اینه که من تا حالا اصلا تو این خونه دادا زدم؟ و کاملا همتو این مورد جدی صحبت میکنه. انگار اصلا متوجه نیست داره هممون رو نابود میکنه با زخم زبوناش.

    الان فقط یه مسئله وجود داره. در کنار همه این اخلاقا، پدرم به شدتتتتت عاطفیه. جوری که مطمئنیم اگه این مورد بیان بشه دور از جون یه بلایی سر خودش میاره.
    در مورد مادرم شاید کمتر، ولی اگه من و برادرم تصمیم بگیریم باهاش زندگی نکنیم مطمئنم میمیره.
    واقعا نمیدونم چه تصمیمی درسته. اگه بخوام کنارش بمونم مطمئنم رفتارش صد چندان قراره بدتر بشه.(مادرم برای یه خرید ساده که از خونه میره بیرون بابام کلا پدر من و داداشم رو در میاره) از طرفی اگه ولش کنم و برم هم از غصه دق میکنه. واقعا نمیدونم چه کاری درسته که انجام بدم. از طرفی برادرم هم تو سن مهمیه و میترسم آینده‌ش خراب بشه.(پدرم با اون از همه بیشتر بد رفتاری می‌کنه)
    خیلی ممنون میشم راهنمایی‌م کنید که چه کاری مفیدتره.
    علی یارتون.

    1. سلام
      مشکل پدر و مادرت واقعا مربوط به خودشونه پروسه طلاق به همین راحتی نیست که فکر کنی همین فردا طلاق میگیرن جدا میشن شاید وسط مسیر مادرت پشیمون شدم اصلا استرس اینکه چی میخواد بشه نداشته باش بعدش اینکه به فرض مادرت رو انتخاب کردی فرار نیست برای همیشه که پدرت روترک کنی باهاش توافق میکنین هفته ای چند بار یا ماهی چند بار بری پیشش اینکه مادر رو انتخاب میکنید دلیل به حذف دائم پدرت نیست پس فعلا اصلا به جدایی فکر نکن چون من بعید می‌دونم جدا بشن.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  21. Tired گفت:

    سلام ۱۸ سالمه باخودم ۴خواهریم و یه داداش باپدرمادرم هفت نفریم که داخل ی اتاق زندگی میکنیم ولی بااین وضع هیچ وقت به بابام اجباری برای انجام کاری نکردم و چیزی ازش نخواستم مگر اینکه مجبور باشم ولی بابام همیشه از مامیگه که خرجتون کردم و بدبختم کردین و الانم با یه زن دوسته که مامانمم خبرداره کلی اذیت میشه ولی بخواطرما چیزی نمیگه کلی از بابام پول میگیره بابام پیش ماخودشو بی پول نشون میده ولی روزی نیست که سرکانره من خیلی از خودم بدم میاد چون دلم راحت واسه ادما میسوزه بخدا چهارساله لباس عید نخریدم چون میگفتم نداره پول ازش نمیگرفتم ولی واقعا دیگه تحمل ندارم ک مااین طور باشیم و اون زن کیف کنه بدتراون اینه که فامیلمونم هست چندبار مامانم باهاش دعوا کرد ولی از رو نرفت بدتربابام میومد میزدش و گردن نمیگرفت خودمم که داغونم دوساله باید خوب درس بخونم بااین وضع و بی پولی و شلوغی خونه اصلا نمیتونم منم دلم میخاد برم کانون و کلاس ولی ندارم پولی درکمم نمیکنن اصلا اعتماد بنفس ندارم جایی نمیرم همش خونم امسالم بابچه ها مدرسه ی روز اعصابم خورد بود دعواکردم این سه ماه تابستون که هیچ اون ۴ماه قبلم باهام حرف نزدن حالم خوب نیست استرس شدید دارم برا کنکور
    خواهرم همه خواستگار هاشو رد میکنه چون خونه و پول نداریم که جشنی یا خود مراسم خاستگاری رو بگیریم بعدش همش گریه که ابروم رفته همه خونمونو دیدن بابام میگه اصلا نمی ارم ازدواج کنی همش با داداشم دعوا دارن بخوام بگم پردردم دیگه نمیتونم تحمل کنم حالم از خودم بهم میخوره که بعضی وقتادلم میخاد بمیره
    ۱۰روزم مونده ب شروع مدارس نه لباسی دارم نه چیزی کلاسم دارم نمیدونم باچی برم ثبت نامم نکردم مدیرهم پارسال همش میگفت چراتابستون نیومدی ثبت نام کنی نه میگفت شاید پول نداشته یاهزارچیز دیگه پارسال ی هفته نرفتم مدرسه روزی که رفتم ابروم رو برد که کجابودی مجبورم کرد بگم کفش نداشتم جلو همه انقدر خجالت کشیدم چشام درد میکنن فک کنم عینک باید بزنم ولی پول اینکه برم دکترو ندارم دلم ی کارمیخاد پول داشته باشم از خودم براخواهری کوچیکم حداقل لباس بخرم خودم نمیخام اصلا مامانم از وقتی با بابام ازدواج کرده ی روز باهم خوب نبودن ی باربراش ی لباسی نخریده پولی نداده دلم ی اتاق میخاد بشینم درس بخونم

    1. سلام
      تو دختر بسیار با درک و شعوری هستی من ازت می‌خوام اصلا و اصلا فکر زندگی پدر مادرت و رابطه پدرت با اون زن و … اصلا نکنی و تمرکزت رو به هم نریزی حتما برو ثبت نام کن مدرسه میتونی از کتابهای کمک آموزشی که تو اینترنت هست دانلود. کنی از کتابهای تست و .. همه تلاشت رو بکنی که بری دانشگاه و خودت رو از این شرایط سخت نجات بدی
      یادت باشه راه نجات تو اینه که پیشرفت کنی پیشرفتت هم تو درس خوندنه یک درصد هم نباید به این فکر کنی که اینده نداری خواستگار نداری و …
      خواستگاری که به خاطر وضعیت مالی شما و خواهرت می‌ره همون بهتر که بره مرد باید شخصیت واقعیت بخواد نه شرایط مالیتو
      شما بیش از اندازه داری غصه اطرافیانت میخوری من البته بهت حق میدم ولی عزیزم اگه یک درصد بخوای کمک کنی به خانوادت با غصه خوردن کاری از پیش نمی‌بری باید خودت رو رشد بدی تلاش کنی پیشرفت کنی بتونی به خواهرات کمک کنی .
      برای درس‌خواندن هم میتونی بری کتابخونه های عمومی شهر اونایی که رایگان هستن
      هستن درس بخونی .
      تو خیلی خیلی جوان هستی دنیا هم هیچ وقت برات اینطور نمیمونه قطعا روزهای روشن در انتظارته فقط صبور باش.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  22. امین گفت:

    سلام
    من پسرم و ۱۷ سالمه و به شدت زندگی پوچی دارم
    پدرم که از نظر روانی مشکل داره حتی مادرم از روانپزشک پرسیده اون هم همین تشخیص رو داده.
    خودم از یه طرف باید فشار کنکور رو داشته باشم و چون رشتم تجربیه باید پزشکی قبول بشم اما مشکل من اینا نیست. پدر من از موقعی که من ۵ ۶ سالم بود با خشونت با من برخورد میکرد و مادرم از ترس این که پدرم منو دعوا نکنه تا یه کار بدی میکردم منه کم سن و سالو کتک میزد آخه پدرم به دروغ به من میگفت پدر میتونه بچه اش رو بکشه ولی من تا کلاس نهم معدلم ۲۰ بود و دهم هم معدلم شد ۱۹.۹۷ امسال هم دارم میرم یازدهم و تا امسال نه میزارن با دوستام برم بیرون یعنی من تو کل زندگیم ۱ دوست بیشتر ندارم و بقیه در حد سلام و خداحافظیه و به مو بنده ولی یه رفیق دارم که دوستش دارم و اون رو هم الان خیلی وقته حتی ندیدمش و اون دوستم با خانوادش همش تو شمال بودن در حالی که شاید باورتون نشه من ۷ ساله مسافرت نرفتم و حتی پارکک! بله حتی پارک هم نرفتم تو این ۷ سال و یه بار ۵ سال پیش رفتیم شهرستان خودمون فقط برا ۱۵ روز و امسال هم که پدر من زندانه و پنجشنبه و جمعه ها فقط میتونه بیاد خونه برای مرخصی و همون ۲ روز من رو اذیت میکنه میبینه درس میخونم با این حال وقتی گوشی دستم میگیرم میگه تو اصلا درس نمیخونی و جالب اینجاست هیچ کس تو دنیا اندازه من چک نمیشه چون پدر من قبلا سرهنگ بود و الان هم به خاطر اشتباه شغلیش ۴ سال زندان داره و به همه چی مشکوکه مثلا من دارم یه کارهایی با تنظیمات گوشیم میکنم میگه داری چت میکنی با یکی و هرچی قسم میخورم باور نمیکنه یه بار به خاطر همین من میخواستم از خونه برم و اومد جلو در با لگد منو پرت کرد بیرون به جای این که به من بگه نرو و این حرفا حالا انتظار این هم نداشتم ولی انتظار لگد هم نداشتم و من ۲ ۳ ساعت بیرون بودم آخر هم مادرم اومد منو آورد خونه بعد میگه اگر پول برق بیشتر از ۴۰ تومن باشه سر از تنتون جدا میکنم و فلان و حتی چک میکنه چقدر اینترنت مصرف کردم در این حدددد!. من الان خیلی وقته گریه نکردم و کلا احساس میکنم کلا حس هام مرده. کلا پدر من از هرچی بدش بیاد و سلیقه اش نباشه میگه کار آدم های بی خانواده هست مثلا از یه مدل مو بدش بیاد یا از یه گیمی. من به این سن رسیدم حتی اجازه ندارم بیشتر از ساعت ۱۱ بیدار باشم و وقتی هم بیدار بمونم میدونم فردا صبحش ۶ ساعت سخنرانی داریم با داد و بیداد.
    تازه به من زور کرده میگه باید بری خارج من بهش میگم زبون خارجی بلد نیستم میگه ۶ ماهه باید یاد بگیری

    1. سلام
      واقعا ناراحت کننده هست که پسر گلی مثل شما همچین شرایطی داره به پسر درسخوان منظم که من شک ندارم کلی رشد می‌کنی البته اگه به حاشیه توجه نکنی حاشیه چیه ؟ رفتار پدرت
      خودت میگی پدرت بیماره از ادم بیماری که شش روز هفته تو زندان هست واقعا چه انتظاری داری.
      قرار هم نیست تا ابد تو خونه پدرت باشی و ازش کتک بخوری یه روزی مرد میشی و مستقل.
      این روزهای سخت رو تحمل کن عوضش درست رو بخون سعی کن معدلت بالا باشه بتونی رشته دلخواهت رو قبول شی اصلا هم سن و سال مهم نیست استرس سن رو نداشته باش.
      مهم آرامش خودته سعی کن آرامش. تستخ باشی با پدرت خیلی بگو مگو نکن ازش فاصله بگی. زمانی که عصبیه و مطمئن باش یه روزی از اون خونه میری دنبال سرنوشتت.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  23. arad گفت:

    من چند سال پیش دختری رو دیدم و ازش خوشم اومد اونموقع کلاس 3 بودم.من همیشه با همسن و سال هام سر اینکه چرا مزاحم دخترا میشن مشکل داشتم و از (دختر بازی)و ایجاد حس ناامنی در اونا بیزارم.این حس دو سال پیش خیلی تشدید شد برای اینکه دیگه گفتم بابا چیزی نبوده فقط از اخلاقش خوشم اومده و باهاش حال کردم عشقی در کار نبوده ولی بعد اون دوباره دیدمش و دیدم نخیر من واقعا دوسش دارم.بعد گفتم نه بابا هنوز بچم و نباید دنبالش برم و باید کم کم از سرم بیرونش کنم .ولی هر وقت حالم بدمیشد یهو به اون فکر میکردم،هروقت از چیزی یا اتفاقی می ترسیدم ناخوداگاه به اون فکر میکردم و اروم میشدم و….. یه مشکل دیگه هم این بود که فامیله.باور کنید از اون موقع تپش قلب گرفتم ، هروقت می بینمش که خیلی کم اتفاق میوفته و یا وقتی بهش فکر میکنم اول یه تیر به قلبم میاد بعد سینه م سرد میشه و ضربات قبلم یجوری میشه که فکر میکنم الانه که از سینه م بزنه بیرون و خیلی حالم بد میشه و حس به شدت بدی بهم وارد میشه چند بارم با اون حسا چانه ام سنگین شد که وقتی به بابام گفتم دلیلش چیه ناراحت شد و ترسید و بعد اصرار زیاد من گفت نشانه عملکرد بد قلب و در بعضی موارد سکته است وقتی هم تو تنهایی بهش فکر می کنم که به اضافه اینا میزنم زیر گریه.نه میتونم به خانوادم چیزی بگم (چون خیلی خجالتیم و اصصصصلا اونا همچین چیزی رو قبول نمی کنن)نه به خودش (چون هم فامیله و میترسم چیزی به یکی بگه هم خجالتیم هم میترسم قبول نکنه و تا ابد نتونم راست تو چشاش نگاه کنم).اون هم سنمه و هر دومون 14 سالو نیمیم(البته فکر کنم او یه شیش ماهی ازم کوچیک تره) و درس هر دومون عالیه و معادلمون (با توجه به چیزی که از مادرش شنیدم ) همیشه بالای نوزده است.خیلی حالم بده حتی نمی تونم ادرس خونش رو در بیارم نه برای اینکه نشه برای اینکه به نظرم فایده نداره و مثل ایناییم نیستم دنبال شماره باشم و از مجازی و این داستانا و برای اینکه نمیدونم خونش کجاست خیلی اذیت میشم چون خیلی دیر به دیر می بینمش.باور کنید خیلی تلاش کردم از فکرم بیرونش کنم ولی نشد پس اینو بهم نگید (از طرف خانواده محبت زیادی بهم میشه و به دلیل کمبود توجه و محبت نیست).اصلا اهل دختر بازی و حتی نگاه به دخترا هم نیستم چون همشون رو مثل خواهر خودم میدونم و از چشم چرانی متنفرم و خود ارضایی هم نمی کنم و اصلا تا پارسال که یه فرد اغده ای که فهمید که من نمی خوام هیچی از اینکه چطور بچه به وجود میاد و اینا بدونم در قالب یه حرف دیگه اومد همه چیزو گفت هیچی نمی دونستم حتی تا دو سال پیش چیزی از فرق زن و مرد نمی دونستم تا اینکه روزی در تلگرام که در فایل های مادرم دنبال چیزی میگشتم یه دانستنی یا همچین چیزی وعکس یک نوزاد دوسه روزه برهنه هم پایینش بود رو دیدم.لطفا کمکم کنید که چیکارکنم خیلی دارم اذیت میشم فقط به خاطر اینکه بدونید من خیلی با هم سن و سالام فرق دارم ،کتاب خونم،درونگرام،بیش از حد ساکتم،شعر می نویسم(مخصوصا وقتی که می بینمش )و از عشقی که در شعرام هست همیشه خانوادم متعجب و از بار شعر حیران میشن (و من هم همیشه می گم که بی مخاطبه) ، از همین الان دارم برای ایندم تلاش میکنم و میخوام شخصی باشم که در دنیا تاثییر داره و مایه ی افتخار پدر و مادرم باشم و غیره. بابام و کلا اطرافیان غصم رو مخورن که بچگی نمی کنم و اخلاق های بزرگونه حتی از چند سال پیش خیلی زیاده و درکم خیلی خارج از سنمه(حتی هم سن و سالام هم میگن).خواهش می کنم جز از ذهن خارج کردنش یه چیزی بهم بگید و کمکم کنید.
    با تشکر.

    1. سلام
      اتفاقا من ازت نمیخوام که از ذهنت خارجش کنی و ازت نمیخوام که باهاش بجنگی این احساس خوب شاید اولین تجربه عشق در شما باشه به هر حال تو یه پسر جوون هستی که بیشتر از سنت متوجهی و داری بلوغ میشی سعی کن درست بخونی و رشد پیدا کنی چون به فرض اگه یک درصد بخوای با این خانوم ازدواج کنی در حال حاضر هیچ راهی برای این مسیله نیست تا زمانی که خودت به جایگاهی برسی به لحاظ مالی و تحصیلی قوی بشی شما سنت خیلی کمه و الان زمانیکه که باید با سرعت بری جلو تلاش کنی درس بخونی دانشگاه بری و … تو مسیرت هم ممکنه دخترهای زیادی ببینی موقعیت های تازه رو تجربه کنی چه بسا خود به خود این خانوم از ذهنت خارج بشه اما
      بسپار به دست زمان و زمانه تو تلاشت رو بکن به امید این که روزی برسه بتونی بهش برسی
      برای داشتن این خانوم باید خودت رو رشد بدی اگه فقط بشینی غصه بخوری هیجانی بشی توش قلب بگیری هیچ اتفاقی نمیوفته و صرفا خودت رو داری اذیت می‌کنی
      پس زندگی روزمره خودت رو داشته باش درست بخون ورزش کن تفریح کن از بودن در کنار خانوادت لذت ببر این خانوم هم بطور به گذر زمان تا ببینیم در آینده چه خواهد شد .
      کسی از ایند ه خبر نداره خدارو چه دیدی شاید واقعا بهش رسیدی اما به شرطی که خودت رو رشد بدی.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  24. امیر گفت:

    سلام 18 سالمه به تازگی دارم دچار خودبزرگ بینی و خودستایی شدید میشم درصورتی که به هیچ وجه همچین شخصیتی ندارم نگرانیم در اصل بخاطر اینه که دارم همه اطرافیانم رو ادمای بی ارزش میبینم و کنار میذارمشون از تحلیل شخصیت خودم یا دیگران برای خودم لذت میبرم تز روانشناس میگیرم درصورتی که هیچ دانشی ندارم روی بقیه راحت تاثیر میذارم و متاسفانه بعضی وقتا مثل یه ادم مریض اذیتشون میکنم

    1. سلام
      شما تو این سن بحران هویت رو داری تجربه می‌کنی یعنی داری انتخاب می‌کنی که هویت و شخصیت واقعیت چیه و این احساسات کاملا موقت هستند اصلا نگران نباش طبیعیه گاهی درونگرا باشی گاهی برون گرا گاهی کمال گرا باشی و خودتو بزرگ ببینی گاهی آنقدر خودت رو حد پایین بگیری که خجالت بکشی از اینکه با کسی عصبانی شدی مثلا بد صحبت کردی.
      این حالت ها برات اتفاق میوفته تا بتونی یکی از این حالت ها رو به عنوان شخصیت اصلیت انتخاب کنی.
      خب مشاوره خیلی میتونی بهت کمک کنه مطالعه دیدن فیلم های آموزنده صحبت با آدمهای موفق خوندم زندگینامه افراد مشهور موفق و … می‌تونه بهت کمک کنه تا از این مسیر پر تنش عبور کنی
      در کل می‌خوام بگم اصلا نگران نباش که مثلا یه آدم خودبزرگ بینی هستی یا خودستایی می‌کنی.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  25. الناز گفت:

    سلام لطفاً اگه میشه به بنده کمک کنید من ۲۴سالمه و توی یه خانواده معمولی بزرگ شدم ولی متاسفانه یه برادر دارم که از خودم شیش سال بزرگتره و به شدت بدبین و غیرتیه تا جایی که نمی‌ذاره بیرون برم یا برم سر کار یا حتی کلاسی چیزی برم و کلا تو خونه منو زندانی کرده و اگه هم با مادرم هم جایی برم و بفهمه دیوونه میشه مثلا چند وقت پیش با مادرم رفتیم خونه دوستم و وقتی فهمید کلی کتکم زد و تموم وسایلم رو شکست حتی بهم اجازه استفاده از دنیای مجازی رو هم نمیده واقعا دارم دیوونه میشم همش تو خونه خودش همه کار می‌کنه و ولی به من اجازه کاری رو نمی‌دم تموم خواستگار هام هم وقتی میان تحقیق و در موردش میفهمند پا پس میکشن …وقتی هم که میخواهیم ازش بره مشاوره میگه خودتون دیوونه این و نمیاد واقعا دیگه نمی‌دونم باید چیکار کنم آخه چرا من باید اینقدر بدبخت باشم که حتی یه حق انتخاب و اختیار ساده که اولین چیزیه که خدا به انسان داده رو هم نداشته باشم ….لطفاً لطفاً کمکم کنید و بگید آیا کشتن همچین آدمی گناه نداره یا داره ؟!!!

    1. سلام
      عزیزم امیدوارم از اینکه گفتی داری نقشه قتل تو ذهنت می‌کشی شوخی کرده باشی چون وضع رو بدتر می‌کنه.
      به نظر من تا زمانی که پدر یا مادرت حضور دارن کنارت نه شرعا و نه عرفا ایشون هیچ حقی نداره که دخالت کنه تو زندگیت حتی میتونی ازش شکایت کنی
      ولی خب ما نمی‌خواهیم کار به شکایت برسه شما یه دختر عاقل 24 ساله هستی و میتونی برای زندگیت نوع رفتارت استفاده از فضای مجازی و … تصمیم بگیری
      من توصیه میکنم از پدر یا مادرت یا از یه بزرگتر بخوای که با این آدم صحبت کنه و حدود اختیاراتش بهش بگه واقعا و اجازه نده تو زندگیت دخالتی داشته باشه.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  26. Mahsa گفت:

    خب سلام
    من مهسام ۱۶ سالمه و خب زندگی معمولی دارم و جدا ازینا راضیم از همین چیزایی ک دارم و بابتش از خدا تشکر میکنم و بلخره هرکسی غم ها و معزل های خودشو داره و این قابل درکه
    هیچوقتم سعی نکردم جا بزنم یا بزارم کسی آرامشم رو بهم بزنه اولویتم خودمم چرا چونکه هیچکس ب اندازه خودم نمیتونه درکم کنه و دوسم داشته باشه
    اوم ولی خب گاهی مواقع زندگی برام سخت تر از چیزی ک باید باشه میشه من و هم سن و سالام دردایی و تحمل کردیم ک خیلی بزرگ تر از قد و قواره ماست
    خیلی وقته اومدن و رفتن آدما برام اهمیت چندانی نداره زندگی درحال چرخشه ولی این چرخش چقد بد داره برای من می‌چرخه
    من برای منی که الان ساخته شده تا دلت بخواد گریه کردم، سختی کشیدم، از دست دادم، و به قول عزیزی در گا غوطه‌ور شدم و در نهایت اونقدری بزرگ شدم که خودمو اولویت قرار بدم. من هرچقدرم کسیو دوست داشته باشم خودمو یدونه هم نه صدتا بیشتر ازش دوست دارم
    ولی ، هیچکس نمیدونه این روزا چقدر درحالِ فرو ریختنم، بعضیا بهم میگن این چیزا زودگذرن ولی مشکل اینجاست که هیچکس نمیتونه عمقِ موضوع رو درک‌کنه. من تنها کِسیم که سنگینی اتفاقاتی که درونم میفتن رو درک میکنم پس چرا باید به دیگران بگم که چقدر غمگینم؟

    1. سلام
      اگه سنت رو نمیگفتی فکر میکرد به دختر مثلا بیست یا حتی سی ساله داره می‌نویسه خیلی خیلی بزرگ فکر می‌کنی و خیلی باهوشی بهت تبریک میگم از این هوش بالات.
      بهت تبریک میگم به خاطر اینکه تو سن کم فهمیدی چیزی که اهمیت داره خودتی و باید خودت رو خیلی خیلی دوست داشته باشی و اولویت تو همه کارهات خودت هستی این خیلی خوبه خوب که نه ، فوق العاده هست که تو خودت رو از هرکسی بیشتر دوست داری.
      باید بپذیریم زندگی مجموعه ای از غم و شادی هایت مجموعه ای از بدست آوردن و از دست دادنه گاهی از دست دادن خیره برامون گاهی باید یه چیزی رو از دست بدیم تا جا برای چیز بهتر باز بشه.
      این غرو ریختن شما نشان تحول و رشد شماست این فروریختن گاهی خیلی خوبه و نیازه.
      با این هوش و توانمندی که داری حتما با به برنامه ریزی به استعدادهای خودت کمک کن که رشد کنند و از همین الان استارت کارهای بزرگ رو بزن که قطعا موفق میشی.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  27. زهرا گفت:

    من ۲۰ سالمه و پشت کنکوری هستم دچار افسردگی شدم
    اخساس میکنم تو زندانم و کسی به من اهمیت نمیده
    از طرفی خواهر و مادرم با هم دیگه خیلی خوبن و هوای هم رو دارن و هی پشت سر من به بابام و اطرافیان بد میگن.هر وقت میخوام باهاشون خوب باشم بهم محل نمیدن و نادیدم میگیرن .خواهرم با فامیل ها ارتباط خوبی داره و با هم دست به یکی میکنن به من تیکه میندازن و من رو نادیده میگیرن
    من اگه یه روز کامل تو اتاقم باشم مامانم و یا خواهرم هی با هم حرف میزنن میگن میخندن ولی یه کلمه هم با من حرف نمیزنن .احساس تنهایی میکنم

    1. سلام
      حتما خواهر کوچیکه هستی و چون خواهر و مادرت با هم صمیمیتر هستن تو فکر می‌کنی دارن پشتت بدی میگن اصلا اینطور نیست عزیزم تو هم عزیز و دوست داشتنی هستی برای مادرت قطعا هوای تو رو هم دارن ولی خب شما درونگرا هستی بیشتر دوست داری فکر کنی تو تنهایی خودت و خواهرت بیشتر برونگراست و همش میخواد حرف بزنه برای همین فکر می‌کنی به مادرت نزدیکتره.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

    2. سلام
      حتما خواهر کوچیکه هستی و چون خواهر و مادرت با هم صمیمیتر هستن تو فکر می‌کنی دارن پشتت بدی میگن اصلا اینطور نیست عزیزم تو هم عزیز و دوست داشتنی هستی برای مادرت قطعا هوای تو رو هم دارن ولی خب شما درونگرا هستی بیشتر دوست داری فکر کنی تو تنهایی خودت و خواهرت بیشتر برونگراست و همش میخواد حرف بزنه برای همین فکر می‌کنی به مادرت نزدیکتره.
      قطعا دختر دوست داشتنی هستی و شک نکن برای مادرت خیلی خیلی عزیزی ولی خب گاهی بعضیا شلوغ میکنن کارهاشون به چشم میاد مثل همین خواهرت ولی دلیل نمیشه که تو دوست داشتنی نیستی.
      به تیکه انداختن های فامیل هم توجه نکن کار خودت بکن درست بخون آیندت بساز چیزی که الان برات مهمه اینه که به فکر ساختن آینده خودت باشی درس بخونی و از این حاشیه ها به دور باشی.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  28. Mina گفت:

    سلام وقت بخیر،من دختر ۱۹ ساله هستم از کودکی پدر مادرم ذره ای بهم محبت نکردن و هیچ وقت احساس نکردم که دوسم دارن،هم از لحاظ عاطفی هم از لحاظ مالی همیشه زجر کشیدمحتی تا سه سال پیش هردو کتکم میزد پدرم عصبی که میشد کتابامو پاره میکرد و به شدت کتکم میزد،الان هم که مدرسه رو تموم کردم بخاطر مشکلات روحیم مثل اعتماد به نفس خیلی پایین ،حتی ددی ایشوز،استرس،اورثینک و احتمالا افسردگی و اضطراب اجتماعی(چون همیشه پدر مادرم محدودم کردن و تا این سن حتی یبار هم تنها بیرون نرفتم)خلاصه به این دلایل نتونستم تمرکز داشته باشم که درس بخونم و درنتیجه نتونستم رشته دولتی خوب قبول شم،دوس داشتم کلاس آرایشگری برم که هزینش حداقل ۵ ۸ تومن شد که گفتن فعلا ها نداریم بدیم تو هم لیاقت داشتی مثل فلانی از فرهنگیان قبول میشدی خودت حقوق داشتی،الان که فعلا دانشگاه قبول نشدم خیلی به شغل نیاز دارم که هم یکم روحیم درس بشه هم اینکه یه پولی دستم بیاد چون حتی پول کوچکترین چیزها مثل کرم و اسپری و لباس هم نمیدن و من حتی نمیتونم بهداشتو رعایت کنم یا یه تیپ نه چندان گرونی که دوس دارم رو بزنم،درحالی که یه دختر تو این سن خیلی دوس داره به خودش برسه،مخصوصا من که از اول ارثی پوستم داغونه خیلی لاغرم موهام میریزه زیر چشام بشدت گود و سیاهه😔 یبار دوست پسر مجازی داشتم که ددی ایشوز و اعتماد به نفس پایین و… باعث شد خیلی زود از چشمش بیوفتم،منم که تا حد مرگ وابسته شده بودم به چنتا حرف قشنگ که بهم میزد و توجه ای که من هیچ وقت از هیچ کس دریافت نکردم. بخاطر همین وقتی از چشمش افتادم و باهام سرد شد روحیم به شدت بدترهم شد😔من حتی نذاشتم بیاد شهرم همدیگرو ببینیم با اینکه خیلی دوس داشتم یبار بغلش کنم😔 چون اجازه دو سه ساعت بیرون بودن از خونه رو نداشتم حتی روز چون دوستی هم ندارم که بهشون بگم با دوستام میرم بیرون و اینکه اگه منو از نزدیک میدید به احتمال زیاد از ظاهرم خوشش نمیومد.من حتی یه خواستگارم تا الان نداشتم😄واقعا نمیدونم از دست این خانواده سمی چیکار کنم هیچ جا یه شغل برای دختر دیپلم پیدا نمیشه مگر اینکه کارگر ساده و نظافتچی باشه که من با این هیکلم اصلا توانشو‌ ندارم یا کارای خلاف و ناامن…
    شرایط رفتن به مشاور هم که ندارم
    اگه نتونم تا چند ماه خودمو از این وضعیت نجات بدم مطمئنم همین امسال کارم به بیمارستان روانی چیزی میرسه(:

    1. سلام
      عزیزم اول اینکه تو خیلی خیلی جوان هستی 19 سالته و کلی مسیر رو باید طی کنی ادمهای متفاوت رو باید ببینی به نظرم سنت هرچقدر بره بالاتر خواستگاری که سرش به تنش بیارزه بیشتر برات میاد افراد نمره بیست معمولا دنبال دخترای کم سن نمیرن و تو باید صبوری کنی و خدا و شکر کنی که آدمهای بیخاصیت دور و برت نیست که بیان خواستگاری و لزوما کسی که تو نوزده سالگی ازدواج میکنه طرفش آدم مناسبی نیست
      من توصیه میکنم به جای اینکه دنبال کار باشی بشینی درست بخونی الآنم که شرط سنی فرهنگیان رو برداشتن و تا چهل سالگی فرصت داری که آزمون بدی البته رشته های دیگه هم خوبه
      من بهت حق میدم به عنوان دختر جوون بخوای به خودت برسی لباس خوب بپوشی ولی الان در حال حاضر سعی کن حال دلت رو خوب کنی با هزینه خیلی کم هم میتونی به پوست خودت،بهداشت شخصی خودت و به موهات برسی عزیزم
      به هیچ وجه به هیچ وجه با افراد مجازی دوست نشو چون دروغ محض هستن اون پسری که بهت جواب رد داد یه آدم بی خاصیت به درد نخور بود که قطعا دورو برش ده تا دختر ریخته و چون دیده تو خیلی جدیش گرفتی ترسیده جا زده رفته خدارو شکر کن و دیگه اصلا به هیچ وجه با این آدمهای سمی تو رابطه نرو.
      درضمن یه دختر جوان به‌ سن تو ذاتا زیبا و جذاب هست حتی اگه شلخته بپوشه دوست داشتنیه پس قدر خودتو بدون و شروع کن به درس خواندن و ادامه تحصیل.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  29. ماهنوش گفت:

    سلام وقتتون بخیر
    من نیاز دارم ازتون مشورت بگیرم
    متوجه شدم پدر من با خانومی صحبت میکنه یعنی دیدم اکثر کسایی که دنبال میکنه خانوم هستن و.. نمیدونم چجوری به مادرم بگم
    من یه دختر ۱۸ ساله هستم خواهر و برادر ۱۴ و ۱۱ ساله دارم نمیدونم به مادرم بگم یا نگم واقعا اذیت میشم حس میکنم منم دارم ب مادرم خیانت میکنم جرئت گفتن هم ندارم ن اینکه بترسم توانایی گفتن ندارم عین گفتن خبر مرگ یه آدم
    لطفا راهنماییم کنید. ممنونم

    1. سلام
      به نظر خیلی حساسیت نشون نده تو که نمیدونی مادرت می‌دونه یا نه خبر نداری و اینکه به زندگی خصوصی پدر و مادرت اصلا نباید کار داشته باشی چون هم خودت اذیت میشی هم باعث میشی رابطه اونا خراب بشه . خیلی توجه نکن و بزار پدرت خودش به این مسیله برسه که کارش اشتباهه چون به فرض هم اگه بخوای به مادرت بگی هیچ چیزی درست نمیشه فقط زندگی پدر ومادرت خراب میشه. از طرفی شما آسیب میبینی و یه شرایط استرس زا، نا امن بدون هیچ آرامشی تو خونتون ایجاد میشه.
      چشم پوشی کن و بزار گذر زمان همه چیز رو مشخص کنه.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  30. محدثه گفت:

    سلام من یه مشکل دارم 45 سالمه ودوتا بچه دارم 14 ساله تنهایی بزرگشون کردم از کودکی وهرکسی اومدخاستگاری به خاطر بچه هام قبول نکردم الان بچه هام بزرگ شدن 17 و21 ساله هستن میخوام با یه بنده خدایی ازدواج کنم چون خیلی خسته شدم 10 سال از خودم کوچیکتره شرایط مالیش از من پایین تره وبه هیچ وجهی حاظر نیست بچه های منو قبول کنه میگه خودشون بزرگ شدن دیگه منو اون شناخت کافی از هم داریم چون همکاریم آیا من میتونم ممبعد دیگه بدون بچه هام باشم میتونم به سرنوشت خودم فکر کنم ویه زندگی خوبی رو دوباره از اول شروع کنم درضمن من به شدت به بچه هام وابسته هستم ازیه طرف میگم دیگه بچهام بزرگ شدن دیگه باید به اینده ی خودم فکر کنم چون پدر ومادرمم به رحمت خدا رفتن وهیچ کسی رو هم ندارم از یه طرف میترسم به خاطر بچه ام به مشکل بخورم چوم من خونه دارم اون شخص نداره من شرایطم خیلی به لحظ مالی بهتره تحصیلاتم بهتره وبه لحاظ خانوادگی هم سطح من بالاتره فقط من به این شخص خیلی احساس دارم خیلی اعتماد دارم الانم خواستگار پولدار زیاد دارم اما خیلی سن بالا هستن که من نمیتونم قبول کنم لطفا راهنماییم کنید یه بار دیگه متلاشی نشم

    1. سلام
      شما میتونین برای بچه هاتون یه مکان مستقلی فراهم کنین خودتون هم بهشون سر بزنین گاهی و حواستون بهشون باشه.
      آره چرا که نه از دور کنترلشون کنین از یه طرف هم به زندگی خودت بپردازی مانعی وجود نداره فقط این مستلزم یه مدیریت قوی از طرف شماست و اینکه نامزدتون هم لا اقل تو این زمینه باهاتون همکاری کنه.
      نگرانی مهم اینه که وضعیت مالی ایشون پایینه جوری نباشه که بیاد وبال گردنت بشه بخواد ازت استفاده کنه آیا جوری هست که مسئولیت پذیر باشه و بتونی بهش تکیه کنی حالا میگیم بچه ها رو قبول نکرد اشکالی نداره میشه بهش حق داد ولی طوری نشه وسط رابطه با شما قید همه چی رو بزنه و کلا انکار کنه. نیاز هست بیشتر بشناسیش و حساب شده عمل کنی.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

    2. سلام
      شما میتونین برای بچه هاتون یه مکان مستقلی فراهم کنین خودتون هم بهشون سر بزنین گاهی و حواستون بهشون باشه.
      آره چرا که نه از دور کنترلشون کنین از یه طرف هم به زندگی خودت بپردازی مانعی وجود نداره فقط این مستلزم یه مدیریت قوی از طرف شماست و اینکه نامزدتون هم لا اقل تو این زمینه باهاتون همکاری کنه.
      نگرانی مهم اینه که وضعیت مالی ایشون پایینه جوری نباشه که بیاد وبال گردنت بشه بخواد ازت استفاده کنه آیا جوری هست که مسئولیت پذیر باشه و بتونی بهش تکیه کنی حالا میگیم بچه ها رو قبول نکرد اشکالی نداره میشه بهش حق داد ولی طوری نشه وسط رابطه با شما قید همه چی رو بزنه و کلا انکار کنه. نیاز هست بیشتر بشناسیش و حساب شده عمل کنی.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  31. آرمینا گفت:

    سلام،من یه دخترم که ۱۵ سالمه
    حدود ۳ سال پیش شروع کردم به تصور و رویا بافی تو ذهنم و همیشه تو ذهنم تصورات خیالی انجام میدادم
    ۱ سال جدید این چیز خیلی شدید شد درحدی که من ادمای تو مغزمو جلو چشمام میبینم و بدون اونا نمیتونم زندگی کنم،همین الان که دارم چت میکنم اونارو حس میکنم و با چشمام میبینمشون
    درحدی که صبح وقتی میخوام بیدار شم حس میکنم اونا صدام میکنن و میگن بیدار شو و منم بیدار میشم
    باهاشون هر دقیقه حرف میزنم و بعضی وقتا مامانم ازم سوال میپرسه چرا داری با دیوار یا مبل حرف میزنی؟
    این در حدی شدید شده که من جز اونا نمیتونم با کسه دیگه ای حرف بزنم
    دوستی ندارم و وقتی کسی میاد خونمون درو روی خودم قفل میکنم تا کسی منو نبینه
    گوشه گیر شدمو وقتی میخوابم به اونایی که تو مغزمن میگم بغلم کنن
    و دقیقا دستاشونو دور خودم حس میکنم
    غیر از این مشکل جدیدا یهو یه فشار قوی رو قلب و مغزم حس میکنم و گریم میگیره
    دارم غذا میخورم یهو میبینم اشکام درحال ریختنه و قلبم درد میکنه و به ادمای دور و ورم میشینم دردو دل میکنم و بعضی وقتا دعواهم میکنیم!
    اسماشونو بلدم و اونا هم همیشه کنارمن
    صبح خودشون بیدارم میکنن و شب با خودشون خوابم میبره
    وقتی الکی گریه میکنم کنارم میشینن و بغلم میکنن
    من خیلی دوستشون دارم،اما این مشکل روانیه؟
    به خانوادم نمیتونم بگم چون مسخرم میکنن و اخرش میگن این چرتو پرتا چیه میگی؟
    من از ۲۴ ساعت روز ۵ ساعت میخوابم و بقیش تو اتاقم دارم با اونا حرف میزنم و فقط برای حموم و سرویس بهداشتی میام بیرون
    از ادمای واقعی متنفرم و از اجتماع هم میترسم
    زندگیم شده کتاب خوندن و حرف زدن با اون ادمای خیالیم.

    1. سلام
      عزیزم این افکار و خیال‌پردازی های قوی در نگاه اول نشان‌دهنده مهارت شماست در نویسندگی و داستان پردازی من حتما بهت توصیه میکنم که تست بازیگری بدی چون صد درصد موفق میشی اصلا نمیتونم بگه اینا توهمه نگران نباش مشکل روانی نیست اصلا تو دنیای خودت غرق شدی و داری لذت میبری و بسیار درونگرا هستی اشکالی ندارد آدمهای مثل تو نویسنده خوب بازیگر عالی نوازنده قابل توجهی میشن و این نشون از هنر شماست.
      اما اگه تو این دنیای لذت‌بخشی که برای خودت ساختی در دراز مدت بخوای غرق بشی این خوب نیست عزیزم سعی کن برای این حالتت ساعت و زمان مشخص بزاری مثلا شبها بری تو خلوت خیال خودت یا مثلا دوساعت در روز این کارو بکنی برنامه بزار.
      خیلی تنها نمونی تو جمع باشی می‌دونم سخته ولی می‌خوام این حالت خیال‌پردازیت مدیریت کنی چون ما انسانیم و اجتماعی هستیم اگه کلا بری تو دنیای خیال ممکنه چند سال دیگه خدای نکرده دچار توهم بشی ولی خدارو شکر الان هیچ مشکلی وجود ندارد از نظر من.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

      1. حمیدرضا گفت:

        سلام ، من ۴۱ سالمه ۱۵ سال با کسی ازدواج کردم و حاصل زندگیم یه پسر ۱۰ ساله هست خانمم کارمنده و با کوچکترین دعوا میره خونه اجاره می کنه و بی خیال زندگی می کنه نه به تلفن و نه پیام حتی پسرم رو نمیزاره صحبت کنم ، الان ۳ باره این کار رو تو ۳ سال انجام میده هر سری هم چون حق طلاق داره میره درخواست میده و آخرین لحطه میگه میخوام یه فرصت بدم الانم دوباره رفته ۵ ماهه به داداشش زنگ زدم ای کاش نمیزدم نمیدونم چی گفت که بعد از ۵ ماه هفته پیش رفت دادخواست طلاق داده و استرس داره منو نابود می کنه چون ماشین یکی زدم به نامش ۲ دنگ به اسمش کردم زمین خریدیم باهم یعنی این سری هم میخواد من و اذیت کنه یا که رفتنیه خیلی استرس و اضطراب دارم نمیدونم چی تو سرشه یک دنده و مغروره منم که هم دوسش دارم هم دوست ندارم زندگیم بپاشه اونم میدونه بنظرتون چیکار کنم ممنون میشم یه کمک کنید خدا حفظ تون کنه ا

        1. سلام
          مشخصه خیلی دوسش داری که پای این همه قهر و آشتی همسرت موندی کاش همسرت قدر اینهمه تعهد و دوست داشتنت رو بدونه اینکه ایشون قهر می‌کنه اصلا منطقی نیست واقعا باید برن پیش مشاور و حل کنند این مسیله رو نمیشه که از عشق و عاطفه شما سو استفاده کنه و خیالش چون راحته شما هستی و جا نمیزنی هر دفعه ول کنه بره من توصیه میکنم واقعا بشینین به نتیجه برسین و به توافق برسین که با قهر آشتی نمیشه چیزی رو حل کرد.
          چون ایشون یه زن مستقل هست حتی حق طلاق هم داره خیلی راحت می‌تونه بزاره بره دلیل این همه آزار اینه که می‌دونه دوسش داری و ترکش نمیکنی به نظرم قلب شما هم باند فرودگاه نیست که هر دفعه بخواد بیاد هر دفعه بخواد بره.
          نمیگم جدا شو ولی یک بار برای همیشه این مسئله رو حل کنین با هم چون اگه همین منوال ادامه دار بشه اتفاقات خوبی در آینده در انتظار حداقل ایشون نخواهد بود.
          حل کردنش هم نیاز مند اینه هر دونفر یه پروسه مشاوره حضوری رو داشته باشین و برای همیشه مشکلاتتون رو حل کنین.
          همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

    2. مهلا گفت:

      آرمینا منم دقیقا مثل تو بودم منم از سن پایین تو ذهنم آدمارو تصور میکردم باهاشون حرف میزدم رویا بافی میکردم در حدی که هیچ کاری انجام نمی‌دادم و با کتاب خوندن سر خودم گرم میکردم ولی الان که رسیدم به سن ۱۸ سالگی عوارض بدی روی اعتماد به نفسم و شخصیتم گذاشته از یه جا به بعد خودت فقط خودتو میتونی از این منجلاب بکشی بیرون وقتی جهان اطرافت میبینی و خودت تو گودال، سعی میکنی بیای بیرون. از این رویا بافی فاصله نگیر اول قبولش کن بعد بهش بعنوان یک چیزی ببین که انجامش دادی و دیگه وقته اینه که تمومش کنی و بری سراغ کار دیگه ای
      من برام سخت بود و هست ولی کنار اومدم نه برای دیگران برای اینکه خودم نجات بدم و اینکه میخاستم بگم خیلی دختر قوی هستی که داری باهاش مقابله میکنی امیدوارم برای آیندت آدمایی سر راهت قرار بگیرن که وجود تو رو و احساسات درک کنم و اینکه از جامعه می‌ترسی سعی کن به آدمایی نزدیک بشی که اون ارزشهایی که میخای دارن سعی کن جهانی بسازی که بر اساس واقعیات.

  32. محمدی گفت:

    سلام خسته نباشید.من توی زندگی متاسفانه گیر یه پسری افتادم(هیچگونه ارتباطی بین ما نیس فقط تو ذهن خودشه) که مثل یک بیمار وسواسی وروانی من وخانوادم روتوی ذهنش گزاشته وکل زندگیمو نابود کرده ومیکنه رسما مرده متحرک شدم از تیر99 قید کار زندگی مهمونی رو زدم وخونه نشستم رسما زندگیمو فلج کرده چون توی شهرکوچیک هستیم وهمه همدیگرو به قیافه میشناسن وآبرومو همه جابرده مغازه را نمیدن فحشای بد میدن تهدید به اسید پاشی میشم. وهمه بهش کمک میکنن.واز طرف جامعه من طرد میشم نه یک پسره روانی. وجالبش اینجاس خواهر وسط من از طریق دوس پسرش آمار منو از تو خونه به اون میده. همه چیو ول کردم.انگیزه ندارم. درخواست کمک به عنوان منتور مشاور ازشمادارم. چیکارکنم؟؟؟از طرفی وضع مالی خوبی نداریم که بخوام از اینجا برم. 4ساله خونه موندم بلکه دست از سرمون وردارن بدتر شده که بهتر نشده. خواهش میکنم جواب بدین ممنون میشم

    1. سلام
      خب اینکه یه آدم داره اینطور اذیت می‌کنه شما رو و تو اجتماع وجهه شمارو تخریب می‌کنه تهدید به اسید پاشی می‌کنه حتما و حتما با مدارک تهدید برو و ازش شکایت کن به پلیس این آدمها خیلی ضعیفتر و ترسو تر از این هستن بخوان کاری انجام بدم نگران نباش. از طرفی شما که کار خطایی نکردی که تو جامعه بخود ازت بد گفته بشه اهمیتی نداره اصلا و ابدا برات مهم نباشه زندگی عادیت بکن تو خونه هم بزار گزارشتو بدن بهش مگه تو داری چیکار می‌کنی که بترسی خواهرت حرفی بزنه.
      درکل داری حساسیت بیش از حد نشون میدی و اون پسر روانی همینو میخواد که تورو به هم بریزه به مرور زمان هم اون رام میشه هم تو وقتی فکرشو می‌کنی از کارت پشیمون میشی که چرا آنقدر بهش اهمیت دادی و اصلا بهش فکر کردی.
      بیا تو جامعه زندگی روزمره خودتو بکن هیچ غلطی نمیتونه بکنه هر اقدامی بکنه خیلی راحت دادگاه ازش شکایت می‌کنی.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  33. محمد گفت:

    سلام وقت شما بخیر
    من پسر ۱۷ ساله‌م
    یه مشکلی توی خانوادمون هست که هیچکس نتونسته اون رو حل کنه.
    من از وقتی که به یاد دارم ، پدرم رو به چهره یه آدم دلسوز و با محبت اما در عین حال خشن تصور میکردم و میکنم.
    یعنی فرض کنید الان اگر یه لطفی بهم بکنه ، به چندروز نمیکشه که باید یه دعوایی توی خونه راه بندازه ، اون هم به خاطر دلایل واقعا الکی. مثلا وقتی از سرکار میاد ، اطرافیانش هزاران حرف ناجور میزنن راجع به خانواده‌هاشون ، اینم میاد با خودش فکر میکنه که ما (خانوادش) هم همینطوریه. یا اصلا گاهی اوقات خیلی بی دلیل به من یا خواهرم و یا حتی مادرم گیر میده ، اینجوری غذا بخورید ، این کارو کنید بهتره ، اینجوری بشینید و هزاران چیز مزخرف دیگه. واقعا دیگه خسته‌مون کرده ، هم ما رو ، هم اطرافیانش (برادراش ، خواهراش و …) .
    گاها پیش میاد که بیش اندازه مهربون میشه اما در واقعیت ، شخصیت اصلی ایشون چیز دیگه ای میگه و اصلا اینطور نیست. گرچه برای ما هرکاری که نیاز باشه انجام میده و خواسته هامون رو برطرف میکنه اما این دلیل نمیشه بخواد به خاطر هرکارش ، منت بذاره. مثلا دیشب با مادرم دعوا میکرد و میگفت : تو حقی توی این خونه نداری ، من تصمیم گیرنده این خونه و خانواده ام ، هرکاری که میگم باید انجام بدی و حرف ، حرف منه. مادرم واقعا توی ۲۰ سالی که باهاش ازدواج کرده ، خیلی خوب تحملش کرده وگرنه ایشون رو هیچکس نظر خوبی بهش نداره ، اونم فقط بخاطر اخلاقش. تمامی عقده هایی که از بچگی داره و برای ما تعریف میکرد رو داره سرمون میاره. نه من ، نه خواهرم و نه مادرم هیچکدوممون واسه خودمون حق انتخاب نداریم. مسئله به شدت جدیه. علاوه بر این ، یه بار بده ، یه بار خوب . یه بار جذبش میشیم ، یه بار میزنه همه چی رو خراب میکنه و دعوا راه میندازه. دیگه خسته شدم و به عنوان یه پسر برای خودم زندگی نکردم. چون تصمیماتی که برای زندگیم گرفته شد ، تصمیمات خودم نبود ، پدرم تصمیم میگرفت چه کار کتم ، چه کار نکنم. طفلی مادرم بدتر از منه و میبینم خیلی زجر میکشه و خواهرم که توی بد سنی (بلوغ) قرار داره. لطف کنین کمکم کنین. واقعا تا الان هیچکس نتونسته این مشکل رو برطرف کنه.

    1. سلام
      اول بهت تبریک میگم که اینقدر به فکر خواهر و مادرتی و نگرانشون هستی حتی نگران پدرت ولی چیزی که مهمه قرار نیست پدرت رو تغییر بدی قرار نیست درمانش کنی شخصیتش تحلیل کنی اینجور بیشتر آسیب میبینی وقتت داره هدر میده به جای تحلیل شخصیت پدرت و خورد کردن اعصابت بشین برای اینده خودت برنامه ریزی کن و رو خودت کار کن که نحوه زندگی با اعضای خانواده حتی آدمهای بیمار اطرافت رو یاد بگیری صبور باشی چون قرار نیست پدرت تا ابد کنارت باشه برات تصمیم بگیره بالاخره یه روز میرسه که اون روز تنها میشی و خودت باید مسیر رو پیش ببری .
      با تمام احترامی که در مورد نگرانیت به مادرت قائلم ولی پدرت انتخاب مادرت هست خودش انتخاب کرده و پای انتخابشم قطعا هست و خودش باید مشکل خودشو حل کنه تو فقط و فقط و فقط به خودت و آینده خودت فکر کن و روی خودت کار کن که نحوه زندگی با پدرت رو یاد بگیری چون پدر کسی نیست که بخوای حذفش کنی از زندگیت ولی همین آدم رو با همین خصوصیات باید بپذیری و باهاش زندگی کنی تغییرش هم نمیتونی بدی.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  34. پارسااا گفت:

    سلام من یه سوال دارم که خیلی وقته فکرمو مشغول کرده من چندین ساله هر شب موقع خواب یا وقت هایی که فکر میکنم ، خودم رو جای شخصی که اون رو خودم میدونم مثلا منظورم اینه که ادم ها در رویاهاشون خودشون رو یه جوری میبینن یا گاهی اوقات خودشون شخص دیگه ای تصور میکنن بعد فکر میکنم که مثلا من تحت اسیب و درد یا شکنجه روحی و روانی هستم و خودمو اذیت میکنم یا به بدنم اسیب میرسه و یا تحت شرایط بسیار روحی پرفشاری هستم فکر میکنم فقط و من دوست دارم که به این فکر کنم نمیدونم چرا واقعا میشه بگین علتش چیه نرماله ؟ اصلا چنین چیزی وجود داره ؟

    1. سلام
      خب این حالت شما باید بررسی بشه نشون میده خیال پردازی قوی داری باید محتوای خیالت رو ببینیم که چی باعث میشه که تو لذت ببری از اینکه آسیب روحی ببینی موضوع داستان ذهنت چیه . خیلی سخت نگیر اگه خوشت میاد حال خوبی پیدا می‌کنی صرفا خیاله و اهمیتی نداره ولی خب باید بررسی بشه این صرفا حدس من بود حتما جلسات تراپی با یه مشاور داشته باش تا این افکارت رو تجزیه تحلیل کنن.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

    2. نیلوفر گفت:

      سلام من ۲۱ سالمه و به تازگی فهمیدم بابام با زن داییم در ارتباطه از روزی ک فهمیدم همش دارم گریه میکنم چون با زن داییم خیلی صمیمی بودم از بابام و اون متنفر شدم خواستم بارها به مامانم بگم ک یه روز خودش اومد جلوم گریه کرد و گفت من با مامان و بابام خیلی رفیقم و همیشه باهم درد دل میکنیم منم به مامانم گفت قضیه به داییم بگه اگ رابطم باهاشون انقد صمیمی نبود شاید کمتر اذیت میشدم دیگ اون جو صمیمی از خانواده رفته و هرکی میره تو یه اتاقی دلم میخواد دیگ تو این خونه نباشم خودمم پشت کنکوری ام شرایطم جوری نیست برم آزاد یه شهر دیگ درس بخونم این یه هفته داغون شدم تحمل اشک های مامانمو ندارم بعضی وقتا حس میکنم بهتر نباشم و خودمو راحت کنم هیچ کسی ام ندارم باهاش درد و دل کنم از دردام بگم و پناه بردم به ادم های مجازی…

      1. سلام
        شما چه دختر مهربونی هستی که اینقدر به فکر مادر و پدرت هستی ولی عزیزم یادت باشه مشکلات پدر و مادرت اندازه سن و سال خودشون هستن و تو نباید گریه های مادرت با ذهن بسیار جوان و کم تجربه خودت بررسی کنی و تحلیل کنی و تو اصلا و اصلا نمیتونی واقعا کمکی به پدر و مادرت تو این زمینه بکنی اینکه گفتی من خودمو راحت کنم بسیار بسیار تصمیم کودکانه ای هست گفتم جوان هستی ولی نه تا این حد که به خودت آسیب بزنی این فکرارو بریز دور .
        آدمهای مجازی اگه متخصص و دلسوز باشن مثل ما چه اشکالی داره پناه ببری بهشون تا راه درست رو بهت نشون بدن.
        توصیه میکنم این ارتباطت رو با مشاور حتما ادامه بدی و الان در حال حاضر فقط و فقط به فکر درس و آیندت باشی.
        شما باید خودت آیندت رو بسازی پدر و مادرت پس فردا نمیان به جای تو کنکور بدن پس خودت باید دلت برای خودت بسوزه و به فکر خودت باشی و خودت رو قوی کنی.
        الان همه مشکلات پدر و مادرت رو بزار به عهده خودشون و خودت رو جدا کن از این مشکلات و فاصله بگیر و صد در صد به فکر آینده خودت باش و درستو بخون.
        همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  35. zahra گفت:

    سلام من یه دختر ۱۷ سالم که کلا از همه جا طرد شده رلم بعد یک سال دیشب منو ب دروغگوی خودش‌کرد و ولم کرد منو وابسته خودش کرد حالام ک اینجوری الان هیچ حسی ب جز خودکشی ندارم واقعا نمیتونم این همه بدبختیو باهام هضم کنم فقط دوس دارم بمیرم ک ب ارامش برسم

    1. سلام
      عزیزم با خودکشی هیچ وقت به آرامش نمیرسی فقط به عمر خودت خاتمه میدی برای هیچ کسی هم هیچ اتفاقی نمیوفته نهایت بعد یک هفته همه یادشون می‌ره.
      به جای این افکار سعی کن بپذیری تو زندگی همه ماها آدمهایی میان و میرن گاهی آدمهای بیمار که به درد هیچی نمیخورن و بیخود هستن مثل همین رل شما ممکنه بیان تو زندگیمون درسته اون خواست باهات ارتباط بگیره درسته اون آدم بیخود بود اما عزیزم مسئولیت خودت رو بپذیر که باعث شدی این آدم بی خاصیت راه پیدا کنه و اجازه دادی بیاد تو حریم شخصیت . این تجربه شد برات از این به بعد درب قلبتو به روی هر گرگی باز نکنی . آنقدر باید رابطه تجربه کنی تا پخته بشی این تازه اول راهه عزیزم به جای اینکه عقب بکشی و به خودکشی فکر کنی بمون تلاش کن زندگیتو بساز و بجنگ با ناملایمات قطعا یک روز پاداش این صبرت رو خواهی دید.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  36. هانیه گفت:

    سلام من هانیه‌ام ۱۵ سالمه و گاهی وقت ها تپش قلب شدید میگیرم و دستام شروع به لرزش میکنه. وقت هایی که حالم بده هم ناخوداگاه پوست کنار ناخنم رو میکنم.فکر میکنم اعتماد به نفس کافی ندارم و تو ارتباط برقرار کردن با ذیگران خوب نیستم. بخاطر خراب شدن چندتا از دوستی های صمیمی‌م ترس از دست دادن دوست‌های جدیدمو دارم. خانواده سخت گیری دارم و خب همش تحت فشارم میزارن نمیتونم جلوشون خود واقعیم باشم همش باید جوری که اونا انتظار دارن رفتار کنم تا باهاشون بحث نکنم.هیچ کسی رو هم ندارم که بهش انقدر نزدیک باشم که بتونم اینارو بگم یا دردودل کنم. نمیدونم حالم کلا خیلی خوب نیس و پارسال هم خودزنی کردم سر همین خانواده‌م بجای اینکه نگرانم باشن همش قضاوتم کردن و مسخرم کردن. میشه بگین باید چیکار کنم واقعا دارم اذیت میشم . ممنونم اگه جواب بدین

    1. عزیزم این که اضطراب داری و اعتماد به نفست کمه توی ارتباط با دوستان خیلی سخت شدی اقتضای سنت هست چون در دوران نوجوانی هستی و دوران بحران هویت رو داری تجربه می‌کنی پس نگران نباش از این دوران گذر می‌کنی و همه چیز روی روال میشه الان فقط سعی کن محیط رو برای خودت آروم کنی تعارضات ذهنت رو حل کنی موضوعاتی که برات ایجاد اضطراب میکنن رو حل کنی و سعی کنی خانوادت رو با تمام ایراداتش بپذیری و رو خودت کار کنی و نحوه زندگی کردن با خانوادت رو یاد بگیری و به جای اینکه انتظار داشته باشی اونا مراعاتت رو بکنن یاد بگیری چطور مراعاتشون رو کنی و بتونی تحملت رو ببری بالا چون تحمل کردن و مراعات خانوادت به نفع خودت هست و به سلامت روانت خودت کمک می‌کنه.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  37. Fti گفت:

    سلام من یه دختر ۱۹ ساله ام راستش این به مدت سه سال حال خوبی ندارم از اون زمانی شروع شد که یکی از دوست های صمیمی بعد از شانزده سال دوستی بهم خیانت کرد و بعد اون اتفاق به جای اینکه خونوادم بهم دلگرمی بدن سرزنشم کردن وبا عث شد یه مدتی افسردگی بگیرم با این حال خونوادم توجهی به حال من نمی کردن من بعد از مدتی با دیدن یه ویدیو خواستم تغییر کنم دلم می‌خواست خودکشی کنم ولی نکردم چون ترسیدم به جای قیچی رو گرفتم و موهام رو کوتاه کردم راستش حالم خوب نشد ولی یکم بهتر شدم ولی از اون موقع به بعد با هیچ کس نمی تونن دوست بشم چون این فکر رو دارم همه مثل دوستم منو میشکونن بعد اون ماجرا به دوستای گذشت که رفتم مدرسه ولی اونم تو مدرسه بود باید همیشه اونو می‌دیدم واین خیلی حالم رو بد میکرد ولی تحملی میکردم آخرای سال سال آخر مدرسه با خونوادم دچار مشکل شدم اونا هیچ وقت درکم نمی کنم بعضی وقتا دلم میخواد نباشم حتی از خدا هم ما امید میشم که چرا زندگی من این حوریه پدرم از بچگی منو کتک میزدم خیلی کارای وحشتناکی میکرد یه بار با چاقو گردنم رو زخمی کرد یه بار از پاهام بلندم کرد کبوندم زمین یه بار با چوب میزد روسرم جوری کنم میزد که از دهن و دماغم خون میومد بعدش که به مادرم و خواهرم میگفتم کمک کنید میگفتم خفته وقتایی بود از درد بی هوش میشدم نمی‌تواند کمک حتی یکبار توی حموم بودم ازشدت ناراحتی حالم بد میشه بیهوش میشم وقتی به هوش میم میبینم که پاهام زخمی و خونی شده یه چند باری هم قندم افتاده بعدش خیلی بهم گیر میدن فلان کارو نکن نپوس نبر مهر فقط چون دخترم توی خونه نمیتونم هر لباسی رو بپوشم نمی‌زارم که برم بیرون نمی‌زارم کار کنم آرایش که میکنم مادرم بهم میگفتی هرزه و وقتی هم میرفتم مدرسه می‌گفت برای نشون دادند به پسرا میری مدرسه بعضی وقتا احساس میکنم بچشون نیستم همش قضاوتم میکنم بد پشت سرم حرف میزن پدرم حتی پول توجیبی بهم نامیده بعدش خودم یه جوری خورده دولتی عیدی هامو جمع میکردم تا زیاد شدن بعدش اومدن کارتو ازم گرفتن تا قرون آخرش خرجش کردن بهم دادنش وقتی بچه بودم بهم تعارض جنسی شد حتی وقتی بزرگ شدم هم همین طور الان هم اگه قرص مسکن نخورم نمیتونم بخوابم همش سردرد شدید دارم قلبم انگار داره از جاش می ترکه حروقت صدای داد زدن می‌شنوم یا گریه کسی بشنوم یاد کتاب بچگیم میوفتم حالم بد میشه نفسم میگیره و گریه میکنم هروقتم موضوع تعارض میشه از اونجا فرار میکنم چون شنیدنش حالم رو بد می‌کنه دلم میخواد یکی که شده درکم کنه حالم خوب نیست ولی همه میگن تو خوبی هیچیت نیست خونوادم میگن برای جلب محبت داری این کارو می‌کنی الان از همشون متنفرم از همشون حتی دیگه باهاشون صحبت نمی‌کنم خواهرم بهم میگه ازدواج کن راحت سی ولی من میگم مگه کسی منو دوست داره که بخواد باهام ازدواج کنه یا لایه آدمی مثل پدرم ازدواج میکنم از ازدواج متنفرم نمی‌خوام خیلی احساس تنهایی میکنم وقتایی که همه احتیاج داشتم کمکشون کردم اما اونا نه
    از همچین خستم باید چیکار کنم چیکار کنم همچین درست شده دیگه نمیتونم تحمل کنم دارم دیونه میشم

    1. من واقعا ناراحت و متاثر شدم از اتفاقات زندگیت و خیلی دلم میخواد که باهات صحبت کنم واقعا قلبم درد گرفت از اتفاقاتی که بران افتاد ولی
      باید یاد بگیری که مستقل بار بیای زندگی به همین شکل بی رحمه و تو اگه بخوای تکیه کنی و وابسته بشی به آدمهای دورو برت با کوچکترین بی توجهی اونا به هم می‌ریزی نمی‌دونم خیانت دوستت چی بود ولی خب به نظرم یکم تو هم مقصری بیش از اندازه روش حساب کرده بودی که اشتباهه
      من نمی‌گم با همه قهر کن نه اصلا من می‌خوام ازت که سعی کنی مستقل بودن رو یاد بگیری از همین ابتدای جوانی
      تو خیلی خیلی فرصت داری عزیزم تازه اول مسیر هستی از همین اول یاد بگیر مستقل بار بیای خودکشی اصلا راه حل مناسبی نیست کلی قراره اتفاقات خوب و بد رو تجربه کنی سعی کن محکم بار بیای بپذیر پدرت یه بیمار روانی هست که ممکنه حتی سادیسم داشته باشه از یه بیمار بیشتر از این انتظاری نمیره
      به جای شکایت از اطرافیانت سعی کن ظرفیت خودت بالا ببری یاد بگیری با آدمهای بیمار زندگیت چطور برخورد کنی قرار نیست تا ابد تو خونه بابات باشی پدر مادر تا یه حدی کنارت هستند یه روزی اونا هم از کنار میرن ایشالا که خدا بهشون عمر بده ولی خب یه روزی از دنیا میرن دیگه واقعیته
      درس و تحصیلات رو ادامه بدی شغل مناسب برای خودت داشته باشی درآمدی که بتونه از همه بی نیاز بشی.
      درضمن خواهرت شوخی می‌کنه دیگه ؟ ازدواج؟!!!
      حرف خواهرت رو هم اصلا اصلا گوش نکن ازدواج کردن راه حل مناسب نیست از چاله درآمدن به چاه افتادنه.
      حتما با یه مشاور صحبت کن و ماهی یک بار جلسه داشته باش تا مسیر واقعی زندگیتو پیدا کنی.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  38. Sahel گفت:

    سلام وقتتون بخیر. میخواستم در مورد بیماری چند شخصیتی بدونم.اینکه چه جور بیماری هست و مغز این افراد با افراد معمولی فرق میکنه آیا و اینکه شخصیت های دیگر فرد، از وجود بقیه ی شخصیت ها آگاهی دارن یا نه
    ممنون میشم پاسخ بدید

    1. اصطلاح چند شخصیتی نداریم نهایت ممکنه دوتا مود شخصیتی باشه که بهش مانیا میگن یه جاهایی خیلی سرخوش و شادن یه جاهایی خیلی افسرده نگرانن
      یا شخصیت مرزی ها که در مورد آدمهای دوروبرشون بعضی اوقات اونا رو خییییلی بالا میبرن ستایش میکنن گاهی همونارو تحقیر میکنند به بدترین وضع موجود
      دلیلش هم خیلی چیزها می‌تونه باشه گاهی هورمونهای عصبی ممکنه کم و زیاد کنه ممکنه بخشی از ژنتیک باشه که ارث می‌بره و… که معمولا با دارو درمانی کنترل میشن در موارد خیلی خفیف همراه دارو جلسات روانشناسی هم نیاز هست که به فرد کمک می‌کنه شرایط متعادل شخصیت خودش رو پیدا کنه و خیلی دچار تغییر ناگهانی مود و شخصیت نشه.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  39. نیکی گفت:

    سلام من یک دختر۲۲ساله هستم و بامادرم مشکل دارم اصلا نمیتونیم همدیگرو درک کنیم. مادرم خیلی سختگیر و خوی رئیسی داره اصلانمیشه ازش انقاد کرد همیشه احساس میکنه اونه که همه چیزو میدونه و خیلی بددهن هستش. مشکل عصاب و میگرن هم داره.این مشکل برای خواهر وبرادرهای من هم وجود داره و دقیقامثل من اصلانمیتونن بامادرم صحبت کنند.هیچ وقت ازپیشرفت ماتعریف نکرد و هیچ وقت تویه کاری سفت و محکم پشت مانبود برای شروع هرچیزی یه بحث و جدل و دعوا باید داشته باشیم بعد اگر شد انجام بشه.برای کوچیک ترین چیزها ساعت هامیتونه غربزنه .هیچ وقت سعی نکرد به مانزدیک بشه و بامنطق باماصحبت بکنه همیشه کمبودمحبتی که از طرف پدرم بوده یا فشارمشکلات دیگشو سرماخالی میکنه.کوچکترین احترامی به مادرش نمیذاره جوری که هممون میترسیم حرفی بزنیم که مبادا بزرگش بکنه. تمام اینها نصف مشکلات من نیست و نمیدونم بایدچی کاربکنم

    1. عزیزم خودت میگی مادرتون میگرن دارن مشکل اعصاب دارن کمبود محبت از همسر دارن و کلی مشکلات حل نشده تو ذهنش هست که همگی باعث فشار . خشم و .. شده
      رفتارهاشون واقعا دست خودش نیست تو هم قرار نیست تا ابد کنار مادرت باشی یه روزی بالاخره ازش جدا میشی و میری دنبال سرنوشت خودت حالا یا ازدواج می‌کنی یا به زن مستقل میشی
      باید با این رفتارها کنار بیای و به جای تغییر رفتار مادرت طرز برخورد با یه آدم عصبانی غرغرو و .. رو یاد بگیری و صبر و ظرفیت خودت رو ببری بالا
      تحلیل در مورد رفتارهای مادرت چیزی رو حل نمیکنه خودت باید سعی کنی رو خودت کار کنی
      اگه ما نمیتونیم رفتارهای آزار دهنده آدمی رو تغییر بدیم از طرفی مجبوریم با اون آدم زندگی کنیم و راهی نداریم پس باید رو خودمون کار کنیم .
      خوبی این اتفاق اینه که اگه بتونی نحوه زندگی کردن با این مادر رو یاد بگیری ظرفیت روحیت به شکل فوق العاده ای بالا می‌ره و هیچ آدمی نمیتونه در طول زندگیت تو رو ناراحت کنه و تو مثل یک آهن سفت و سخت و صبور خواهی شد.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  40. ستایش گفت:

    سلام
    من یه دختر 16 سالم
    حدود یک سال و نیم پیش پدرم رو از دست دادم و با مامانم و خواهر زندگی میکنم
    با اینکه این حادثه واقعا سختی برامون بوده ولی الان حالمون خوبه و رابطه ی من و مامانم خیلیییی باهم خوبه
    ولی من هیچ دوستی ندارم و واقعا احساس تنهایی میکنم
    همه دوستام به خودشون فکر میکنن
    در صورتی که وقتی اونا براشون مشکلی پیش میومد من واقعا با تمام وجود حواسم بهشون بود
    ولی اونا الان اصلا بهم اهمیت نمیدن
    از وقتی پدرم فوت کرده حس میکنم براشون ارزشی ندارم
    شاید هم مشکل از دیدگاه منه چون من وقتی تمام توجهم رو بهشون میدم
    انتظار دارم اونا هم همین کار رو کنن و وقتی این کار رو انجام نمیدن ناراحت میشم
    واقعا کسی رو همسن خودم ندارم که باهاش حرف بزنم
    لطفا کمکم کنید

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      اصلا جای نگرانی نیست توصیه می شود که با گذراندن چند جلسه روانپزشکی به بهبودی و حال بهتر روحی دست یابید.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  41. پریسا گفت:

    سلام وقتتون بخیر. من توی یه خانواده پرجمعیت بزرگ شدم و همیشه توی خونه مون دعوا سر پول بوده چون پدرم شغل آنچنانی نداشته و به فکر اینده مون نبوده و الان که خیلی پیر شدن نه بیمه ای نه کاسبی خوبی داره و ما همه مون از بچگی با فکر بی پولی بزرگ شدیم هرچند الان که همه مون تحصیل کرده ایمو رفتیم سرکار وضعیت خوبه ولی مامانم همیشه میگه من چون پدرتون پول نداره سربار شماهام وبا وجود اینکه بزرگ شدیم دوباره دعوا سرپوله هر روز و ماهم همیشه با سرخوردگی بزرگ شدیم و باوجود اینکه خودمون پول درمیاریم توی خرج کردن خیلی دست و دل باز نیستم و همیشه میرم چیزایی که ارزونه و حراجیه خرید میکنم و واقعا اعصابم از این اخلاقم خورد میشه و اصن تصمیم گیری درست اقتصادیم بلد نیستم و خودمو خیلی دست پایین میگیرم. و همچنین خواهرامم توی یه سن بالایی تقریبا ازدواج کردن و منم این باور شده برام خیلی ازدواج خوبی در انتظارم نیستش و هیچکی منو نمیخواد و چندین پیشنهادی داشتم هم خودم میگم طرف مقابل از چیه من خوشش اومده که دوس داره با من باشه و خودمو بی ارزش احساس می کنم و رابطه هام پشت سرهم همه شون برام یه اتفاق تکرار میشه همه شون بهم میخوره .توی دوست های صمیمم فقط یکی دونفر دارم خیلی کم کم باهم در ارتباطیم و خیلی خودمو با همه مقایسه میکنم خیلی حسودی میکنم میگم همه خوبن الا من ولی این رفتارم ربطی به خانواده م نداره چون اونا واقعا منو دوس دارن و همیشه تاییدم کردن و از نظر همه من خیلی دختر خوب و همه چیز تمامم ولی خودم اینجوری احساس نمیکنم میگم من هیچی بلد نیستم هیچ مهارتی ندارم حافظه م خیلی خوب کار نمیکنه کلا سیاست برقراری ارتباط بلد نیستم. همیشه ترس از دست دادن رابطه هامو دارم حتی اگه خوشم نیاد از کسی. همیشه میگم من یه کمبودی دارم ثابت قدم نیست تو فکرام خیلی سعی کردم توی این دوره های جذب و اعتماد به نفس اینا خودمو بالا بکشم و همه شون موقتی بوده و همیشه نیاز داشتم به یه قوت قلب و یه انگیزه. پیشاپیش تشکر میکنم از راه حل های تیم مشاوره که در اختیارمون قرار میدید

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما اصلا جای نگرانی نیست لازم است که شما با گذراندن چند جلسه روانشناسی و دیدن دوره های مختلف مانند دوره افزایش اعتماد ب نفس و … به بهبودی و حال روحی بهتر دست یابید.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  42. احمدی سپهر گفت:

    با سلام .من یه خواهر ۴۷ ساله دارم که وسواس شدیدی داره و بشدت زورگو و فحاش هست . سه بار شوهر کرده ولی هیچ کدوم نتونستن بیشتر از سه ماه باهاش بمونن .بطور مثال همین یک ماه قبل خونه رو دوبار خانه تکانی کرد. هر چیزی رو چند بار و بیش از حد می‌شست و اگر چیزی بگوییم با فحاشی و پرخاش شدید جواب می‌دهد. در هر کاری افراط به خرج می‌دهد چند بار به زور روانپزشک و روانشناس بردیم ولی قرصهای تجویز شده رو اصلا مصرف نکرد . زندگی رو برای خودش و خانواده جهنم کرده .به خدا خسته شدیم هممون . لطفا راهنمایی کنید

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال لازم است که شما خواهر خود را پیش همان روانپزشک ببرید و بررسی های لازمه و بیشتر را انجام دهند ولی اگر خواهر شما نمی آید توصیه می شود که شما خودتان به همان روانپزشک مراجعه کرده و با دادن شرح حال کامل پیشنهاد های لازمه را از ایشون دریافت کنید و اگر دارو های مربوطه را مصرف نمی کنند توصیه می شود در غذاهایشان حل کنید ولی بهتر است که به پیشنهاد های همان همکار روانپزشک گوش کنید.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  43. ارمین گفت:

    با سلام.
    من ارمین هستم و اسم مستعار منه.
    چطور تعریف کنم! الان سرم درد میکنه و بینی ام انگار آب رفته و درد میکنه.

    الان بشدت میخوام فریاد بزنم.
    دوست دارم جایی برم ۱۰۰ کیلومتر دورتر از انسان ها و هر موجودی دیگر، غیر از خدا، هیچ کس نباشه!
    مشکلم را توضیح بدم طولانیه!

    راستش خودم ۳، ۴ سال هست که افسردگی و اضطراب شدید و پوچی و انواع احساس بد رو تجربه کردم.
    بدترینشون احساس پوچی بود! خیلی سخت بود!
    بدون رفتن به دکتر حالم خوب شد.
    اوایل این اتفاق با هرکی حرف میزدم و مدام گله و گروه و آدم های منفی معاشرت میکردم.
    بعدش یکباره یکی پیدا شد و بهم فایل هایی داد و بعدش با مطالب انگیزشی و اینا آشنا شدم.
    بعدش در گوشی با انسان های با انگیزه و موفق چت میکردم و مطالب انگیزشی ۲ سال میشه که گوش میکنم.
    الان با اینکه مشکلی دارم. ولی ناامید نیستم! میدونم هدفم چی هست و میدونم چکار کنم.
    الان مشکلم پول و ماشین و ویلا و قصر و… نیست! با اینکه اینا رویاهای من هستند. ولی میدونم که میتوان به آنها رسید.
    الان از لحاظ روحی دچار مشکل یا چالش هایی شدم.
    از خطرناک ترینشون گذشتم مثل افسردگی شدید و پوچی و…
    به تازگی اتفاق هایی افتاده و مدتیه میشه از لحاظ روحی مشکلاتی پیدا کردم.
    ۳ سال دانشگاه رو خراب کردم! نمیتونستم درس بخونم.
    پدرم فهمید و بینمون خراب شد و دیگه باهاش حرف هم نمیزنم. شاید تا سال ها دیگه باهاش حرف نزنم! نفرینش نمی کنم و هیچ کینه ای ندارم ازش! فقط دیگه تمام! خوش باشه و پی زندگی خوبش.
    هرکی ام بپرسم میگه خودتو جای پدرت بذار!!!
    منم در جوابشون میتونم اینو بگم، ولی نمیگم.
    میتونم بگم: فرض کن یکی بیاد با بمب هسته ای شهرتو نابود کنه! بعدش تو اگر تنها بازمانده بودی و اومدی پیش من و گله کردی! ناله کردی!!!! توام خودتو جای اونی که بمب انداخت بذار. شاید خودتو جای اون بذاری میتونی بفهمی چی میگم!
    این توجیه مسخره ای هست بنظرم!
    من جای پدرم نیستم و هیچ وقت نخواهم بود! اینکه او باهام اینکارو کرد و هرکی ام میگه جای اون بذار!
    مثلاً الکی به فرض: منم میگم: آره من خودمو جای پدرم گذاشتم و حالا درکش کردم که او اینطوریه و آره بیاد منو بزنه و فحشم بده و اصلاً حق داره که هرکاری دوست داشت باهام بکنه!!!!
    چند ماه میشه که بشدت عصبی میشم! تو عمرم اینطوری نبودم! چند باری از شدت عصبانیت برادر کوچکمو زدم. چون او پاچه خوار پدرم بود.
    البته زیاد کوچک نیست و اواخر دبستانه!
    ماشین کنترلی شو شکستم! پدرم بهم پیامک تهدید فرستاد و گفت در آینده جزاشو میبینی!
    دیگران به اون برادرم زمانی که داشتیم تو خونه فوتبال دستی بازی میکردیم اذیتش اصلاً نکردن! ولی پدر لامصبی که دیگه پدر خطابش نمیکنم!!!!! ###### منو مقصر دونست و بگو مگو کردیم!
    همش مقصر منم! مقصر منم! آخه ازم چی میخواین!
    من آدمکش نیستم!
    من هیچ وقت سعی نکردم حق کسی رو بخورم!
    من فقط میخوام زندگی کنم و بذارم دیگران هم زندگی شونو بکنن!!!!
    چرا من کسی باشم که مورد سرزنش دیگران باشم!
    به تازگیا حتی َ ِ ُ و این چیزا و بعضی کلمات و… رو فراموش میکنم.
    فراموشی گرفتم و ذهنم ضعیف شده!
    ۲۲ سالم شد و هیچ کوفتی نشدم!
    فکر میکردم پدر و مادر توی زندگی… ولی چه! مادر که به یه ورشم نیست موقعی که حمایت کنه!
    بعدم انتظار داشته باشه من فلان شخص بشم!!
    پدر هم انتظار داره من یه شخصی بشم!
    اما خودم چی؟! اونا حتی نمیدونن من علاقه های اصلیم چیا هست! حتی اجازه نمیدن زندگی مو لاقل خودم برم! من میدونم چکار کنم.
    من مسیرمو میدونم.
    الان هم قطع کردم با پدر و خورد و خوراکم رو خونه دیگران میخورم و خونه شبا میام و میخوابم و گاهی کمی غذا و دوش گرفتن میام.
    الان هم پیش خودش با من قطع کرده! البته منم قطع کردم و به چپم نیست!
    منو نابود کرد! لاقل میذاشت من مسیرم رو خودم برم!!!!
    با اینکه آره دانشگاهم رو خودم خراب کردم.
    ولی من آینده خودمو خراب کردم نه اونا! اونا نمیدونن من چه مشکلی دارم!
    منم بیکار نیستم که ۳ سال رو الکی خراب کنم!
    چند ماهی میشه که از شدت عصبانیت گاهی اوقات دیوانه میشم! دوست دارم همه چی رو بشکنم! گوشی مو یه بار محکم زدم دیوار و از شانس خوبم فقط باتری و صفحه جدا شد و سریع تعمیرش کردم.
    الان هم انگشتامو بزور با اینکه عصبی ام، بزور وادار کردم بنویسه!
    موزیک گوش کنم اعصابم خرد میشه!
    تلویزیون هم همینطور!
    البته امروز ۱ ساعت تلویزیون دیدم و خوب بودم.
    ولی سکوت مطلق رو ترجیح میدم.
    کم کم دارم دیوانه میشم.
    هیچکی نمیتونه درکم کنه! خب چون هیچکس جای من نیست!
    با درک کردن هم مشکلم حل نمیشه!
    یا باید دیوانه شدنم رو قبول کنم یا خودمو کنترل کنم که اگر میتونستم میکردم!
    سرم کل روز درد میکنه.
    دست هایم مثل قبل نیستن و میلرزن! یجورای نبمه فلج شده دست هام.
    الان نزدیک یک ماه میشه که فقط روزامو الکی میگذرونم و میخورم و میخوابم و تلویزیون تماشا میکنم و بعدشم از تلویزیون اعصابم خرد میشه و قضای حاجت و دوش گرفتن و مغز تعطیل و سردرد و نمیدونم تا کجا میره!

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما لازم است که دارو مصرف کنید حتما زیر نظر روانپزشک و با گذراندن جلسات متعدد روانپزشکی این اقدام را انجام دهید.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  44. سینا گفت:

    سلام خدمت شما و عرض خسته نباشید… واقعا من اذیتم واقعا درد دارم خانمم به شدت اختلال داره من یه فرزند دارم ۴ سالشه خودم ۳۴ و همسرم ۳۱ نمیدونم باهاش چطوری برخورد کنم همش تو خونه جنگ و دعواست فحش و ناسزا میده فحشای واقعا رکیک میگه مشکل دو قطبی داره خودشیفته هست و هزارو یک مشکل دیگه دو سه بار سابقه اقدام به خودکشی با قرص و رگ زدن داشته همه مشکل دارن جز خودش هیچ چیزی هم ازش نمیخوام ولی همش میگه چی خرج کردی تو کارتم میلیاردی پول ریختی یا سفرای خارج از کشور بردی چیکار کردی برام تو کمدش انقد لباس هست که نمیتونه جمشون کنه ولی بازم همش میره میخره میگه هیچی ندارم یه زندگی متوسط دارم یه خونه جای خوب اجاره کردم یه ماشین دارم کار دارم حقوق دارم بهش پول جیبی میدم همش ناراضیه هیچ وقتم حرفام و نمیفهمه همه اشتباه میکنن جز خودش مشاور زیاد رفتیم کاری نمیتونه بکنه به همه حسادت میکنه هیچیم نیست ولی میگه همه بهم حسودی میکنن میخوان زندگی و از چنگم در بیارن قبولم نمیکنه مشکل داره همش میگه تو باید منو خوشبخت کنی من نمیدونم دیگه چیکار کنم که نکردم…

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال لازم است که همسر شما دارو مصرف کند حتما زیر نظر روانپزشک و با گذراندن جلسات روانپزشکی این اقدام را انجام دهند.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  45. لیلا گفت:

    سلام وقت بخیر .من ۳۳سالمه و مجرد . جدیدا حرف از خاستگاری پسرعموی مادرم از من شده که ایشون ۴۵سالشونه و ۱۶سال سابقه زندگی متاهلی دارند ولی بچه دار نشدند و طلاق گرفتن.البته علت طلاق رو بچه‌دار نشدن عنوان نکردن.من خودم بخاطر اختلاف سنی و ۱۶سال زندگی مخالفم ولی مادرم اصرار داره که چون وضع مالی خوبی دارن قبول کنم و ممکنه کم کم سنم بالاتر بره و خاستگاری نیاد. ممنون میشم راهنماییم کنین

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      لازم است که شما ترجیحا با همان فرد با گذراندن چند جلسه مشاوره و مشاوره خانواده متوجه تفاهمات و اختلافات خود و این فرد بشوید قبل از متوجه شدن این موضوعات متوجه این می شوید که آیا اصلا انجام این اقدام کار درستی می باشد یا خیر یا به نفع شما است یا خیر.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  46. رزیتا گفت:

    سلام وقت بخیر،من 16سال دارم و مشکل افسردگی شدید دارم ۲ سالی میشه که علاقه ای به آسیب زدن به خودم را دارم و این که به خودم آسیب بزنم مثل یک روتین شده به عنوان یک دختر از رد روی دستم خجالت میکشم اما باعث میشه تمام دردا از بدنم خالی بشه من آسیب زدن به خودم ترجیح میدم تا صحبت با خانواده آدم اجتماعی نیست و نمیتونم به راحتی با بقیه ارتباط برقرار کنم با مشاوره صحبت کردم و اونا درخواست کردن که با پدر و مادرم صحبتی داشته باشند اما من هیچ علاقه ای ندارم که آنها متوجه افسردگی من شوند من نسبت به خانوادم احساس خوبی ندارم و این باعث میشه اشتیاقمو برای زندگی از دست بدم نمیدونم باید چیکار کنم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      اصلا جای نگرانی نیست ولی در نظر داشته باشید که حتما باید کمک بگیرید با گذراندن جلسات روانپزشکی دوره های روان درمانی می توانید کمک بگیرید و برای بهبودی خود اقدام کنید.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  47. فاطمه گفت:

    سلام خسته نباشید
    من متولد ۸۸ هستم
    من هیچ مشکلی با خانوادم ندارم و خیلی خوبن اما….
    محدودیت هایی برام دارن
    چند وقت پیش ازشون پرسیدم که اجازه نصب روبیکا رو بهم میدن یا نه و جوابشون منفی بود
    الانم میخوام دوباره بهشون بگم اما میترسم
    به نظرتون کار درستیه نصب یا نه و من چیکار کنم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      لازم است که شما مادر و پدر و در کل خانواده خود را تفهیم کنید که من اگر روبیکا هم بریزم همه چیز را به شما نشان می دهم چیزی هم از شما مخفی نمی کنم.
      ولی اگر با صحبت به نتیجه ای نرسیدید لازم است که به روانپزشک مراجعه کرده و مشاوره دریافت کنید.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانپزشکی و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  48. الهه گفت:

    سلام وقت بخیر
    من ۱۶ سالمه
    و تا همین هفته ی پیش حالم خیلی خوب بود
    توی این هفته چند تا مشکل و دغدغه ی فکری واسم پیش اومد و حالم خیلی بد شد
    گریه میکردم و حوصله نداشتم
    الان گذشت و چند روزی هست ک خیلی حساس شدم
    سر هر موضوعی اعصابم بهم میریزه و حوصله ی هیچکس رو ندارم..
    درواقع حس افسردگی دارم و نه انگیزه درس دارم نه کار دیگه مثل قبل حس خوبی به زندگی ندارم
    و تو درسام به شدت کم انگیزه شدم و بی حال
    انگار زندگی واسم پوچ و بیهودست و اصن حالم از خودم بهم میخوره و اعتماد به نفسم اومده پایین و همش ناراحتم تو دلم..
    خیلیم آروم تر از قبل شدم مشکلم چیه؟..
    ممنون

  49. Zahra گفت:

    سلام وقت بخیر
    من ۱۶ سالمه
    و تا همین هفته ی پیش حالم خیلی خوب بود
    توی این هفته چند تا مشکل و دغدغه ی فکری واسم پیش اومد و حالم خیلی بد شد
    گریه میکردم و حوصله نداشتم
    الان گذشت و چند روزی هست ک خیلی حساس شدم
    سر هر موضوعی اعصابم بهم میریزه و حوصله ی هیچکس رو ندارم..
    درواقع حس افسردگی دارم و نه انگیزه درس دارم نه کار دیگه مثل قبل حس خوبی به زندگی ندارم
    و تو درسام به شدت کم انگیزه شدم و بی حال
    انگار زندگی واسم پوچ و بیهودست و اصن حالم از خودم بهم میخوره و اعتماد به نفسم اومده پایین و همش ناراحتم تو دلم..
    خیلیم آروم تر از قبل شدم مشکلم چیه؟..
    ممنون

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما لازم است که ما مشکل قبلی شما را بدانیم و بررسی شود در صورت حل شدن مشکلات قبلی شما حال شما بهبود می یابد در نتیجه اصلا جای نگرانی نیست و با گذراندن چند جلسه مشاوره و مراجعه به روانپزشک برای بهبودی خود اقدام کنید.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  50. علی طافی گفت:

    سلام. من دوستی دارم که خیلی علاقه داره وقت بیکاریشو با من بگذرونه . بیشتر هم غروب ها و شبها این وقت گذرونی رو میخواد.. اما نسبت به مشگلات ادم کاملا بی تفاوته اگر کاری از دستش بربیاد انجام نمیده و کلا سکوت مطلق میکنه. بطور مثال گاهی شبها که کنار هم بودیم پیش امد و‌من گفتم فردا میخوام برم فلان جا ولی نمیدونم چطور برم. وسیله ندارم. و اون سکوت میکرد با اینکه نزدیک خونه ماست نگفت خودم میام میرسونمت. حتی وقتی هم خودم درخواست کردم جواب منفی داد.. حتی شبها هم طبق همون ساعت خودش میاد بیرون از خونه.. اصلا به درددل ادم گوش نمیده و خودش هم هیچ درد دلی نمیکنه.. اما بشدت میخاد توی ساعات بیکاریش من پیشش باشم.. من چطور به این ادم بفهمونم ک اینجور دوستی بدرد نمیخوره ؟؟؟؟ البته اون هیچ درخاستی نداره از من که براش انجام بدم.

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      لازم است که خیلی کم کم و آهسته ارتباط خود را با این فرد قطع کنید و اشتباه نکنید که از شما هیچ درخواستی نداشته همین که وقت شمارو میگیرد خودش یک نوع درخواست به حساب می آید. باید به یاد داشته باشیم که دوستی یک رابطه دو طرفه است و هرگونه از اینجور رفتار کردن با دوست خود سوء استفاده از وقت و … از طرف مقابل می باشد.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  51. متین گفت:

    سلام خداقوت ببخشید من یه نوجوان ۱۴ هستم و من افسرده شده بودم چون اکثر دوستام در مدرسه دوست دختر داشتن و من نداشتم و الان یه دختری هست در فامیل ۱۵ سالش هست و تا ۲ روز پیش که به خونمون نیومده بود من خونه مادر بزرگم میدیدمش برای سلام فقط سر تکان میداد و من هم همینطور و به چیز هایی که میگفتم اصلا نمیخندید ولی ۲ روز پیش که به خونمون اومدن ایشان دستشان را دراز کردن برای سلام و داخل مهمونی با من حرف میزدن و به چیز های خنده داری که میگفتم می‌خندید میخواستم ببینم آیا ایشون هم من رو دوست داره یا نه ممنون میشم پاسخ بدین

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال لازم است توجه داشته باشید که با یک خنده یا رفتار های اینگونه هوایی نشید و اگر می خواهید با این دختر در ارتباط باشید حتما زیر نظر خانواده و با هماهنگی کامل این اقدام را انجام دهید.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  52. ساراm گفت:

    سلام خسته نباشید
    یه مدتیه از یکی خوشم میاد توی محل کارش دیدمش تقریبا یک سالی میشه به پسره علاقهمند شدم پسره از علاقه ایی که بهش دارم خبر نداره می خواستم چند روز پیش بهش می خواستم بگم رفتم محل کارش گفت از اینجا رفته هیچ اطلاعاتی از پسره ندارم حتی شمارشم ندارم از محل کارش خواستم شمارشو بهم ندادن واقعا دارم دیونه میشم براش الان چیکار کنم ؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      لازم است که شما با یک بزرگتر مثل فامیل مادر بزرگ خواهر یا برادر مشورت بگیرید اگر فرد مورد اطمینان نبود می توانید با گذراندن چند جلسه روانشناسی و توضیح شرح حال کامل مشکل خود را حل کنید.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  53. ویس گفت:

    سلام، میدونم طولانیه ولی لطفا بخونیدش. من یه ادم ۱۶ ساله ام، همیشه هر وقت خواستم حرف بزنم گفتن ساکت شو الانم شدم یه دختر آروم و ساکت که از درون درحال متلاشیه و کل مدت تو یه اتاقه، هر وقت هم میخوام حرف بزنم همون صدا توی ذهنم تداعی میشه و میگه ساکت شو! به همین سادگی.. دلم میخواد برم، میدونم جایی رو ندارم فقط دلم میخواد برم از این خونه، حتی اونقدری رفتارم با مامان بابام سرده که حتی بهشون سلام هم به زور میدم. دلم میخواست منم رابطه ام با مامانم مثل بقیه آدما بود باهاش حرف میزدم درد و دل میکردم بدون اینکه بترسم باهاش درباره احساساتم حرف میزدم بدون اینکه…  ولی نه هیچکدوم  از این خبرا نیست من همیشه خودم تنها با خودم درد و دل میکنم و هیچکس هم جز گوشام و قلبم منو نمی‌فهمه هیچکس هیچکس. حتی همیشه حسرت اینو داشتم رابطه ام با بابام مثل بقیه آدما بود با بابام خوش بودیم و میخندیدم و نمیدونستم اصلا غم چیه. حتی از اینکه باهاش روبه‌رو بشم هیچ ترس و ابایی نداشتم و خجالت نمی‌کشیدم منظورم این نیست که همه آدما با مامان باباشون خوشحال و راحتن ولی انقدر سرد هم نه!
    کار هر روزم شده گوش دادن به اهنگ های تکراری و تصویرسازی با ادمایی که فقط عکسشون دیدم و هیچ تا حالا صداشونم نشنیدم فقط فقط حس میکنم اونا خانواده امن و کنارشون شادم و هیچ خبری از غم و ناراحتی و دعوا با مامان و بابا نیست. هیچ خبری از بی پولی نیست هیچ خبری از اینکه هیچ اتاقی نداری نیست هیچ خبری از طرد شدن نیست هیچ خبری نیست از هیچ مزاحمی آره و انتهای شب گریه کار منه و اینکه شاید تکوتوک یه چیزایی بنویسم گرچه شاید اندکی آروم شم ولی نه اصلا آروم نمیشم چیییزی دیگه منو اروم نمیکنه
    کاش واقعا میمردم دیگه نمیتونم میگن دووم اوردن ولی گاهی وقتا دووم اوردن باعثه عذابه خودش درده و فقط باید رها کنی رهایی منم فک کنم با مرگه اره با مرگ ولی من حتی اینقدر ترسوم که حتی نمیتونم خودکشی کنم تازه پول کفنم بیشتر از چیزایی که میخوام میشه کلن همه جوره مزاحمممممممم و توی این دنیا اضافه ام اضافه ای که هیچ ذره احساس تعلق داشتن به جایی رو نداره:))))

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      اصلا جای نگرانی نیست در صورتی که پیگیری شود ما توصیه می کنیم که شما حتما به همراه خانواده برای بهبود و درست شدن این موضوع به روانپزشک مراجعه کنید و با گذارندن چند جلسه مشاوره به بهبودی روابط خود با خانواده پی ببرید.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  54. سحر گفت:

    سلام من ۳ ساله ازواج کردم مرد خسیسی هست اصلا بی مسئولیت و اهل کمک به زن نیست تمام کارا رو دوش خودمه خسته شدم خرید هم میکنم میگه تو ولخرجی خرجی نمیده بهم ماهی دویست تومن بردارم میگه چرا خرج کردی حقوقشم خوبه اما دله خرج کردن نداره دائم فش میده دعوا جنگ داریم هفته و روزی بدون دعوا نداریم نمیتونه آروم حرف بزنه فقط داد و فریاد باید طلاق بگیرم؟

    1. خب خساست یه صفتیه که برای یک زن خیلی سخته که شوهرش داشته باشه اینکه سه سال باهاش داری زندگی می‌کنی حتما ویژگی های قابل تحمل دیگه ای هم داشته
      من معتقدم آدمی رو که نشه تحمل کرد حتی یک روز هم نمیشه باهاش زندگی کرد شما سه ساله با هم هستین .

      توصیه من اینه که به جای فکر طلاق بیای این صفت همسرت رو بپذیری و سعی کنی باهاش رو یه مسائلی توافق کنی
      قطعا مردی نیست که هیچ پولی ازش نتونی بگیری به اصطلاح نم پس نده خلاصه به میزان مبلغی در طول ماه بهت میده به عنوان همسر
      اما به هر حال اگه سایر ویژگی هاشون مثل عشق دادن ، رابطه ، سکس و … خوبه این صفت خسیس بودنش رو بپذیر و کمکش کن بتونه تمرین کنه دست و دل باز باشه (نیازمند جلسات مشاوره هم برای شما و هم ایشون هست).
      ولی اگه مسایل دیگر ایشون هم مثل همین اخلاقش غیر قابل تحمله (که من بعید می‌دونم )و شما تلاشت رو برای حلشون کردی و به نتیجه نرسیدی میتونین برای طلاق اقدام کنین.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  55. a گفت:

    سلام

    17 سالمه و خب اصلا نمیدونم چطور بگم بهتره

    8 ساله که خودارضایی دارم از کلاس سوم که از مدرسه استخر میبردنمون من استرس شدیدی داشتم برای اروم شدنم شروع به خودارضایی کردم

    کلا حرف دلم نمیتونم به کسی بگم و خیلی از جامعه دوری میکنم یعنی بیرون میرم دلم میخواد خونه باشم و بالاعکس

    خیلی تنهام هیچ دوستی نداره تاحالا با هیچ دوستی بیرون قرار نذاشتم و این خیلی ناراحتم میکنه

    فکر میکنم صحبت کردنم و رفتارام اصلا قشنگ نیست پس کم ارتباط برقرار میکنم و از خودم حس خجالت دارم

    اعتماد به نفس پایینی دارم

    خودم از محبت خانواده دور کردم و حالا که خواهر کوچیکترم که خیلی به بقیه محبت میکنع و البتع محبت میبینه عذابم میده

    امسال از نظر تحصیلی معدلم شدیدا افت کرده و 7 تا درس افتادم موندم کنکور چی پیش بیاد و خیلی استرس دارم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما توصیه می شود که در صورت امکان به همکاران روانشناس مراجعه کنید و با گذارندن چند جلسه مشاوره خودتان متوجه به تفاوت شخصیت خود قبل از مراجعه می شوید ولی اگر امکانش برایتان مهیا نمی باشد با گذارندن دوره ها و کلاس های افزایش اعتماد به نفس همکاران روانشناس و روانپزشک به بهبودی خود کمک کنید.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  56. مرضیه گفت:

    سلام ۲۶ سالمه شوهرم ۳۰ سال.ی فرزند پسر۸ ساله دارم.مدتیه ک به شوهرم خیانت کردم تقریبا ۵ ۶ ماهه والان یک‌هفتست ک شوهرم فهمیده.ببشتر رابطم درحد چت بوده و یکی دوبار تا درخانه اومده.زنداداش شوهرم باگسی دوست بوده وبا اصرارچندبارش قبول کردم.که الان پشیمونم‌ و شوهرم الان میگه طلاق. تقریبا ۵ سال قبل ی اتفاق مشابه داشتیم ازطریق فضای مجازی عکسای شخصیم هک شدن و تهدیدشدم که چون تن ب خواسته ندادم به شوهرم گف وعکسام رو برای شوهرم فرستاد وگف که درارتباط بودیم ما. شوهرم این را خیانت محسوب کرده ومیگه ک الان باردومه ونمیتونم ببخشم من باشوهرم مشکل توجه وکمبود محبت داشتم که هنوزم میگه من غرور دارم بهت نمیگم بزار اون پسره بهت بگه.درصورتیکه میگه من دوست داشتم اما من نه در کلام ازایشان چیزی فهمیدم از دوست داشتنش ونه حتی در رفتار. همیشه منو مسخره کوچیک و خورد میکرد حتی جلوی بچمم بهم بی احترامی میکرد ک این باعث میشد بچمم بهم بی احترامی کنه.الان هرچی باهاش حرف میزنم ک ببخش دیگه تکرارنمیشه زندگیمو دوست دارم واینا قبول نمیکنه و میگه نمیتونم تحمل کنم و باید جدا بشیم.مشاوره هم‌نمیاد میگه خودتومیفرستم‌بری اما من نمیام ولی هرچی مشاوربگه من قبول میکنم.لطفا راهنماییم کنین که چیکارکنم و چی بگم بهش

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما لازم است که شما شوهر خود را راضی کنید که با هم به مشاوره با روانپزشک بپردازید ولی اگر این جریان شما خیلی ادامه پیدا کرد و بالا گرفت برای جلوگیری از فروپاشی خانواده لازم است که قبل از مشاوره بزرگترای اطراف شما در جریان قرار بگیرند و آنها یک اقدامی بکنند.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  57. Sss گفت:

    سلام وقت بخیر سوال من در رابطه با بحث خیانت در خانواده است برا کمک به آقایی که این اتفاق براش افتاده چه کاری میشه انجام داد؟ البته این اتفاق مال سالها قبله و هنوز با گذشت زمان نتونسته با این قضیه کنار بیاد در رابطه با مراجعه به مشاور هم اصلا قبول نمیکنه
    یه مورد دیگه هم اینکه من از طریق فضای مجازی با ایشون آشنا شدم و در واقع جنس مخالف ایشون محسوب میشم، به نظرتون میتونم بهش کمک کنم؟ یه سوال دیگه اینکه میدونم این طیف افراد به راحتی اعتماد نمیکنن با این حال بازم سوالم اینه میتونم اعتمادشو جلب کنم؟ نکته دیگه ای که هست اینه که اصلا ایشون نمیخواد که با کسی حرف بزنه، به نظرم ایشون بیشتر باید به مخاطبش اعتماد کنه تا بخواد اقدام به کاری بکنه، در واقع بین خواستن و نخواستن گیر کرده
    یه مورد دیگه رشته من روانشناسیه و اینکه ایهام نشه که بهشون علاقه یا حس خاصی دارم فقط به خاطر خلاقیت و استعدادش هست که حیفه به خاطر یه مسئله کلا نابود بشه ممنونم

    1. سلام وقتتون بخیر
      خب اینکه آقایون برعکس خانومها نمیتونن با قضیه خیانت کنار بیان و به سختی میتونن طرف مقابلشون رو ببخشند و سخت اعتماد می‌کنند شکی درش نیست
      مسئله مهم اینه که ایشون خودش باید اقدام کنه برای حل مشکل و باید این مسیه رو تو ذهن خودش حل کنه
      1. اگه واقعا نمیتواند با خیانت طرفش کنار بیاد و نمیتواند اعتماد کند ازش جدا بشه.
      2.اگه طرفشو دوست داره یا به خاطر بچه و … با اون خانوم هست حتما با همسرش برن پیش یه مشاور خانواده و این مسیله رو بین خودشون حلش کنه.
      3.اگه کلا از همسرش جدا شده و تبدیل به یک مردی شده که بی اعتماده خودش باید بره حلش کنه.
      نکته مهم اینه که ایشون خودش باید تصمیم بگیره برای حل مشکل خودش و تا زمانی که خودش نخواد شما به عنوان روانشناس و صرفا از روی دلسوزی واقعا نمی‌توانید کاری از پیش ببرین و فقط انرژیتون رو هدر دادین.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  58. Sss گفت:

    سلام وقت بخیر سوال من در رابطه با بحث خیانت در خانواده است برا کمک به آقایی که این اتفاق براش افتاده چه کاری میشه انجام داد؟ البته این اتفاق مال سالها قبله و هنوز با گذشت زمان نتونسته با این قضیه کنار بیاد احتمال میدم این اتفاق در دوران نامزدی براشون اتفاق افتاده باشه نکته ای که باید اشاره کنم من در فضای مجازی با ایشون آشنا شدم و بعد متوجه شدم که هم استانی هستیم در واقع ایشون در یک حوزه هنری فعالیت می کنن که بنده هم به اون حوزه علاقه دارم به همین خاطر با توجه به پست و استوری هایی که میزاشتن ازشون سوال میپرسیدم لازمه قید کنم این آشنایی به یک سال و خورده ای پیش برمیگرده یه مدتی که گذشت استوری ها و پست هاشون کلا نا امیدانه بود چند ماهی که گذشت من درباره اینکه چرا اینقدر ایشون ناامید هست و مشکلی داره باهاشون صحبت کردم و کلا جواب سربالا میدادن منم ادامه نمی‌دادم یه مدت بعد بر اساس حدس های خودم با توجه به کپشن هاش حرف زدم باهاش کلا جواب نداد و متوجه شدم ایشون بهم اعتماد ندارن و همین نکته رو هم گفتم که گفتن تا حدودی بهم اعتماد دارن اخیرا باز باهاشون حرف زدم انگار بهتر شده باشن گفتن خیانتی که در گذشته نسبت به من صورت گرفته با روحم عجینه و نمیتونم فراموش کنم و من گفتم که از این شرایط خسته نشدی گفت خسته ام ولی این غمو دوست دارم، نکته دیگه اینکه ایشون یه جورایی برای فرار از موقعیت الان خارج از استان هستن سوال من الان اینه که اولا منم دخترم و دوما اینکه اعتماد لازمو به من نداره واسه همین جواب سوالهامو نمیده یا نصفه میده به نظر شما اصلا من میتونم بهش کمک کنم؟ ایشون اعتقادی به مراجعه به مشاور هم نداره اگه بخوام باهاش حرف بزنم چه جوری سر صحبت‌ رو باز کنم؟ چه جوری اعتمادش رو جلب کنم؟ رشته من روانشناسیه و اینکه ایهام نشه که بهشون علاقه یا حس خاصی دارم فقط به خاطر خلاقیت و استعدادش هست که حیفه به خاطر یه مسئله کلا نابود بشه در واقع اگه امکانش باشه من میخوام یه پیش زمینه ایجاد کنم که ایشون یه مقدار با خودش کنار بیاد بعد بگم به مشاور مراجعه کنن، خب ایشون الان هر چیزی بهش بگی گارد میگیره. به نظرتون میشه بهش کمک کنم؟
    اصلا ایشون نمیخواد که با کسی حرف بزنه، به نظرم ایشون بیشتر باید به مخاطبش اعتماد کنه تا بخواد اقدام به کاری بکنه، در واقع بین خواستن و نخواستن گیر کرده

  59. حالم خوب نیست گفت:

    کمک من زندگی برام نمونده همش وسواس دارم وسواس اینکه توی کرونا خونه موندم وزنم زیاد شده.دیابت نگیرم یا نگرفته باشم. خیلی‌ حالم بده خیلی میترسم حالم خیلی‌ خرابه دوس دارم خودمو بکشم واقعاً نمیتونم دوس دارم بمیرم دوس دارم بیهوش شم خدایا اگه صدامو میشنوی کمکم کن من زندگی برام نمونده.19 سال بیشتر ندارم خدایا خودت بهم رحم کن افکارمو درست کن
    یا امام زمان فقط از خودت کمک میخوام 😭

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما در مرحله اول باید قبول کنید که به اختلالات وسواس دچارید و در مرحله بعد اصلا جای نگرانی نیست شما فقط با چند جلسه مشاوره روانپزشکی و تجویز داروهای مربوطه توسط پزشک می توانید به مرور زمان به بهبودی دست پیدا کنید ولی باید توجه داشته باشید که دارو و مشاوره هردو در کنار هم به بهبودی شما کمک می کنند و به صورت جداگانه با توجه به شرح حال شما توصیه نمی شود.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  60. زینب گفت:

    سلام خسته نباشین ببخشید دخترم ۱۸ سالمه وقتی استرس دارم حالت تهوع دارم و نمی تونم چند روزی غذا بخورم و شب بخوابم بنظرتون باید چیکار کنم؟ قابل درمان هست ؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما باید بگوییم که بله قابل درمان است و اصلا جای نگرانی نیست شما با گذاراندن چند جلسه روانپزشکی و دادن شرح حال صحیح و کامل متوجه این خواهید شد که آیا نیاز به قرص دارید یا خیر.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  61. فاطمه گفت:

    سلام ببخشید من یه دخترم ۱۷ سالمه
    استرس شدید دارم ناخودآگاه برای چیز های خیلی مسخره هم استرس می گیرم و فکر های منفی میاد سراغم و حالم بد میشه بعد یکم ریلکس میشم دوباره شروع میشم و حالت تهوع میگیرم شدید
    بنظرت باید قرص مصرف کنم؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال کوتاه شما نمی توان گفت که باید قرص مصرف کنید یا خیر زیرا به فاکتور های مختلفی مانند اینکه آیا به خواب شما لطمه وارد شده یا به اشتهای شما لطمه وارد شده و مواردی این چنینی بستگی دارد. اصلا جای نگرانی نیست شما با گذاراندن چند جلسه روانپزشکی و دادن شرح حال صحیح و کامل متوجه این خواهید شد که آیا نیاز به قرص دارید یا خیر.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  62. فاطمه فهرست گفت:

    سلام خسته نباشید. من یک سوالی داشتم خب الان هم خوبه که این جوری تو این قسمت مستطیلی بنویسم وبعدا شما جواب بدید. خب راستش راجع به یک مساله تکنولوژی هست که این روزها خیلی بیشتر ازش اخبار داره منتشر میشه در اینترنت. مساله هوش مصنوعی, خیلی نگرانم کرده یعنی خیلی بهش فکر نکرده ام در طی چندین ماه اخیر منتها چون خیلی ازش وحشت دارم ترجیح میدهم خیلی اخبار مرتبط باهاش را چک نکنم ولی بعضی وقتها یهو ناخودآگاه به ذهنم میرسه که خب نکنه یک وقت چشم هام را بازکنم وببینم که دنیای پیرامونم به کل ویران ونابود شده و من نتوانسته باشم به عنوان یک شهروند در این دنیا جلوی این فاجعه را حالا به هرشکل ممکن بگیرم. منظورم اینکه بعد از اون دوران افسردگی بسیار شدیدی که از فلاکتCovid19گرفتارش شدم بخدا دیگه طاقت ندارم ونمیخواهم تحت هیچ شرایطی شاهد انقلاب های بزرگتر و وحشتناک تری در این دنیا و در این برهه زمانی قرن 21 باشم. ممکنه شما بعد از خواندن این پیغامم بگوید که این مساله از علایم فوبیای تکنولوژی هست . اما باور کنید که ما بعنوان شهروندان این دنیا هرگز نباید اجازه بدهیم که استکبار جهانی بلایی 100برابر بد تر از فلاکت کرونا سرمون دربیاره. اگه همه با هم متحد بشیم میتوانیم آینده جهان را نجات بدهیم.Technophobia

  63. صنم گفت:

    سلام من چهارده سالم هست و دختر هستم احساس میکنم نمیتونم خوشحال باشم و چند وقته اینجوری هستم و احساس میکنم کسی درکم نمیکند به من گفتند با خانوادت حرف بزن و من این کار را کردم اما خانوادم در پاسخ گفتنر تو هیچ کم و کسری نداری این مزخرفات چیه حق با انها هست ولی ب نظر من همه چی که پول نیست احساس میکنم افسرده شدم از هیچی لذت نمیبرم و هر لحظه ممکنه بمیرم و زندگیم تموم میشه و در حالی که هیچ کاریی تکردم تا خوشحال باشم چیکار کنم لطفا کمک کنید

  64. صنم گفت:

    سلام من چهارده سالمه و دختر هستم من چند وقت هست که احساس میکنم نمی تونم خوشحال باشم هیچ کاری برام خوشایند نیست و احساس میکنم کسی درکم نمیکته خیلی ها پیشنهاد دادند با خونوادم حرف بزنم و من گوش دادم اما خانوادم مرا سرکوب کردند و گفتند تو هیچ کم و کسری نداری حق با انها بود اما همه چیز که پول نیست من واقعا احساس میکنم متفاوتم با دخترای دیگه احساس میکنم خیلی ناامید شدم و دیگه نمیتونم بخندم لطفا کمک کنید

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما توصیه می شود که شما با خانواده به مشاوره خانواده مراجعه کنید و اصلا جای نگرانی نیست.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره خانواده در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  65. گندم گفت:

    باسلام وقت بخیر
    من با پسری سه سال در رابطه بودم هیچ بدی ازش ندیدم پارسال بخاطر افسردگیش ازش جدا شدم بعد از ۸ماه که خودش رو درمان کرد برگشت خیلی هم همه چیز از قبل بهتر شد.
    از نظر مالی از ما ضعیفتر هستن؛ اما واقعا پسر چشم پاکی هست و خانواده هم این رو تایید کردن، از لحاظ روحی و جسمی هم همیشه هوای من رو داشت و مراقبم بود.
    دو ماهی هست بخاطر اینکه من قصد مهاجرت دارم و ایشون تک بچه است از هم جدا شدیم.
    اما من تو این مدت تصمیم گرفتم که از مهاجرت صرف نظر کنم چون واقعا پسر خوبی هست و بنظر من ارزشش رو داره.
    مادرشون هم خانم خیلی خوبی هستن-پدرشون رو زیاد ندیدم، اما مادرشون میگن فقط ابراز علاقه کلامی میکنه و توی رفتار چیز زیادی ازش ندیدم.
    اما چند نفر بهم گفتن چون کارش در املاک هست به مرور زمان تغییر میکنه و بد میشه چون توی این محیط خیانت و دود و دم براش عادی میشه و این پاکی و خوب بودنش بخاطر سن کمش هست؛ ۲۳سالشون هست.
    این رو هم بگم توی مدتی که جدا شده بودیم من خودم با چند نفر دیگه آشنا شدم اما ایشون با هیچکس هیچ ارتباطی نداشته و فقط دنبال درمان بوده.
    بنظر شما تصمیم درست چیه؟ احتمال اینکه ایشون تغییر کنن چقدر هست؟
    با سپاس

  66. گندم گفت:

    باسلام وقت بخیر
    من با پسری سه سال در رابطه بودم هیچ بدی ازش ندیدم پارسال بخاطر افسردگیش ازش جدا شدم بعد از ۸ماه که خودش رو درمان کرد برگشت خیلی هم همه چیز از قبل بهتر شد.
    از نظر مالی از ما ضعیفتر هستن؛ اما واقعا پسر چشم پاکی هست و خانواده هم این رو تایید کردن، از لحاظ روحی و جسمی هم همیشه هوای من رو داشت و مراقبم بود.
    دو ماهی هست بخاطر اینکه من قصد مهاجرت دارم و ایشون تک بچه است از هم جدا شدیم.
    اما من تو این مدت تصمیم گرفتم که از مهاجرت صرف نظر کنم چون واقعا پسر خوبی هست و بنظر من ارزشش رو داره.
    مادرشون هم خانم خیلی خوبی هستن-پدرشون رو زیاد ندیدم، اما مادرشون میگن فقط ابراز علاقه کلامی میکنه و توی رفتار چیز زیادی ازش ندیدم.
    اما چند نفر بهم گفتن چون کارش در املاک هست به مرور زمان تغییر میکنه و بد میشه چون توی این محیط خیانت و دود و دم براش عادی میشه و این پاکی و خوب بودنش بخاطر سن کمش هست؛ ۲۳سالشون هست.
    این رو هم بگم توی مدتی که جدا شده بودیم من خودم با چند نفر دیگه آشنا شدم اما ایشون با هیچکس هیچ ارتباطی نداشته.
    بنظر شما تصمیم درست چیه؟ احتمال اینکه ایشون تغییر کنن چقدر هست؟
    با سپاس

  67. Entezar گفت:

    از امتحانات نهایی تا الان حال خوشی ندارم انگار افسرده شدم نمیتونم نه خوشحال باشم هر جا برم بازم انگار یه غم بامن هس البته این حس قبل از امتحانات هم بود تقریبا نزدیک به دو سه سال اصلا حال خوشی ندارم .یه دوستی داشتم که باهام دوست شد عاشقم شده بود خیلییی منم بخاطر اینکه ازم دور بشه سعی کن با لحن بد باهاش حرف بزنم و کارهایی بکنم که دوست نداره چون نمیخواستم اذیت بشه و این اتفاقا تقریبا یه ساله شده که الان نزدیک به یه ماه منو ول کردم ولی انگار احساسی‌که اون داشت به من منتقل شد الان من حالم بده و بی قرارشم قبلا دوسش نداشتم اما الان حس میکنم من دوسش دارم و بی قرارم و دلتنگشم دوست دارم صدات بشنوم در حالی که نرفته منو بلاک کرده میگه دیگه نمیخوام باهات هیچ ارتباطی داشته یادم در حالی که قبلا میمرد برام واقعا من موندن چکار کنم خیلی گیر کردم حالم اصلا خوش نیس کمکم کنید لطفاااا من تا الان مشاوره نگرفتم و حرفامو بیهش گفتم اولین بارمه

    لطفا جوابم بدین

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما اصلا جای نگرانی نیست و شما فقط با داشتن چند جلسه مشاوره با همکاران مشاوره میتوانید با مهارت های عاطفی و اجتماعی بیشتری آشنا شوید
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  68. نازی گفت:

    سلام من سی سالمه قبلا ی نامزدی داشتم ک علاقه توش نبود..بعدش بایک اقا دوس شدم عاشقش شدم ک اونم ب سرانجام نرسید دیگ بعد اون اقا خیلی سخت خوشم از کسی اومده ..حالا از ی اقا ک توی بانک هستن خوشم میاد واقعا مهرش ب دلم نشسته …ایشون شمارم دارن ولی چیزی نگفتن بنظرتون درست من بشون بگم بشون علاقه دارم ….قراربود برای من همراه بانک نصب کنن ک شمارم گرفتن ک تو بانک معتل نشم ت خونه بکن چطور نصب کنم ولی چیزی نگفتن ….

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما توصیه می شود که شما برای کسب مهارت های اجتماعی و عاطفی بیشتر به یک مشاور مراجعه کنید تا دچار آسیب های بنگونه کمتری بشید و اصلا جای نگرانی نیست و فقط با چند جلسه مشاوره می توان این مهارت ها را کسب کرد.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  69. ناشناس گفت:

    سلام، دختری ۱۳ ساله هستم
    پدر من معتاد بود و مادرم قبل از بدنیا اومدنم ازش طلاق گرفت ، ما با پدر بزرگ و مادربزرگ و خاله مجردم زندگی می‌کردیم، وضعیت خونه اونام چنین خوب نبود پدربزرگ و مادربزرگم دائم درحال دعوا و فحاشی های رکیک بودن و پدربزرگم مشروب می‌خورد البته فقط بعضی وقتا خونه اینجوری بود و خالمم و مامانم مشکل داشتن ، اما با این حال همه چیز اوکی بود ، مامانم از کوچیکیم فحشم میداد و کتکم میزد همیشه تحقیر میشدم اما باز به اون وضعیت راضی بودم تا اینکه سال چهارم دبستان بودم مامانم رفت سر کار ( قبل اونم چند تا جا رفته بود سرکار ) اونجا با دختری آشنا شد ک عموش دخترش فرار کرده بود با شوهرش و زنشم بعد فرار بچش مرد البته اون آقا یک پسر داشت ک دوسال از من بزرگتر بود، پدر اون دختر اومد خواستگاری مامانم و گفت ک خودش مقصر فوت زنش شده ولب با این حال مامانم با اون مرد ازدواج کرد و از اون موقع بدبختی های من شروع شد
    ما گیلانی هستیم ولی اون مرد خوزستانی بود
    اصلا فرهنگمون شبیه هم نبود ، من اونموقع ۹ سالم یود و از الانم بچه تر بودم واسه همین خیلی حرفارو نمیدونستم پسر ناپدری ار این قضیه سواستفاده کرد
    میگفت بیا بازی کنیم ولی اون بازی نبود….. توی اون بازی حرفای خیلی رکیکی میگفت منم تکرار میکردم یا با عروسکم کارای زشت می‌کرد(من دوسال اونجا بودم مدرسم گیلان بود ولی چون اون دوسال کرونا بود آنلاین می‌خوندم و کارای مدرسمون خالم انجام می‌داد)خلاصه در کنار کار های این پسر من با ناپدریمم کلی مشکل داشتم اصلا عادت منطقی نبود تو خونش تفنگ داشت(هنوزم داره و میگه که بختیاری ها تفنگ داشتن نشونه مرو بودنشونه ) درکل به این کار نداریم هر چند وقت یکبار میرف کوه و تبدیل میزد با صخره ها با تفنگ ولی تاحالا مارو نگفت ک میکشه فقط یکی دوبار گفت میخوام خودمو با تفنگ بکشم یا یا چاقو خودزنی کرد جلوی ما ک خیلی رو من اثر گذاشت و هنوزم کابوسشو میبینم خلاصه کلی مارو اذیت کرد با مامانم درگیر میشد ولی ن اونجوری ک خیلی مامانمو کتک بزنه ولی مثلا ی بار داشت خفش می‌کرد ولی میخواست بترسونه مامانمو خلاصه من دیوونه شده بودم من درسم عالی بود ولی اینقدر فضای خونه داغون بود دور از چشم مامانم آخر سال رو تقلب کردم ک هنوزم عذاب وجدان دارم
    ولی فقط اون یک بار دیگه هیچوقت تو زندگیم این کارو نکردم و نخواهم کرد(هنوزم درسم بیسته افت تحصیلی نداشتم خداروشکر) منم اذیت می‌کرد خلاصه اخرای سال پنجم مدارس باز شد من اومدم شهر خودم ولی نتونستیم منو مامانم از هم جدا شیم من دوباره برگشتم خوزستان ( مامانمم خیلی اذیتم می‌کرد، (میگف از پسر بدش میاد ولی ی بار سگا بهمون حمله کردن منو یادش نمی اومد برادر ناتنیمو گرفته بود) خلاصه مامانم خیلی بهم تیکه مینداخت و هیچ توجه ای بهم نداشت گ به گفته ی خودش الان پشیمونه ولی به هر حال من نابود شدم و چون کمبود پیدا کرده بودم معتاد گوشی شدم و افسردگی گرفتم طوری که چند بار خواستم خودکشی کنم خلاصه بدبختی هام خیلی زیاده همینطوری ام کلی تایپ کردم نمیتونم همشو بگم طول میکشه
    خلاصه برای سال ششم برگشتم شهرم پیش مامان‌بزرگم اینا تا اینجا درسمو تموم کنم ( ی جورایی درس بهانه بود چون روانی شده بودم برگشتم) خلاصه خالم خیلی کمکم کرد و تو این مدت با مامانم اینا بهتر شده بودم ، الان سال دیگه باید برم راهنمایی نمیدونم درسمو گیلان بخونم یا برم پیش مادرم از یه طرف احساس میکنم اینجا پیش مامان‌بزرگم اینا اضافم(یکم خسیسن و رفتار های چیزی دارن چون همشون ی بیماری دارن یکی کمردرد و…..)واسه همین مامان‌بزرگم مشکل اعصاب گرفته یکم خوبه یکم بد با اینحال خیلی با من خوبن و منو دوست دارن ، نمیدونم چ کنم دلم واسه مادرم میسوزه ولی اون میگه هرجا میخوای بمون، میشه طبق گفته هام کمکم کنید ک چیکار کنم؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما توصیه می شود که ارتباط خود را با خاله و مادر بزرگ خود قوی تر کنید و به همراه آنها که به شما انرژی مثبت می دهند به متخصصین روانپزشک و روانشناس برای بهبود علائم افسردگی خود مراجعه نمایید.
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناس و روانپزشک در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  70. ستاره گفت:

    با سلام ممنون بابت برنامه خوبتون خسته نباشید نوجوان ۱۴ ساله هستم
    در ۹ سالگی پدرم رو از دست دادم
    همش حس میکردم افسردگی دارم ولی تا اینکه از چند روز پیش همش حس میکنم دنیا واقعی نیست و انگار‌حضور ندارم اینجا و انگار اتفاق ها مثل خواب برام میگذره درحالی ک خواب‌نیستم.حس میکنم آدم ها واقعی نیستن و همشون ی توهم هستن.ی حالتی ام انگار زنده نیستم حس میکنم ی روحم.
    همش هر روز ک میگذره حسرت دیروز رو میخورم میگم دیروز چقد بهتر بود و هی میخوام برگردم به اون موقع.
    چربی خون بالا و فشار خون بالا و اضافه وزن دارم و خیلی بابتش میترسم .
    خواب هراسی هم دارم و هروقت اسم خوابیدن میاد میترسم چون همش میترسم بخاطر فشار خون بالام ممکنه تو خواب سکته قلبی یا مغزی بکنم.
    هیچ دوستی ندارم و نمیتونم با اجتماع ارتباط بگیرم و‌با‌کوچیک ترین چیز دلم میشکنه‌و‌گریه میکنم.
    ی موضوع خیلی کوچیک‌ و بی ربط توی ذهنم میمونه و ذهنمو درگیر میکنه.هی افگار منفی میاد سراغم.
    از ی طرف فوبیای اینو گرفتم ک هر دفعه فکر میکنم ی مریضی بد دارم.
    واقعا دارم اذیت میشم و همش به مرگ فکر میکنم و میترسم ک بخاطر مریضی هام‌ زود بمیرم کاش میتونستم به عقب برگردم و دوباره همه چیز رو اصلاح میکردم.
    همش توسط مادرم قضاوت میشم و کتکم میزنه

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما شما به خاطر اختلالات هورمونی که پیدا کرده اید بدنتان از شرایط نرمال خارج شده است، توصیه میشود بهمراه خانواده یا بزرگتر خود جهت معاینه و بررسی بیشتر به روانشناس و مشاور مراجعه کنید تا بررسی های دقیق تری روی شما انجام شود که آیا افسرده هستید یا مشکل خواب دارید یا موارد دیگر…
      همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  71. مهرداد گفت:

    سلام من پسری دارم 15 ساله که شدیدا وابسته به گوشی و یوتیوب و …. می باشد و بسیار بازی های خشن، فیلمهای خشن و اکشن و … را دوست دارد و اخیرا متوجه شدم در یکی از پلتفرمهای شبکه های اجتماعی کلیپهای بسیار خشن قتل و آدم کشی و کشتار دسته جمعی و حتی چند مورد مثله کردن انسان و را تماشا کرده بود که شدیدا با او برخورد کردم(البته نه فیزیکی) و گوشی او را دو هفته گرفتم و بعد از کلی اظهار ندامت و پشیمانی دو هفته بعد گوشی او را با هم تمیز کردیم و پس دادم. ولی همچنان روحیه خشن و به قول خودش اکشن همچنان ادامه دارد. عاشق اسلحه هست و در یوتیوب فقط اسلخه و تفنگ های ساچمه ای را دنبال می کند. شب ها خواب راحت ندارد و از لحاظ جسمی هم لاغر است! من چی کار کنم ؟ واقعا مستعصل هستم!

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      ارتباط بین والدین و نوجوان خیلی مهم است و حتماً سعی کنید این ارتباط رو مدیریت و آرام کنید و بدون تنش با فرزند خود صحبت کنید تا آسیب های موبایل و مشکلات اون رو براشون توضیح بدید اگر نشد یا مورد قبولش واقع نشد حتماً با یک مشاور مطرح کنید تا تکنیک های بیشتری به شما آموزش دهند. اینکه به سمت چالش های فیزیکی نمیروید بسیار عالیست.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  72. زهرا گفت:

    با سلام من میخواستم درمورد دختر دایی ام از شما مشورت بگیرم ایشون ۱۸ سالشونه یعنی مرداد ماه ۱۸ سالشون میشه مامانش از بچگی طلاق گرفته و در حال حاضر با عمو و زن عمو،پدربزرگ و مادربزرگش زندگی میکنه
    یجورایی حس میکنم امید زندگی کردن و از دست داده وقتی یکی باش حرف میزنه با پرخاشگری جواب میده حس میکنه تنهاست هچکسو نداره
    به هیچکس اعتماد نمیکنه حتی الان که فصل امتحاناش شروع شده کتابو باز نمیکنه
    خیلی نگران حالشم

  73. زهرا گفت:

    باسلام من میخواستم برای دختر دایی ام مشاوره بگیریم یجورایی دوستم هم محسوب میشه ایشون مرداد ماه ۱۸ سالشون میشه و مادرشون طلاق گرفته پیش عمو و زن عمو و پدربزرگ و مادربزرگ زندگی میکنن همه همسناش ازدواج کردن اما خودش ازدواج نکرده بیشتر کارهای خونه رو خودش انجام میده با اینکه زن عموش جونه از جاروکردن حیاط شستن بگیر تا آشپزی کردن.یجورایی امید زندگی کردن و از دست داده و افسرده شده هر خواستگاری براش میاد عمو و زنعموش اونارو یجورایی رد میکنن بیشتر مواقع و یجورایی میشه گفت همیشه تو خونس وقت های آزاد یا سرش تو گوشیه یا تلوزیون نگاه میکنه اگه یکی باش حرف بزنه با پرخاشگری جواب میده با تنها کسی که اعتماد داره منم با من بیشتر واقع دردودل میکنه همیشه میریزه تو خودش و هیچی نمیگه همیشه ساکته حتی الان که امتحاناش شروع شدن وقت درس خوندن نداره میگه تا کتابو باز میکنم صدام میکنن
    دیگه مثل قبل نمی خنده خیلی نگران حالشم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، کاملاً قابل درک است که زندگی پر استرسی را سپری کردید و حتماً لازم است با یک مشاور مشورت کنید تا بتوانید علائم بیشتری رو بررسی و با تکنیک های مختلف به کنترل اون بپردازید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  74. دریا گفت:

    با سلام
    ازدواج با پسری که قبلا رابطه جنسی داشته درسته؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      به نظر میاد شما از بحث تعهد این شخص میترسید که چنین سوالی مطرح است. و واقعاً موضوع تعهد را بدون مشاوره نمیتوان فهمید.
      اینکه کسی قبلاً رابطه جنسی داشته مهم است اما اینکه چقدر متعهد خواهد بود باید توسط متخصصین مشاور و روانشناس بررسی شود.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

      1. atin گفت:

        سلام من یه دختر چهارده ساله هستم که زندگیم بکل از دوستام عقبه. از بچگی و زمانی ک متولد شدم همش توی دعوا بین پدر و مادرم بودم همش بهم میگفتن (مامانم) که اگه ما طلاق بگیریم با کدوممون میای؟ خب من یه بچه پنج سالع بودم چطور اینو باید جواب میدادم؟ بابام بهمامانم خیانت میکرد. چون زیادی میدیدم تو گوشیشه و همش استیکر های بدی برای ی نفر میفرستاد(کاپلی). ی بارم مامانم مچشو تو تلگرام گرفت عکس ی زنم رو پروفایل یارو بود ولی بابام میگف زن دوستمه کارم داشته.کلا مشکوکه به خیانت. اون موقع ها زندگیمون خیلی بهتر از الان بود با وجود دعوا. الان بابام ی دوستی پیدا کرده که خیلی اونا راحتن بابام هر روز میره خونشون تا ساعت دوازده شب. بابام اونموقع ها بوسم میکرد باهامون شوخی میکرد الان دیگه نمیکنه. مامانم تابستون پیش خواست طلاق بگیره من حالم بد شد و شک عصبی بهم وارد شد و بیمارستان بستری شدم و با هزارتا بدبختی دیگه طلاق نگرفتن الان اوضاع بابام خیلیییییی بده. هم به من فحش میده هم مامانم. ولی اگه ما اسم یکی از خانوادشو بیاریم میکشمون. برادر زادهاش همه از بچگی گوشی داشتن و همهههه الان دارن جز من. من ممکنه سنم پایین باشه ولی واقعا نسبت به همسنام بیشتر میفهمم. مامانمم گیر میده. بابام بچه میخواست نیورد. من تک فرزندم. کوچیک بودم هدفون میخواستم نمیخرید برام. جوجه میخواستم نمیخرید. الان هرچیزی که خریدش منطقی باشه رو برام نمیخره خیلییییی اذیتم. پولیم ندارم برای مشاوره. دوستامم اذیتم میکنن. من طزفدار بی تی اسم به بابام نمیگم تا نکشم. از تک فرزندی دارم سکته میکنم. هرررررررروز خونمون دعواعه. کسیو ندارم. سیمکارتم ندارم. من واقعا به گوشی نیاز دارم ولی برام نمیخره. میگه تا با بقیه تماس بگیری؟؟؟قلبم مشکل پیدا کرده. شدم انگشت نما فامیل تروخدا ی کمکی بهم بکنین تروخدا

        1. ازپزشک گفت:

          نظر تیم پزشکی ما:
          با توجه به شرح حال شما لازم است که شما از بزرگترای فامیل کمک بگیرید تا حداقل امکان مادر و پدر شما را راضی کنند که به همراه شما به همکاران روانپزشک مراجعه کنید.
          همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  75. Dreamer گفت:

    سلام راستش من مدت دو سه سالی میشه که توی ذهنم با آدمای خیالی حرف میزنم و اتفاقات و آدمای که توی واقعیت هستن رو توی ذهنم تصویر سازی میکنم و خلاصه سناریو می‌سازم. البته خیلی تلاش کردم که فکرمو دور کنم و فراموش کنم و خودمو توی واقعیت ببینم اما تا الان نشده. و اینکه گاهی وقتا شده که حتی انگیزه امم برای زندگی و هدف هام از دست رفته و کل روز احساس خستگی میکنم و توی ذهنم فقط اون سناریو هان و البته خیلی هم تنهام و میشه یه جور گفت عادت شده و همشون از خوابی که سه سال پیش دیدم سرچشمه میگیره. راستش نمیدونم چیکار کنم؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      تصویر سازی در هر انسانی وجود دارد و به نظر نمیاد بحث تصویر سازی مشکلی در ذهن شما باشد نشان از خلاقیت شماست اما چون این موضوع دارد زندگی طبیعی شما را آسیب میزند علائم خاصی دارید و زندگیتون رو داره بهم میزنه حتماً به یک مشاور خوب مراجعه کنید تا این موضوع را بررسی کنید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  76. رضا تشکری گفت:

    سلام من رضا هستم 9 سالمه من نمیدونم چمه هی بعضی وقتا می گم از این دنیا خسته شدم هی ام مامان و بابام بهم گیر میدن مامانم بخاطر درسام گیر میده بابامم کلا کارش همینه ولی دوسشون دارم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      سلام رضا جان شرایطی که میگی کاملاً طبیعی است. نگران نباش به تحصیل و تلاشت ادامه بده 🙂

  77. دختر ناشناس گفت:

    سلام .ببخشید که طولانیه ولی لطفا بخونید
    من ۲۳ سالمه و با یکی از هم دانشگاهیای دوره کارشناسیم تقریبا سه ساله ک تو رابطم و بعد از یکسال از شروع رابطمون قصدمون ازدواج بوده و ما از هم دوریم کلا رابطمون از همون شروعش از طریق پیام و تلفنی بوده
    در این بین هر چند ماه یبار هم با هم مسافرت چند روزه میرفتیم بالاخره یه جوری همو میدیدیم ولی در کل دور بودبم و هنوزم هستیم
    حالا بعد از سه سال با اصرار ایشون برا اشنایی با خانواده اومدن خونه ما و از لحاط خونوادگی خیلی متفاوت بودیم خونوادت ما به شدت گرم و صمیمی و خونواده اونا خشک و کلا ارتباط خونوادگیشون قوی نیست و روحیاتشون با ما فرق داره
    موقعی ک اینجا اومدن حرف از ازدواج و رسم و رسومات خونواده ها شد و خونواده من کاملا همه جوره حمایت کردن و خیلی کوتاه میومدن حتی بیشتر از خونواده خودش ازش حمایت میکردن ولی خونواده ایشون کاملا دنبال بهانه بودن و مشخص بود ک کلا راضی نیستن و دلشون نمیخاد این وصلت سر بگیره گفتن ک تلفنی حرفامون میزنیم کنار میایم ولی از وقتی رفتن اصلا تماس نگرفتن و حتی برا مخالفتشون دلیلی هم نیوردن حنی برا پسرشون هم دلیلی نگفتن فقط مخالفن
    و حالا من نمیدونم واقعا چیکار کنم از طرفی از خونوادش اصلا خوشم نیومد و از اینکه انقد جواب خوبی خونواده منو با بدی و بهانه هاشون دادن یه حس تنفر دارم ازشون
    بنظرم خونواده خیلی مهمه حالا ایشون به من قول دادن ک خونوادشون رو راضی کنن ولی زمان میخان و میگن که اگه زمان بگذره و خونوادشون ببینن ک نظرشون عوض نشده کوتاه میان ولی حس میکنم اینکه من بمونم تا خونوادش خودشون تو طول زمان راضی بشه خیلی برام سخته چون شایذ یکی دو سال هم طول بکشه چون اصلا نمیگه چقدر زمان میخاد
    اینم میدونم ک خیلی هم حرفش نمیزنه بهشون یجورایی نشسته وقت بگذره خودشون متوجه بشن راضی بشن و قبول این برا من خیلی سخته با اینکه عجله ایی برا ازدواج ندارم و همین الانشم بخاطر خود ایشون راضی شدم خونواده ها حرف از ازدواج بزنن ولی حس میکنم تلاشش برا راضی کردن خونوادش منو راضی نمیکنه و اینکه بمونم و بذارم زمان بگذره هدر دادن بیهوده عمرمه با اینکه دوسش دارم
    و اینکه ایشون دیابت دارن و پدر من خبر نداره و من نگفتم بهش ک مخالفتی نکنن
    راجب اینکه من از خونوادش حس بدی گرفتم هم میگن صبر کن زمان بگذره خونوادم راضی بشن من میام تو شهر شما زندگی کنیم و نزدیک خونوادم نباشی ک اذیت بشی که خوشت نمیاد ازشون
    با وجود همه اینا یعنی مخالف خونوادش و خوش نیومدن من از اونا و دیابت و خبر نداشتن پدر من و دوری راه اینکه بالاخره یه نفر باید غربتو تحمل کنه و اینکه ایشون از من میخاد که تا وقتی ک خودشم هنوز نمیدونه چقدر هست صبر کنم . من تصمیم گرفتم ک رابطمون تموم کنم ولی برام سخته قبول اینکه از یه رابطه سه ساله راحت بگذرم و بهش فرصت ندم میترسم پشیمون بشم از صبر نکردنم و همین الانشم تو شرایط روحی بدی هستم اگه بخام جدا بشم واقعا روحیم خیلی خراب میشه
    البته ما بخاطر اختلاف فرهنگی و عقیدتی که داشتیم رابطمون همیشه هم خوب و بدون تنش نبوده تو این سه سال خیلی بالا پایینی داشتیم دعوا کردیم قهر کردیم بحث کردیم تا ب اینجا رسیدیم تقریبا هیچ نقطه مشترکی نداشتیم ولی انقد وقت گذاشتیم و شبانه روز حرف زدیم و بحث کردیم تا الان تقریبا رابطمون روال شده و بعد از این همه تلاش دست کشیدن از رابطه برام سخته
    میشه بهم کمک کنید چه واکنشی ب این شرایط داشته باشم که درست باشه

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به این شرح حال و 3 سالی که از رابطه شما میگذرد و پارامترهای زیادی که از خانواده و خودتون مطرح کردید اینچنین موضوعات پیچیدگی های خاصی دارد که با یک شرح حال ساده نمیتوان نظر قطعی داد یا کمک نهایی به شما کرد اما توصیه میکنیم حتماً از یک مشاور خوب کمک بگیرید ابتدا تنها بروید و با مشاور صحبت کنید و سپس از پسر بخواید که به مشاور شما مراجعه و کمک بگیرید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  78. سروش گفت:

    سلام سروش هستم 24 ساله
    به دختری علاقه مند هستم که لاغر هست.یعنی یه شب خانواده من ایشون رو دیدند و بهم گفتند که لاغر هست و…
    خواهر مادر و پدرم مخالف هست میگن این لاغر هست و تو از اون سَرتری و..
    به نظر شما من باید چیکار کنم.آیا این عاقلانه هست که به خاطر این مسئله بدون شناخت معیار های دیگر،باهاش ازدواج نکنم؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      ببینید لاغری باعث نمیشود که با کسی ازدواج نکنید.
      شما هستید که باید دختر مورد علاقه تون رو پیدا و انتخاب کنید و معمولاً یکسری افراد مرد لاغر دوست دارند یکسری از خانم ها مرد چاق همچنین در آقایان هم همینطور یکسری خانم چاق یکسری خانم لاغر پس بنابراین اگر لاغری ایشون زمینه بیماری خاصی ندارد و به دل شما میشیند یا دوسشون دارید با اعتماد به نفس بالا به پروسه ازدواج باهاشون ادامه بدید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  79. فائزه گفت:

    سلام ببخشید من یه سوال داشتم
    من گاهی وقتا خندم میگیره.وقتی با شوهرم دوتایی هستم یا تنهاییم خندم میگیره یا وقتی میریم کافه جایی خندم میگیره نمیتونم تحمل کنم…همسرمم از این موضوع خیلی بدش میاد.چندماهه دیگه عروسیمه میترسم برای اتلیه خندم بگیره نتونم عکس بگیرم.بنظرتون ممکنه به چه دلیلی باشه؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      به نظر میاد که شما درگیر موضوع بدی نیستید و زیادی نگرانید اینکه میخندید و هیچ گونه افسردگی در پس این خنده ها ندارید کاملاً طبیعی است و خندین یک موهبت الهی است که میتوانید در مواردی آن را کنترل کنید اما به خودی خود بد نیست.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  80. Z گفت:

    سلام وقتتون بخیر
    من مدتی بود با یک شخصی(پسر)صحبت میکردم و خب از همشهریانمون بود که هم رو میشناسیم چون شهرمون کوچیکه البته صحبتامون با یک دعوا شروع شد و کم کم ادامه پیدا کرد و تقریبا ۶ماه این صحبت کردن ها ادامه پیدا کرد البته اون وقتایی که به من نیاز داشته باشه به من پیام میده و خب من هم جواب میدم چند بار سعی کردم بلاک کنم و چند بار هم موفق شدم اما متاسفانه انبلاکش کردم و خب من احساس میکنم که وابسته طرف شدم و اون هم انگار نه انگار نمی‌دونم باید چه کاری انجام بدم در درس ها هم افت داشتم از بس فکر بهش کردم . لطفاً راهنمایی کنید ممنون.

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، در حال اشتباه شدیدی هستید که به پسری به خاطر وابستگی اصرار به رابطه دارید و این دوست داشتن یک طرفه به شما بسیار آسیب خواهد زد و فرآیند فراموش کردن رو باید با کمک مشاور انجام بدید. و با توجه به اینکه در درسهاتون افت دارید شما دارید آسیب میبینید و احتیاج به کمک با مشاور دارید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  81. ناشناس گفت:

    سلام من تقریبا ۲ ساله که با چاقو خودم آسیب میزنم و بعد این دوسال هرکاری میکنم نمیتونم متوقفش کنم.احساس می کنم به خود آزاری معتاد شدم.نمیتونم این مسئله رو با خانواده ام در میون بزارم.
    از بچگی این عادت هارو داشتم و واقعا نمیدونم چیکار کنم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      شما با توجه به رفتارهای آسیب به خود حتماً باید متخصصین روانپزشک مراجعه نمایید و در جلسات روانکاوی زمینه اینکه چگونه و چه داستانی در گذشته بوده که باعث میشود به این سمت بروید را پیدا و به شما در بهبود شرایط کمک میکنند.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  82. سپهر گفت:

    سلام و عرض ادب
    بنده 16 سالمه و دهمی هستم در رشته تجربی ، پیش از دانشگاه میخوام بین یکی از شغل های گرافیک یا برنامه نویسی انتخاب کنم اما نمیدونم کدوم رو باید برم نمیدونم کدوم واقعا دوست دارم و کدوم رو از روی احساسات دارم میگم و اصلا واقعی نیست / چکار کنم بفهمم کدوم برام بهتره و کدوم همونی هست که میخوام؟ و فقط هم یک حق
    انتخاب دارم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      توصیه کلی این است که بروید این دو رشته را به افرادی که تا ته این رشته رفته اند را ببینید و یا حتی در کلاس های دانشگاهی هر کدام جداگانه بشینید تا بتونید بهتر درک کنید که کدام رشته را بیشتر دوس دارید یا حتی بازار کار پس از آن کدام بهتر است.
      از گوگل جستجو کردن برای انتخاب رشته را دست بردارید و حتماً بروید و کمی هر رشته را تجربه کنید سپس تصمیم بگیرید
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  83. مادر آرش گفت:

    پسر ۱۰ ساله‌ای دارم که گاهی نمی‌دونم چجور باید باهاش رفتار کنم؟ فکر میکنه توی خانواده‌ی بدبختی به دنیا اومده، فکر میکنه همه وضعیتشون از ما بهتره، همش میگه همه دوستام فلان چیز دارن منم میخوام مثلا لبتاب، تبلت، گوشی، بازی کامپیوتری، فلان وسیله مدرسه و… نسبت به برادر و خواهر کوچکش حسودی میکنه. کلا هرکاری براش بکنیم میگه وظیفتونه و بازم طلبکاره. چیزای گرون از ما میخواد. خیلی رفیق بازه و گاهی دیر میاد خونه. اگه به حرفش گوش نکنیم عصبی و پرخاشگر میشه و فریادهای گوش خراشی میزنه. کلا قدردان خانوادش نیست و فکر میکنه خیلی بدبخته که توی این خانواده به دنیا اومده. البته گاهی هم خیلی مهربان و نرم میشه. توی عصبانیت همه حرفی میزنه که بعدا انکار میکنه. خیلی تنبله و از بیرون میاد تا ساعتها لباس تنش میمونه. خیلی گوشی بازی میکنه. خودمم نمیدونم چجور باهاش رفتار کنم که درست باشه؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      سن بلوغ سن بحرانی برای فرزند شماست، بیشتر تعامل مثبت بین والدین و فرزند در این سن میتونه خیلی مثبت باشه و آینده بهتری رو براش رقم بزنه. حتماً تکنیک های تعامل با نوجوانان رو مطالعه کنید و یا با کمک مشاوران فرا بگیرید و سپس با اون بسیار تمرین کنید و اگر مواردی که میفرمائید حل نشد میتوانید با فرزندتان به پیش مشاور بروید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  84. مادر آریا گفت:

    پسرم ۷ سالشه. توی خونه خیلی شر و شیطون و خرابکاره ولی توی مدرسه خیلی ساکت و خجالتی و کم حرف میشه. توی بازی طاقت باختن رو نداره ولی در کل خیلی باهوشه و کنجکاوه. خیلی حرف گوش کن و مهربونه و اصلا حسود نیست. توی مدرسه خیلی اذیتش میکنن ولی نمی‌تونه از حق خودش دفاع کنه. احساس میکنم استرس داره. همیشه بهش محبت میکنیم چون واقعا یه پسر دوست داشتنی هست. ولی همش نگرانه که نکنه کسی دوسش نداشته باشه. دوست داره همیشه برنده باشه و از شکست میترسه. اگه توی بازی ببازه گریه و جیغ و ناراحتی میکنه البته توی خونه. شب ادراری هم داره و اعتماد بنفس پایینی داره. کمبود توجه نداره و ما خیلی بهش توجه و محبت داریم. تا ۵ سالگی مشکل تلفظ حروف داشت که بردمش گفتاردرمانی و حل شد ولی این مسئله رو هم من نذاشتم فکر کنه مهمه و در کل سعی میکنم دعواش نکنم. ولی خب چون خیلی خرابکار و شیطونه شاید گاهی دعوا هم بشه. گاهی روزا هم لباس زیرشو کثیف میکنه. چکار کنم مشکلاتش حل بشه؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حالی که میفرمائید در این سن در پسر بچه ها مشکلاتی چون شب ادراری یا پرخاشگری یا خرابکاری کاملاً طبیعی است. اصلاً نگران نباشید بچه شما کاملاً نرمال است و زیاد از حد به بدنبال اصلاح این بجه هستید. پسر بچه شما بسیار حرف گوش کن و باهوش است و مطمئن باشید همین موارد آینده خوبی براش رقم خواهد زد.
      اگر در مدرسه تحت فشار است یا در منزل جیغ میزند با معلمش صحبت کنید شاید ترس خاصی دارد که بیان نمیکند.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  85. Eddie گفت:

    میشه با مدیتیشن و فرکانس خاصی خودکشی کنم انگار که به تدریج و به آرامی و آرامش خاصی مثل مرگ طبیعی بمیرم؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      در صورتی که بدنبال راه حلی جذاب یا راحت برای خودکشی هستید و دارید تصوراتی اینچنین رو بهش فکر میکنید شما همین امروز باید با خانواده به روانپزشک مراجعه نمایید. میتونید با شماره تلفن 123 هم تماس بگیرید عزیزان کمک شایانی در این زمینه به شما خواهند کرد.

  86. F گفت:

    سلام من یه دختر نوجوون هستم و
    خب همونطور که میدونید بچه ها به خصوص دختر از بچگی نیاز به محبت به خصوص از طرف پدر و در آسایش و آرامش بزرگ کردن فرزند از طرف مادر نیازه ما خانوادمون متاسفانه مرد سالاری هست و خب خیلی سخته از همون بچگیم پدر مادرم باهم مشکل داشتن و دارن تو بچگی با صحنه هایی مثل کتک خوردن مادرم مواجه بودم استرسی بزرگ شدم ترسو بزرگ شدم نتیجه هاشم دارم با پوست و گوشتم حس میکنم عصبی شدم و حس میکنم چند وقتی میشه لکنت زبان گرفتم شبا به خاطر ضربه های روحی که تو بچگی خوردم از خواب بیدار میشم راه میرم و حرف میزنم ۰ ۱۶ سالمه و ۱۴ سالگی متاسفانه به دلیل محبت ندیدن از پدر با صحبت های عاشقانه عاشق پسری شدم خانوادم فهمیدن و بجای روش درست و صحیح منع کردن روزگارم سیاه کردن الان دیگه افسرده شدم با اینکه وضعممون خوبه ولی چون تصمیم گیری ها با پدرمه پولا را به اصصلاح داره تو جوب آب میریزه اصلا احساس رفاه کامل و خوبی ندارم مخصوصا الان که نوجون هستم و میخوام از همه نظر اوکی باشم پیش هم سنام کم نیارم و فک کنن که من عقب مونده هستم ولی متاسفانه اینجوریه مامانم حس میکنم کمی شیرین عقله و حس میکنم چون چرخوندن زندگی توسط زنه و سر و سامون میگیره همه بدبختی هام تقصیر مادرمه ‌. اصلا از خانوادم و نوع رفتارشون خوشم نمیاد حس میکنم خیلی کمتر از منن و من لیاقتم بالاتره شرایط رفتن به مشاوره چه حضوری و چه غیر حضوری را ندارم اگه براتون مقدوره و میتونید همینجا منو راهنمایی کنید و بگید چطور زندگی اینجوری را تحمل کنم چطور باهاشون مهربون باشم دوس دارن مثل خودشون باشم و مهربونی کنم ولی با توجه به توضیحاتی که دادم من قدرت چنین کاری را ندارم اونا فک میکنن من دختر بدی هستم و خوب نیستم ولی شما بگید حق با کیه واقعا!

  87. F گفت:

    سلام من یه دختر نوجوون هستم
    خب همونطور که میدونید بچه ها به خصوص دختر از بچگی نیاز به محبت به خصوص از طرف پدر و در آسایش و آرامش بزرگ کردن فرزند از طرف مادر نیازه ما خانوادمون متاسفانه مرد سالاری هست و خب خیلی سخته از همون بچگیم پدر مادرم باهم مشکل داشتن و دارن تو بچگی با صحنه هایی مثل کتک خوردن مادرم مواجه بودم استرسی بزرگ شدم ترسو بزرگ شدم نتیجه هاشم دارم با پوست و گوشتم حس میکنم عصبی شدم و حس میکنم چند وقتی میشه لکنت زبان گرفتم شبا به خاطر ضربه های روحی که تو بچگی خوردم از خواب بیدار میشم راه میرم و حرف میزنم ۰ ۱۶ سالمه و ۱۴ سالگی متاسفانه به دلیل محبت ندیدن از پدر با صحبت های عاشقانه عاشق پسری شدم خانوادم فهمیدن و بجای روش درست و صحیح منع کردن روزگارم سیاه کردن الان دیگه افسرده شدم با اینکه وضعممون خوبه ولی چون تصمیم گیری ها با پدرمه پولا را به اصصلاح داره تو جوب آب میریزه اصلا احساس رفاه کامل و خوبی ندارم مخصوصا الان که نوجون هستم و میخوام از همه نظر اوکی باشم پیش هم سنام کم نیارم و فک کنن که من عقب مونده هستم ولی متاسفانه اینجوریه مامانم حس میکنم کمی شیرین عقله و حس میکنم چون چرخوندن زندگی توسط زنه و سر و سامون میگیره همه بدبختی هام تقصیر مادرمه ‌. اصلا از خانوادم و نوع رفتارشون خوشم نمیاد حس میکنم خیلی کمتر از منن و من لیاقتم بالاتره شرایط رفتن به مشاوره چه حضوری و چه غیر حضوری را ندارم اگه براتون مقدوره و میتونید همینجا منو راهنمایی کنید و بگید چطور زندگی اینجوری را تحمل کنم چطور باهاشون مهربون باشم دوس دارن مثل خودشون باشم و مهربونی کنم ولی با توجه به توضیحاتی که دادم من قدرت چنین کاری را ندارم اونا فک میکنن من دختر بدی هستم و خوب نیستم ولی شما بگید حق با کیه واقعا!

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به این شرح حال بهمراه حانواده به یک مشاور مراجعه نمایید در صورتی که حس میکنید خانواده نمیان همراه شما و گارد میگیرند توصیه میکنیم از یک بزرگتر دیگر یا ریش سفیدی که بهش اعتماد دارند کمک بگیرند تا بهمراه خانواده پیش مشاور و از کمک های مشاوران در بهبود شرایط زندگیتون و همچنین شرایط خانواده کمک بگیرید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  88. فاطمه گفت:

    سلام روزتون بخیر . سه چهار سالی هست که مدام از زندگی خسته‌ام و دلم می‌خواد بمیرم. بعضی وقت‌ها به خودکشی فکر می‌کنم اما چون راه مناسبی برای این کار پیدا نکردم و نمی‌دونم پس از مرگ چه اتفاقی می‌افته از اون صرف نظر کردم. یکی دیگه از دلایلش هم اینه که دل و جرئت خودکشی کردن رو ندارم. خیلی وقت‌ها دوست دارم برم یه جای خیلی دور. جایی که فقط خودم باشم. بیشتر وقت‌ها آرزوی مرگ می‌کنم و دلم می‌خواد هر چه زودتر زندگی‌ام به اتمام برسه. خسته‌ام خییییلی زیاد. از همه بدتر اینه که دلیلی برای خودکشی نمی‌بینم و همین طور دلیلی برای ادامه‌ی زندگی.

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به این شرح حال شما و کلماتی مثل خودکشی یا مرگ که مکرراً به کار میبرید حتماً احتیاج به دارو برای کنترل شرایط خودتون رو دارید و لازم است که با همکاران روانپزشک و روانشناس مشورت نمایید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  89. ماه گفت:

    من دختری 18 ساله هستم و خانواده ای که سختگیری هاشون برای من دختر هست فقط و برادرم که 4 سال از من بزرگتره هیچ سختگیری نداشته
    من از 12 سالگی چندتا دوست داشتم که پسر بودن انقد خانوادم گیر میدادن و گوشیمو ازم میگرفتن و پسرا رو تهدید میکردن که از خجالت بیخیالشون میشدم
    الان هم با اینکه 18 سالمه تا یه پسر یکم باهام حرف میزنه گوشیم بر میدارن مثل همین الان که گوشی ندارم
    تازگی با یه پسر دوست شده بودم که خیلی هم همو دوست داریم اما به خاطر خانوادم مجبور شدم ازش بگذرم
    مامانم همش فکر میکنه من با پسرا میگردم برای رابطه جنسیه ولی اینطور نیست
    حالم خیلی بده 1 ساله دارم خودمو کنترل میکنم که قرص نخورم خودکشی نکنم
    ولی الان هم توی امتحاناته و فشار رومه هم خانواده گوشیم و برداشتن و هیچکاری هم نمیتونم بکنم حس میکنم ممکنه دست به خودکشی بزنم

  90. دنیا گفت:

    سلام من یک دختر ۱۶ ساله هستم ک خانواده امنمیگذارند از خونه تنهایی بیرون برم یا با دوستام
    من چند وقت پیش عاشق یک پسری شدم ک علاقه ی زیادی هم ب هم داشتیم و اصلا هم رو هم ندیدیم ولی چند روز پیش مامانم چت من و اون شخص و خوند و یک پیامم بد به اون پسر داد من هم ک دیگه نگم براتون نابود شدم تا چند روز گریه کردم و…. الان اون پسر حالش بده میخوام حالش رو خوب بکنم اما نمیتونم چون همش مامانم وقتی دستم رو ب گوشی میبرم توی گوشیم رو نگاه میکنه من الان موندم چی کار کنم موقع امتحانات خردادم هست اصلا تمرکزی در کار هام ندارم :/ ما دو تا دیوونه هم بودیم و هستیم ولی احساس میکنم احساسات اون بخاطر حرف مامان من ک نمیدونم چی نوشت براش مرده ازتون خواهش میکنم بگید چی کار کنم احساس میکنم توی قلبم یه خنجر بزرگی خورده شده تازه مامانمم تهدیدمم کرده ممنون میشم بگید چی کار کنم ؟ خانوادم خیلی گیرن واقعا دیگه خسته شدم از این همه محدودیت مگه چه مشکلی دار دوست شدن

    ببخشید یک سوال دوست شدن با کسی جرمه؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      شما عاشق و شیفته افرادی که ندیده اید شدید و این اصلاً با توجه به سن شما که مشکلات هورمونی را در این سن درحال تجربه هستید به صلاح شما نیست و دلسوز ترین شخص با توجه به شرح حال شما مادرتون هست و در صورتی که ایشون در کنار شما باشد یا باهاتون در مرحله همراه باشد به نظر میاد رابطه بهتری داشته باشید در غیر اینصورت ضربه روحی بدی خواهید خورد.
      حتماً با خانواده مطرح کنید و حضوراً پسر رو ببینید و باهاش صحبت کنید.

      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  91. نازی گفت:

    سلام
    وقت بخیر
    مدتیه مشکلی بدجور روح و روانم رو درگیر کرده من الان یازدهمیم و سال بعد قراره کنکور انسانی بدم و به شدت مضطرب. تنها هدفم اینکه یه شغل واسه خودم داشته باشم که شرایطم رو تغییر بده و الان بین وکالت و روانشناسی گیر کردم .
    از همون بچگی به وکالت علاقه داشتم و روحیاتم به روانشناسی میخوره از این طرف هم برای اینکه یه زمانی برای خودم مطب باز کنم حداقل باید 10 سال درس بخونم برای وکالت هم رتبه خیلی کمی میخاد
    کلا در بد شرایطیم . نظر شما چیه ؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      2 توصیه ساده برای شما داریم اول اینکه قبل از تصمیم گیری برای بهترین رشته برای شما با افرادی که ته خط در این رشتته ها رسیدند صحبت کنید مثلاً با یک وکیل یا یک روانشناس که ببینی کدوم به روحیات شما نزدیک تر است.
      دوم اینکه در چندین کلاس از هر 2 رشته در دانشگاه شرکت کنید ببینید با روحیات شما چقدر سازگار تر است.
      با این روش ها میتونید با چشمان باز تصمیم خوبی بگیرید
      موفق باشید

  92. سلام گفت:

    سلام دختری 33ساله هستم خواستم راهنمایی بفرمایید که چطور تشخیص دهم برای ازدواج آمادگی لازم رو دارم یا خیر. همیشه احساس می کنم علاقه مند به ازدواج هستم ولی وقتی پای عمل در میون میاد و کسی ازم خواستگاری میکنه، نمیتونم اونو بسنجم و تصمیم بگیرم. فقط معایب ازدواج توی ذهنم میاد و همچنین خیلی ریزبینانه تمام ضعف های اون پسر رو موشکافی میکنم. بعدش هم خودم و بقیه اطرافیان رو قانع میکنم که نباید باهاش ازدواج کنم. خیلی ترس و واهمه شدیدی دارم. کمکم کنید.

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      تشخیص لازم ندارد با سنی که شما دارید و فوبیایی که از ازدواج دارید و بصورت وسواس گونه ضعف های پسرها رو پیدا میکنید ممکن است در آینده دچار افسردگی در شما شود حتماً با روانشناس مشورت نمایید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  93. Mina گفت:

    سلام.من ۲۴سالمه و با فردی که ۳۱سالشه در ارتباطم.یکسالی هست ایشون رو میشناسم اما ۵ماهه توی رابطه ایم. ارتباط جنسی داشتیم و اسفند سال گذشته بکارتم رو از دست دادم.از اون روز حس افسردگی دارم.فکر نمیکردم این اتفاق برام بیوفته تا قبل از ازدواج.فشار بدی رو دارم تحمیل میشم چون با هیچکس نمیتونم راجب این موضوع صحبت کنم. حس میکنم در اینده نمیتونم ازدواج خوبی داشته باشم حتی اگر ترمیم کنم بکارتم رو. و بشدت میترسم از ترمیم کردنش.حال بدی دارم . باید چیکار کنم ؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      شما باید خانواده را در جریان میذاشتید که کار به اینجا نکشد. و حتماً با فرد مقابل صحبت کنید و موضوع رو براش توضیح بدید و ازش بخواید که با شما ادامه بدهد و حتماً با مشاوره روانشناس هم برای ارتباطات ون مشورت نمایید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  94. کیانمهر گفت:

    سلام من با خانومم الان حدود۹ساله نامزدیم ولی تازگیا نمیدونم یهویی افسرده شده و چند بار حمله پنیک عصبی بهش دست داده و از قسمت دست بی حس شده امکان میدم که بخاطر جلب توجه اینکارو کرده چون یبار که حمله بهش دست داده بود فشارشو گرفتن نرمال بود میخواستم بدونم حمله پنیک با فشار خون عادی امکان پذیر هسته؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      تشخیص حمله پنیک به این راحتی نیست و معمولاً متخصص روانمپزشک آن را تشخیص میدهد و 20 دقیقه سوال دارد تا متوجه شوید که حمله پنیک بوده است یا خیر و با فشار پایین یا بالا یا افسردگی این موضوع قابل اثباط نیست اگر فکر میکنید به خاطر جلب توجه این اتفاق افتاده است حتماً با متخصص روانپزشک مشورت نمایید و سرخود به ایشون برچسب نزنید تشخیص این موضوع توسط هرکسی قابل انجام نیست.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  95. مهتا گفت:

    سلام مهتا هستم ۱۴ سالمه. ولی حس میکنم درد هایی که تو دلمه نشون دهنده ی یه زن ۳۰/۴۰ ساله باشه.
    من زندگی خیلی خسته کننده ای دارم، فقیر هستیم، پول نداریم شام بخوریم مامانم هر روز به این فک میکنه که چی بخوریم واسه حداقل زنده موندنمون.
    من وضعیت اجتماعیم افتضاحه به طوری که وقتی با اجتماع با افراد غریبه یا حتی دوستام و فامیلام روبرو میشم صدام در نمیاد یعنی میتونم بگم خیلی از اجتماع میترسم هر چقدرم میخوام به خودم اعتماد بنفس بدم باز میخوره تو ذوقم.
    خلاصه من فقیرم، خجالتیم، از تحقیر شدن میترسم، از اجتماع میترسم و هزار جور چیزا که نگم.

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      این کاملاً قابل درک است و نگران نباشید که حتماً مشکلی وجود داشته باشد در شما. نکته بعدی با توجه به این سنی که در آن قرار دارید یعنی نوجوانی اینچنین احساس ها کاملاً طبیعی است و ممکن است حتی در خانواده های ثروت مند هم افراد چنین احساسی داشته باشند و حتماً شما شروع به مطالعه کنید در خصوص اینکه چگونه با جامعه گریزی مقابله کنید و مطالبی در خصوص افزایش اعتماد به نفس بخونید و یا حتی ویدئو ببینید. فاکتور فقر لزوماً باعث جامعه گریزی و کمبود اعتماد به نفس نمیشود و شما ممکن است افرادی که از لحاظ مالی ضعیف هستند ببینید که با اعتماد به نفس بالا و خیلی اجتماعی زندگی میکنند.

      در صورتی که میتوانید به پزشکان مشاور هم مراجعه کنید و حق ویزیت پرداخت کنید که بسیار عالیست و میتوانید سریعتر به حجمی از اعتماد به نفس که لازم دارید برسید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  96. کتایون برمکی گفت:

    سلام من دخترم و یه دوستی دارم که ۳ساله با یه پسری دوسته رابطشون تا حدودی جدیه. این اقا تا حالا از دوستم رابطه نخواسته و خیلی جنتلمن رفتار کرده و همه چی اوکی بوده.از طرفی از هم دورن و تو دوتا شهر مختلفن فقط گاهی همو میبینن.الان ولی تازگیا این آقا میل جنسیشو علنی کرده و یکم درخواست داده یا بحثو به اون سمتا کشیده.شرایط ازدواج فعلا ندارن چون هم زوده هم درس دارن.شناختشونم کامل نشده و خانواده ها کامل در جریان نیستن.الان این دوست من چجوری به اون اقا بفهمونه که نمیشه رابطه داشته باشن.از یه طرفم اون اقا حق داره که نیاز داشته باشه و دوست داشته باشه با فرد موردعلاقش رفعش کنه.در غیر این صورت وسوسه به خیانت میشه. اگرم رابطه داشته باشن اگه ازدواج نکنن بد میشه. الان چیکار کنن منطقی تره؟؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به این شرح حال، مسائل جنسی قبل از ازدواج و ارتباطات دوستی های امروز رو توصیه نمیکنیم و اگر شرایط ازدواج رو ندارند حتماً با خانواده مطرح کنند و برای شناخت بهتر میتونن با خانواده شون در میون بگذارند. عواقب روحی بد و شدیدی مخصوصاً برای دختران در این روابط اتفاق می افتد که در آینده ایشون رو دچار مشکلات جدی خواهد کرد. میتونید با مشاور هم برای درک بهتر این شرایط مشورت کنید.

      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  97. ناشناس گفت:

    سلام من دختری 26 ساله هستم و مشکلات زیادی رو گذروندم تا به اینجا رسیدم در دوران ابتدایی تشخیص دادن من پیش فعالی و عدم تمرکز و اختلال حفظ کردن دارم تا اخر سال راهنمایی ریتالین مصرف می کردم و بعد از اون خانواده به دلیل عوارض ریتالین نگذاشتن که ریتالین مصرف کنم و من بعد در دبیرستان به رشته کامپیوتر رفتم و بعد از آن خیلی برام رشته کامپیوتر سخت بود البته ناپیوسته بودم و با وجود سختی من تا کارشناسی درس ام را خواندم و برای اینکه بتونم تو هدفی که می خوام موفق بشم و علاقه ای که داشتم رفتم سمت برنامه نویسی اما مشکل من اینجا من ریتالین هم مصرف کردم با وجود مخالفت خانواده برای عدم تمرکز ام و با این وجود که با علاقه رفتم سمت برنامه نویسی، یه مدت خیلی خوب درس می خونم بعد یه مدت بی انگیزه می شم یا می شینم یه فیلم یا سریالی می بینم یا وقت ام رو تو ایسنستا می چرخم بعد نا امید می شم می بینم اشتباه کردم باید درس بخونم و مشکل بی ارادگی هم دارم بعد که نا امید می شم از خودم خشمگین می شم که چرا این کارو کردم خودمو می زنم مثلا می زنم تو سر خودم یا با ناخن هام خط می ندازم رو پام و بعد مدتی ناراحتم که با خودم این کارو کردم و می گم دیگه برنامه نویسی رو می خونم دیگه خودمو نمی زنم ولی باز بی ارادگی یا نا امیدی که منجر میشه به اذیت کردن خودم پیش میاد بعضی اوقات و من نمی دونم چی کار کنم خانوادم می گن خیلی وقت گذاشتی برای برنامه نویسی یا غر که می زنن بیشتر به خودم آسیب می زنم و واقعا نمی دونم چی کار کنم لطفا بهم کمک کنید خواهش می کنم.

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      اصلاً توصیه نمیشود که ریتالین رو سرخود مصرف کنید. این دارو به شدت خطرناک است و عوارض دارد و حتماً باید با نظر پزشک مصرف گردد. حتماً با نظر و مشاوره با روانپزشک مصرف کنید و اصلاً سرخود مصرف نکنید ممکن است شرح حال شما به خاطر عوارض دارو باشد. و آسیب هایی که به خود و دیگران میزنید را باید توسط روانشناس و روانپزشک بررسی دقیق بفرمائید.

      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  98. آری گفت:

    سلام!
    من یه برادر کوچکتر از خود دارم و ۱٠ سالشه، بعد از زمین لرزه های که برای کشور ترکیه اتفاق افتاد، خیلی میترسه از همه چیز میترسه همش در و پنجره ها رو میبنده و داد میزنه و گریه میکنه. فقط پیش بابا و مامانم احساس امنیت میکنه جز کنار اونا دیگر جا داد بیداد میکنه.

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      این یک واکنش طبیعی از سوی اطفال است و نباید ب عنوان بیماری حساب بیارید.
      لازم است که خانواده اطلاعات کافی به کودک بدهد که با تمرینات مختلف کودک آگاهیش در خصوص زلزله و سیل و بلایای طبیعی بالا برود و این ترس به مرور زمان از بین خواهد رفت.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص کودکان در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  99. الناز گفت:

    سلام من ۲۱سالمه و با یه پسری که خیلی همو دوست داریم تو رابطه ام ، قبل از من خیلی از دوستام میخواستن نظرشو جلب کنن تا باهاش دوست بشن و درنهایت اومد با من اوکی شد
    چند روز پیش دوستم زنگ زد و بهش گفتم تایم کلاساتو کنسل کن بیا پیش من و باهم بریم سر یکی از کلاسای دانشگاه ، گفت نه نمیتونم و هزارتا دلیل آورد که بپیچونه بعد که گفتم دوست پسرم میره کتابخونه مثل اینکه تمام کلاس هاش رو کنسل کرده بود و رفته بود کتابخونه پیش دوست پسرم بعد که رفتم پیششون گفتم کلاس بعدیو با من بیا گفت نه امتحان دارم و نمیتونم باید درس بخونم
    من بعد کلاسم که برگشتم دیدم دارن حرف میزنن
    بعد برگشت گفت کل تایم درس نخوندم با دوست پسرت خرف زدم درباره اکسم
    من ناراحت شدم و کم کم بخاطر واکنش های دوس پسرم و دوستم حساس شدم
    دوباره رسیدنی گفت وای چقدر نوشیدنی که دوست پسرت برام خرید خوشمزه بود
    هیچی از حرفاشون به من نگفتن و من واقعا از این ارتباط صمیمیشون اذیت میشم
    از طرفی حس میکنم کاری نکردن که من گیر بدم و این مشکل عدم اعتماد منه
    از طرفی حسی که بهم میدن داره اذیتم میکنه

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      در چنین مواقعی با حرف زدن آرام با هردوطرف ابتدا با پارتنر خودتون بهشون بگید که چقدر براتون مهم است و بدنبال راه حل باشید اگر حل شد که عالیست اگر خیر با شفافیت با دختر طرف مقابل هم صحبت کنید در کمال آرامش.
      میتونید برای تکنیک های صحبت در این مسائل از یک مشاور هم کمک بگیرید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  100. S گفت:

    سلام.
    من یه دخترم ۱۸ سالمه. چند مدت پیش تست شخصیت شناسی آنلاین دادم که نشون داد پارانوئید دارم و پرخاشگرم و یسری مشکلات روانشناختی دیگه اما اینا درصدشون بالا بود. نتونستم به کسی چیزی بگم و فقط درمورد پارانوئید بودنم به یکی از دوستام گفتم که الان حس بدی دارم که نکنه از دردودلم سوءاستفاده کنه. خیلی بداخلاقم و همه اینو بهم میگن. سابقه خودزنیم دارم اول روی ساق دستام بازوم با تیغ میکشیدم البته قبلشم اینکارو میکردم ولی با چیزای دیگه و بعدش روی بالای زانوهم که کسی متوجه نشه. از بوی خون و خود خون خوشم میاد. خودزنی حس خوبی بهم میداد اما خانوادم متوجه دستام شدن و جلومو گرفتن. از ۱۳ سالگی فیلم های وحشتناک و حتی سلاخی واقعی از مکزیک و برزیل دیدم. همین الانم علاقه افراطی به فیلم های روانشناختی دارم درمورد انواع شکنجه ها حتی تو زندان هایی مث ابوغریب و دوران نازی ها اطلاعات زیادی دارم. نمیتونم به کسی اعتماد کنم دیگران اینطور فکر نمیکنن و حس میکنن من همه چیزام رو بهشون میگم ولی درواقع سطحی نگرن من به هیچکدوم اعتماد ندارم. به انواع خودکشی هم فکر کردم مث کشیدن لوله گاز یا پرتاب شدن از ساختمون. دوس دارم بقیه رو اذیت کنم حتی براشون نقشه دارم مثل بستنشون به تخت تزریق داروی مخصوص که وقت شکنجه بیهوش نشن بستن اینه به بالای تخت که مراحل شکنجه رو ببینن .ریختن اسید با سرنگ تو چشم و … کلی دیگه یا برای به دردسر نیفتادن استفاده از سمومی که توی کالبد شکافی مشخص نباشن و چند روز بعد از خوردنشون طرف رو از پا دربیاره.واسم زیاد مهم نیست اگه مشکلی دارم فقط میخوام بدونم اسم درستش چیه. و یه جواب دقیق داشته باشم. باید چیکار کنم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، دلایل متعددی در شرح حال شما نهفته است که به نظر میاد هم احتیاج به داروهای روانپزشکی دارید و هم احتیاج به مشاوره با روانشناسان حاذق، حتماً این موارد رو پیگیری کنید تا از آسیب هایی به خودتون و خانوادتون جلوگیری شود.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  101. م گفت:

    سلام من دختر هستم و 15 سالمه حدودا یک سال و خورده ای میشه که اصلا خلق و خوی ثابتی ندارم و مودم به سرعت تغییر میکنه طوری که دیگه دارم روانی میشم،هیچ چیزم ثابت نیست از عقایدم گرفته تا روابط و احساساتم یهو تویه احساس ناراحتی و افسردگی خیلی شدیدی فرو میرم در حدی که خودزنی میکنم و یه مدت بعد احساس میکنم حالم خیلی خیلی خوبه و خوشحالم..دیگه رسما دارم دیوونه میشم توروخدا بگید مشکل من چیه

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما حتماً باید بررسی بیشتر توسط متخصصین روانپزشک صورت بگیرد. افسردگی یا دپرس بودن حد بالا و پایین دارد و در این شرح حال مشخص نیست.
      البته در سن و سال شما اختلالات هورمونی بسیار اتفاق میافتد و خیلی نگران کننده نیست اما میتونید برای بررسی بیشتر با روانپزشک مشورت بگیرید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  102. مریم گفت:

    سلام من دختر ۱۸ ساله‌م. من مشکل آنچنان بزرگی ندارم . نه خانوادم فوت کردن نه مشکل مالی. به ظاهر هیچ مشکلی ندارم. اما از درون دارم منفجر میشم . خانوادم خیلی سختگیرن. حتی با حرف زدن هم هیچی حل نمیشه. من همیشه احساس گناه می‌کنم. هیچوقت به خودم اجازه انتقاد از خانوادم رو نمیدم چون احساس گناه می‌کنم. من حس میکنم متعلق به اونها نیستم. من مثل بقیه دخترا نیستم . اجازه ندارم با دوستام برم بیرون. بیشتر اوقات تو خونه‌م. برای اینکه با خانواده جروبحث پیش نیاد میرم مدرسه اما چند وقتیه حتی درس هم نمیخونم. هر لحظه احساس خفه‌گی می‌کنم. انگار دیوارای خونه بهم هجوم میارن‌. فرار می‌کنم تو حیاط ولی بازم خفه میشم. هیچکسسسس دوستم نداره واقعا میدونم. سرم داره منفجر میشه کسی درکم نمیکنه نمیتونم برم پیش روانپزشک. چون میترسم خانوادم بفهمن و بهم برچسب مریض بزنن. من نمیتونم ادامه بدم. حالم بده….

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      به نظر میاد با توجه به شرح حال شما به سمت افسردگی دارید میروید و احتمالاً احتیاج به دارو و کمک هستید حتماً با یک پزشک متخصص روانپزشک مشورت نمایید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  103. فرشته گفت:

    سلام
    من یه زن ۳۲ساله هستم که ۱۰ساله ازدواج کردم
    شوهرم بدبین و شکاکه
    عصبیه
    سو ظن داره حسوده
    با هیچ کس ارتباط خوب نمیگیره
    به همه بدبینه
    روابطش با خانوادش خوب نیست
    با دختر ۵سالمون بد رفتاری می‌کنه 😥
    مشکلات زیادی رو تحمل کردم
    نمی‌خوام طلاق بگیرم ولی خیلی خسته شدم 🤦🏻‍♀️

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما حتماً همسر خودتون رو به روانشناسان و مشاوره برای بهبود کیفیت زندگی ببرید و خودتون هم بهمراه ایشون برید و در بهبود شرایط ایشون و زندگی خودتون تلاش کنید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  104. لایلا گفت:

    سلام من چندماهه نمیدونم کی هستم. شخصیت های جدید با علایق و سلیقه های متفاوت درست کردم حالا به هردلیلی مثل اینکه از ویژگی شخصیت اصلیم ناراحت باشم یا ازش خوشم نیاد و … . اگر کسی درباره اینکه کی هستم و چی دوست دارم سوال کنه واقعا جواب درست و یکسانی ندارم . دوست صمیمیم متوجه این تغییرات شده بودو چون اطلاعات زیادی داشت گفتن ممکنه یه چیزی به اسم هویت پریشی باشه و باید از کسی کمک بخوام
    ممنون میشم راهنماییم کنید

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، اطلاعات کمی از شما داریم و حتی سن شمارو نمیدونیم اما حتماً شما برای بررسی دقیق تر باید به روانپزشک مراجعه کنید چون ممکن است یک موضوع خیلی حاد باشد یا شاید هم بسیار کوچک تشخیص و درمان با توجه به این شرح حال ممکن نیست. حتماً با پزشکان متخصص روانپزشک مشورت نمایید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  105. آمین گفت:

    سلام وقت بخیر
    ببخشید نوشتم طولانیه خواهشا بخونید و جواب بدین ممنون
    دختری ۱۸ ساله هستم
    امسال دوازدهمیم و کنکور دارم
    از دهم برای کنکور خوندم همیشه معدلم بیست بوده
    اما الان با توجه به اتفاقاتی که تو کشور افتاده احساس میکنم نمیخوام تو ایران بمونم و به قطع میخوام مهاجرت تحصیلی کنم چون به دلایل اجتماعی/سیاسی/زیست محیطی/و…هیچ امیدی به زندگی خوب و آینده در ایران ندارم اصلا دوست ندارم حتی تا سال آینده اینجا بمونم
    خانوادم اما اولش مخالف صددرصد بودن یه مدت درسو گذاشتم کنار گفتن تو کنکورت رو خوب بده بعدش به مهاجرت فکر کن میدونم دارن مسخرم میکنن برای مهاجرت تحصیلی کنکور لازم نیست اگرم کنکوری باشه باید کنکور کشور مقصد رو بدم بعدش که اینارو گفتم گفتن ما پول نداریم بفرستیمت هر کاری میخوای بکن اما من حاضرم کار کنم هم تو کشوری که قراره برم هم تا قبل رفتنم تو ایران اونقدر کار میکنم که هزینه تحصیلم دراد اما نمیذارن الکی قربون صدقم میرن که درس بخونم برا کنکور ایران منم میرم اتاقم ولی دست و دلم به کار نمیره الان که اینا رو مینویسم اشک میریزم همیشه بخاطر خواسته های خانوادم از علایقم گذشتم حالا یبار میخوام کاری که دوست دارم بکنم نمیذارن
    ۳۵ میلیون در مجموع برا مدرسه و کنکور و کتاب اینا خرج کردن اصلا تو کل زندگیم خرج زندگیمو دادن اما اینکه برام هزینه کردن به این معنا نباید باشه که حق دارن برای زندگیم تعیین تکلیف کنن
    دستم به کار نمیره قبلا با فیلم دیدن خوشحال میشدم الان هرچقدرم فیلم میبینم حالم عوض نمیشه
    چیکار کنم؟
    با خانوادم برای خواسته هام بجنگم یا روحمو بکشم و مثل قبلا خواسته هام رو رها کنم و مثل یه برده هر کاری میگن بکنم؟هرچند برام سخته چرا باید برای رسیدن به چیزی بجنگم که هدف پدرمادرمه نه خودم!
    همین الان که اینارو مینویسم صورتم پراشکه توروخداااا کمکم کنید

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      شما با توجه به شرایط سنیتون که 18 ساله هستید برای مهاجرت حتماً مشورت زیادی داشته باشید تصمیم بزرگی در زندگی است و همانند کفش خریدن نیست که اگر دوس نداشتید دور بندازید حتماً مشورت زیادی با خانواده و مشاوران پزشکی ومهاجرتی داشته باشید.
      به نظر میاد شما احتیاج به کمک زیادی دارید و با تعامل خانواده و مشاوران این زمینه میتونید راه درستی رو انتخاب کنید، کار کردن در خارج از ایران به راحتی نیست! به ابعاد بیشتری از مهاجرت فکر کنید و از حمایت خانواده در این زمینه استفاده کنید. عجولانه تصمیم نگیرید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  106. زهرا گفت:

    سلام وقت بخیر ببخشید پدر من مشکل پارانویید یا اختلال دوقطبی داره مدام به مادرم شک میکنه و از وفاداریش اعتماد نداره نمیزاره بیرون بره سرکار‌که میره من باید حتما خونه باشم باکسی رفت امد و ارتباط فامیلی نداریم هیچ‌جا هم نمیریم همش دوس داره که خونه باشه پدرم
    و جدیدا به عموی کوچیکم شک کرده نمیزاره مادرم حتی تا دم در بره یا بازار گوشیشو یه بار ازش گرفت البته قبلا هم به اصرار پدربزرگم این مشکلو داشت رفتن روانپزشک و دکتر براشون دارو نوشت ریسپریدون و سیتالوپرام خوردن و مشروب هم مصرف میکردن قطع شد چون کبدشو اذیت میکرد هفت سالی تقریبا نخوردن و خوب شدن تمام مشکلات برطرف شد اما الان باز شروع کردن مشروب خوردن و همون علائم رو دارن و به مادرم بی اعتماد شدن حتی با خود من هم بیرون رفتنم مشکل دارن نمیدونم چیکار کنم بهش گفتیم که الکل مصرف نکنه و میگ من مشکلی ندارم و کنار نمیزارم چون کم میخورم اینجوری خودش رو توجیح میکنه الان نمیدونم چیکار کنم خیلی اذیتمون کرده الانم روح و روان منو مادرم بهم ریخته میتونین کمک و راهنمایی کنین که چطوری باهاش برخورد کنیم؟و چطوری راضیش کنیم که مشروبش رو کنار بزاره.ممنون میشم راهنمایی ام کنید

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به این شرح حال به نظر میاد پدر شما مشکل جدی رو دارد و مصرف مشروبات الکلی میتونه روی دارو ها و شرایط فعلیشون تاثیر بدی داشته باشد حتماً باید به روانپزشک ببرید در صورتی که با شما مخالفت میکند یا مقاومتی در خصوص این موارد دارد شما نیاز به کمک جدی تری از سوی دیگر اعضای خانواده دارید. نظرم درست درمان و قطع مصرف الکل میتونه به پدر شما کمک کند. در صورتی که دارو را قطع کند شرایطشون بر میگردد کاهش و قطع کردن دارو در این شرایط ممنوع است و میتواند مشکل رو تشدید کند.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  107. مهلا گفت:

    سلام خسته نباشید ، من ۱۴ سالمه
    من مدتی هستش( تقریبا یکی دو سال)
    که تغییرات خلق و خو شدید دارم . مثلا برای یک یا دو هفته انرژی زیاد دارم ، کارای جدید شروع میکنم(مثل ورزش منظم ، مطالعه بیشتر ، یادگیری زبان جدید) ، اعتماد به نفس خیلی بالا و این موارد. ولی بعد این یکی دوهفته، ناگهانی و بدون دلیلی تغییر میکنم و افسرده ، بی انرژی ، بی انگیزه و احساساتی مثل این دارم
    این تغییرات باعث شده من خیلی از برنامه هامو دیکه ادامه ندم و با توجه به اینکه نمرات درسیم خیلی عالی و کامله ، افت تحصیلی پیدا کنم . به همین دلایل من دیگه واقعا نمیتونم تصمیم گیری درست داشته باشم ،میترسم بعدا پشیمون بشم یا ولش کنم
    به نظرتون مشکل من چی هست و باید چه کاری انجام بدم؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، بعضی از تغییرات خلق و خویی نسبت به سن و سال شما کاملاً طبیعی است اما اگر طولانی شد یا زندگی شما رو مختل میکند حتماً با مشاوره روانشناس مطرح کنید تا بتوانند به شما کمک کنند.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  108. زکیه گفت:

    سلام خسته نباشید
    من دو سال با یه اقایی اشنا شدم از همه نظر امتحانش کردم همه ملاک های منو واسه همسر اینده داره ولی پدر وا مادرم به هیچ وجه اجازه نمیدن حتی بیاد خودشو مطرح کنه فکر میکنن من هنوز بچه ام توانایی تشخیص رو ندارم من واقعا این اقا رو دوسش دارم و نمیتونم با هیچ کس وارد زندگی بشم چون میدونم به مشکل میخورم نظر شما چیه

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با این شرح حال کوتاه خیلی نمیتوان تشخیص داد که چطور راهنمایی کنیم چون مشخص نیست شما چند ساله هستید؟ به هر حال عالیست که شفاف با خانواده مطرح کردید.
      معمولاً باید این مرد خانواده خود را در جریان قرار دهد تا خانواده شما نیز کمی در خصوص جدی بودن این روابط اطمینان حاصل کند و 2 خانواده همدیگرو ببینید و شناخت حاصل کنند و زمانی که آشنایی بهتر شد آن موقع به سمت ازدواج بروید در صورتی که نمیتوانید خانواده خود را راضی به این موارد نمایید میتوانید برای مدیریت روابط با خانواده به یک مشاور مراجعه و مشورت بگیرید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  109. Fariba گفت:

    سلام وقت بخیر
    من دختری بیست و یک ساله هستم خواهرم ۱۷سالشه از بچگی یکسری کار هایی انجام میداد برعکس بودن یا یکسری حرفاش مثلا به جای او میگه شما یا یه چیزی بهش میگیم نمی فهمه
    اینطوری نیست که تو همه ی کار ها و حرفاش اینجوری باشه نمی دونم مشکلش چیه قابل درمانه یا نه خانواده بخاطرش خیلی اذیتن
    فشار و تنش زیادی روشه یا بخوایم بهش اشتباهاتشو بگیم زود عصبی میشه تحمل اینو نداره بهش بگیم زود زود گریه اش میگیره حتی اگه دلیلی هم نباشه
    نمی دونم مشکلش چیه دیوانه گیه یا چی
    اصلا شما به کی دیوونه میگین
    راه درمانی هست

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      اینکه شما نگران حال خواهر خود هستید بسیار ارزشمند است اما خیلی از شرح حالی که شما میفرمائید مشخص نمیشود که مشکل چیست؟ اما میتوانید با مراحعه به مشاوره و روانشناس این مشکل رو حل نمایید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  110. هستی گفت:

    سلام من ۱۵سالمه،یکسالی میشه که حالم خیلی بده و از هیچکاری دیگ خوشحال نمیشم،یه مدتیه که همش توی اتاقممو اصلا دلم نمیخاد برم بیرون،خانوادمو دیگ نمیتونم تحمل کنم همش عصبیم میکنن،همش عصبی و پرخاشگر هستم،وقتی عصبی میشم هیچی حالیم نیست.توی اون لحظه انگار یه نفر دیگه جای من قرار داره ،بعضی وقتا با خواهرم دعوا میکنم و تا حد مرگ کتکش میزنم،توی اون لحظه هیچی حالیم نیست.از ازار و اذیت دیگران خوشحال میشوم،درد کشیدن دیگران برام لذت بخشه ،من هیچ احساسی ندارم و دلم برای هیچکس نمیسوزه،همه منو یه دختر سنگ و بی احساس میدونن،حتی بعضی وقتا بهم میگن خیلی عجیب و ترسناکم،و میگن وقتی تو چشمات نگا میکنیم ی حس ترس بهمون القا میشه،دوستای زیادی ندارم و نمیتونم با کسی ارتباط بگیرم،از ادما زود خسته میشم و تحملشون برام سخته!
    بعضی وقتا که توی جمعی هستم افرادی که رو مغزم هستن رو نمیتونم تحمل کنم و حتی توی ذهنم نقشه قتلشون رو میکشم و به بدترین حالت ممکن توی ذهنم اونارو میکشم،از اینک بقیه درد بکشن خیلی لذت میبرم و عاشق خونم،حتی دستمو چندبار با تیغ زخم کردم و با دیدن خون لذت بردم،بعضی وقتا به مرگ فکر میکنم،بعضی وقتا انقد حالم بد میشه که تا چند روز این حال بدم ادامه داره!
    توی اون زمان انگار یه مرده متحرکم که هرچی جلوش بیاد رو نابود میکنه.توی اون زمان دلم میخاد تنها باشم و هیچکس باهام کاری نداشته باشه،رابطه خوبی با خانوادم ندارم و با تندی باهاشون رفتار میکنم،بعضی وقتا واقعا از خودم میترسم چون کارایی انجام میدم ک بعدش بهش فکر میکنم خوف برم میداره،به هیچکس اعتماد ندارم و فک میکنم همه میخوان بهم اسیب بزنن!
    از این وضعیت خسته شدم:)!
    لطفا بهم بگین ک ایا من مریض هستم؟
    مثلا سادیسمی ،افسردگی چیزی دارم؟
    چیکار کنم خوب بشم؟
    پیش روانپزشک برم؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما و سوال تون حتماً به روانپزشک و تیم روانشناسی مراجعه نمایید احتمال اینکه به خودتون یا دیگران آسیب بزنید بالاست.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانپزشکی و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  111. میا گفت:

    سلام خسته نباشید
    من یک دختر ۱۵ سالم بابام معتاده و شغلی نداره حتی نمیتونه خرجی خودشو بده و این مامانمه که تمام سختی ها و داره تحمل مکینه و خرجی من و داداشم و بابامو میده
    راستش بابام بعد از اینکه تریاک رو ترک کرد فهمیدیدم ۲ ساله داره بنگ میکشه
    مامانم بعد از ۱۶ سال زندکی بالاخره به خانواده بابام گفت و خب خانوادش ازش حمایت نکردن و گفتن بهتره بره بمیره دوستاش هم که ازش حمایت نمیکنن مامانم برای بابام وقت دکتر گرفت و خب به جای اینکه بذچده دعوا کرد و فحش داد
    مامانم خیلیییی سعی کرد تا بهش کمک کنه ولی خب الان تصمیم داره یا ازش طلاق بگیره با حداقل یک خونه جدا بگیره !
    ولی مسئله همینه من و داداشم و مانانم موافق طلاقیم ولی خب چون دلمون براش  نه میسوزه اگه از کنارش بریم نه میتونه خرجی خودشو بده و خب خانوادش که حمایتت نمیکنن و تنها میمونه
    به نظرتون چیکار میشه کرد کار درست چیه ؟
    توروخدا کمکم کنید وضعیت زندگیمون خیلی بد شده

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما،متاسفانه درگیر آشفتگی خانواده به علت اعتیاد پدر هستید و قطعاً اولین راه این است که آسیب های پدرتون رو کنترل کنید و قطعاً باید اعتیاد رو ترک کند. شما حتماً همه خانواده رو هماهنگ کنید و به چشم بیماری به پدر نگاه کنید و همه اعضای خانواده به او کمک کنید تا از این شرایط بیرون بیاید.
      سعی کنید از دیگران کمک بگیرید و واقعاً به تنهایی ممکن است از پس این مشکل بر نیایید. متونید با تیم متخصصان روانشناس مشورت و کمک بگیرید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  112. S.A گفت:

    دوباره مینویسم چون دیدگاه قبلیم پاک شد و واقعا به کمک احتیاج دارم…
    من دختر هستم ۱۵ سالمه.
    اضطراب اجتماعی دارم و نمیتونم با تلفن صحبت کنم و حتی با اینکه اصرار کردم پدر و مادرم قبول نکردن که با روانشناس ملاقات کنم.
    مادر من از بچگی من رو میزد و تهدید به مرگ، و بهم توهین میکرد. تهدید هاش هم تهدیدات زبانی یا غیر فیزیکی نبودن معمولا با اجسام تیز تهدیدم میکرد یا وقتی تو ماشین بودیم میگفت که ماشین و میزنه به دیوار تا همه بمیریم. من فکر میکردم این کارهاش رو کنار گذاشته ولی بعد از یک سال دوباره با کوچک ترین چیزی عصبی میشه و چ*قو میگیره دستش تا من و خواهرم و تهدید کنه. متاسفانه پدرم اصلا اهمیتی به این موضوع نمیده و دخالت نمیکنه. همچنین من با صحبت کردن مشکل دارم. نمیتونم توی گروه های تلگرامی آنلاین بدون استرس صحبت کنم یا حتی توی کلاس هم اوایل هیچی نمیگفتم. مدام هم به حرفایی که زدم فکر میکنم و میترسم که چیز اشتباهیی گفته باشم و اون ها از من بدشون بیاد‌. حتی به دیدن افرادی که دوست دارم باهاشون وقت بگذرونم هم نمیتونم برم چون نمیدونم باید چی بگم یا چطوری مکالمه رو پیش ببرم. اما حقیقتا هیچ مشکلی بزرگتر از مادرم نیست. میخوام ۱۸ سالگی خونه رو ترک کنم ولی به خاطر خواهر کوچکترم میترسم. واقعا خیلی میترسم بلایی سرش بیارن یا روی روانش تاثیر بزارن. با اینکه میدونم وظیفه ی من نیست ولی من نهایت سعیم رو کردم به خواهرم محبت کنم و در عین حال درست تربیتش کنم ولی الان خواهرم خیلی عصبی شده. به طوری که اون هم مثل مادرم من رو با هرچیزی دستش بیاد میزنه اما من دلم نمیاد بزنمش. وقتی کارهای عادی رو ازش میخوام که انجام بده مثل گفتن “ممنون” یا “لطفا” مادرم میگه که من عقده دارم! درحالی که من فقط دارم سعی میکنم احترام گذاشتن و به خواهرم یاد بدم. من خیلی میترسم که به خواهرم آسیب بزنن و باعث بشن به خودش آسیب بزنه. به مادرم هم بار ها پیشنهاد کردم که پیش روانشناس بره اما قبول نداره و میگه پدرم کسیه که به روانشناس نیاز داره. به نظر شما مشکل روانی مادرم جدی نیست؟ چیکار باید بکنم؟ به حرف هیچکس هم گوش نمیده

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، اینکه شما از حواهرتون دفاع و مراقبت میکنید خیلی عالی است و وافعاً باعث تقدیر است. حتماً برای مشکلات مادر باید فکری کنید میتونید بیشتر از پدرتون کمک بگیرید و در صورتی که گوش ندادن از یک بزرگتر یا ریش سفید دیگری در خانواده کمک بگیرید و مادر رو به روانپزشک و تیم روانشناسی برای دوره کامل درمان ببرید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  113. بهار گفت:

    سلام من 17سالمه یه دوسالیه به خوردن گچ عادت کردم ولی از این رفتارم خیلی بدم میاد میشه بهم کمک کنید ترکش کنم یه راهه حل خب بگید😩

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      نگران نباشید لازم است آزمایش مواد معدنی بدن رو بدید که ببینید چه مواد معدنی مثل آهن روی و … کم دارید و سپس با دریافت مواتی ویتامین اون ماده معدنی رو کمبودش رو جبران کنید.
      در صورتی که مواد معدنی بدنتون کمبود نداشت در فیلد روانپزشکی داروهای خاصی وجود دارد میتونید با متخصص روانپزشک مشورت و دارو دریافت کنید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  114. Asal گفت:

    خیلی محدودم میکنن، حتی حق بیرون رفتن با دوستا و خرج کردن پول خودمم ندارم، حتی انتخاب مدل مو و پوشش هم…
    اکثر اوقات یا خیلی ناراحتم…یا هم به خودکشی فکر میکنم…احساس خفگی تو این خونه بهم دست میده…از طرفیم سال کنکورمه…۱۸ سالمو رد شدم…

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      شما در شرایط حساسی قرار دارید و حتماً در قدم اول به یک مشاور با تجربه مراجعه نمایید و سپس خانواده را نیز به مشاور معرفی کنید تا بتوانند به شما در کنترل شرایط قبل از کنکور کمک کنند.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم مشاوران روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  115. M گفت:

    سلام.من ۱۷ سالمه. چند وقته حس میکنم هیچی نیستم، هیچ حرفه‌ای رو بلد نیستم، توی زمینه‌ای تجربه و بلد بودن کافی رو ندارم که ارزشمند باشه، همش خودم رو به عنوان یه فردی میبینم که نمیتونه توی کاری موفق باشه و اون کارو انقد ادامه بده تا موفق بشه، فقط بلدم درس بخونم نمره بیارم که به هیچ دردم نمیخوره, خیلی رشته های ورزشی هنری و … رو امتحان کردم ولی ادامه‌شون ندادم تا به جایی برسم، اختلال دوقطبی دارم،تحت درمانم، امیدی برای خوندن کنکور ندارم، کسی که دوسش داشتم رو گذاشتم کنار چون حس کردم هیچی ندارم که بخواد در من ببینه، دید من نسبت به خودم یه آدم شکست خورده‌ست

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      اختلالات دو قطبی میتونن خطرناک باشند و حتماً باید به متخصص روانپزشک مراجعه کنید ممکن است احتیاج به دارو داشته باشید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم مشاوران روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  116. سید گفت:

    سلام احساس میکنم کسی دوستم نداره و واقعا به هیچ دردی نمیخورم از بیکاری و بی مصرف بودن کلافه ام تنها راه چاره ام خودکشیه ولی عذاب وجدانم هم نمیذاره خود کشی کنم اگه کسی تجربه ای مثل من داره خواهش میکنم راهنماییم بکنه

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به افکار خودکشی در شما حتماً باید با همکاران ما با شماره 123 تماس بگیرید و کمک بخواهید اما اگر این افکار در شما کمرنگ هستند می بایست با یک مشاوره روانپزشک سریعاً مشورت نمایید تا درگیری افسردگی بیشتر نشوید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم مشاوران روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  117. بلینک گفت:

    سلام من دختری ۱۴ساله هستم تموم دوست های من با هم بیرون میروند اما من تا حالا بیرون نرفتم اون ها مو رنگ میکنند ولی من نه مادر سختگیری دارم چن وقت پیش تو ی گروه دختر پسری بودم ولی مادرم فهمید و گوشی من را گرفت همش به من بی ادبی میکند و من را کتک میزند چند وقت هست دلم میخاد بمیرم میشه راه حل دهید😭

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      حتماً با مشورت یک روانشناس یا مشاور این مشکل رو در خانواده حل نمایید مادر نباید شما رو کتک بزنند میتوانید با مراجعه به روانشناسان با تجربه این اختلالات را در خانواده برطرف کنید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم مشاوران روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  118. Armita گفت:

    سلام . جدیدا احساس تنگی نفس و تپش قلب شدید دارم به طوری که حتی 2 متر راه رفتن هم برایم سخت است و به طور خیلیییی شدیدی در بدنم احساس داغی میکنم و بیشتر اوقات در حال عرق ریختنم . کف دست هایم عرق میکند . نمی توانم روی کار یا موضوعی تمرکز کنم . بی خوابی شدید دارم به طوری که اصلا خوابم نمیبره و به خودکشی به طور جدی فکر می کنم احساس عذاب وجدان زیادی دارم و حالم بد است به طوری که میخوام گریه کنم . دوستی ندارم و واقعا تنهام . تست اضطراب هم دادم و گفته اضطاربم زیاد است . دیگه لذت های گذشته ام برام معنی ای ندارن و همیشه خسته ام . ولی من فقط 12 سالمه …

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      حتماً یک آزمایش خون بدید که مطمئن شوید پرکاری تیروئید ندارید و سپس برای اختلال اضطرابی با مشورت روانشناسان و روانپزشکان با تجربه برای بهبود اقدام نمایید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصصین غدد و مشاوران روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  119. He گفت:

    سلام ببخشید من خیلی وسواس فکری دارم رو هر وقت می خوام از خودم دور کنم به خودم میگم چرا باید از خودم دور کنم شاید این افکار واقعا راست بگن
    یه افکار پوچ و بیهوده ای میاد تو ذهنم با اینکه می دونم دروغ و پوچ هست ولی بازم فکرم مشغوله از رفتن به جایی ترس دارم که الان بلایی سرم میاد یا کار بدی انجام ندم .افکاری دارم مثل اینکه میرم تو خودم احساس می کنم یکی دیگه هستم یا این بدن مال خودم نیست و از این جور افکار بیهوده من 15 سالم هست و دخترم می تونه به خاطر سنم باشه از لحاظ بلوغ فکری ؟ یکسره خودم رو با همکلاسیام مقایسه می کنم که چرا اونا آنقدر شادت و من اینجوری نیستم
    ا

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، به نظر میاد شما درگیر یک وسواس ساده نیستید و پیچیدگی خاصی در آن وجود دارد حتماً با یک مشاور یا روانشناس با تجربه مشورت نمایید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم مشاوران روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  120. نسترن گفت:

    .سلام من ۱۵ سالمه (دخترم) از کلاس اول تا الان هیچکس رو نداشتم تو مدرسه و اجتماع همیشه و همه جا تحقیرم میکنن تو مدرسه تو فامیل حتا مادرم هیچ اعتماد به نفسی ندارم وقتی توی کلاس میبینم بچها خوشحالن و با رفیقاشون شوخی میکنن و من تو همچین موقعیتی نیستم حالم از خودم بهم میخوره
    و کل مسیر خونه رو با گریه طی میکنم دقیقا ۹ ساله که مدرسه میرم و با هیچ کسی دوست نیستم بعضی وقتا میگم کاش منم رفیق داشتم که باهاش میرفتم بیرون کل روز رو توی اتاق تنهایی سر میکنم همه ی روز هام تکراریه خسته شدم
    چند باری هم قصد داشتم قرص بخورم
    تنها راه آخرم این بود که به این سایت پناه بیارم
    کمکم کنید لطفا

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      به نظر میاد با توجه به شرح حالتون درگیر افسردگی ماژور هستید حتماً با تلفن 123 تماس حاصل نمایید و از همکاران ما کمک بخواهید با توجه به شرح حالتون واقعاً شاید احتیاج به کمک فوری داشته باشید.

  121. فاطمع گفت:

    سلام من ٢۵سالمه و خیلی حالم خرابه به شدت نیاز به کمک دارم چون ی مدته افکار خودکشی دارم مخصوصا همین امشب. این دنیا واسه من هیچ معنایی نداره هیچ اینده ی خوبی واسه خودم نمیبینم دست به هرکاری میزنم با شکست مواجه میشم خیلی احساس تنهایی میکنم لطفا کمکم کنید خیلی حالم خرابه

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما :
      به نظر میاد با توجه به شرح حالتون درگیر افسردگی ماژور هستید حتماً با تلفن 123 تماس حاصل نمایید و از همکاران ما کمک بخواهید با توجه به شرح حالتون واقعاً شاید اجتیاج به کمک فوری داشته باشید.

  122. فاطمه گفت:

    سلام
    شوهرم بهم خیانت کرده و از وقتی فهمیدم همش بهم دروغ میگه و حتی جلوی چشم من هم با اون زن حرف میزنه، من چیکار کنم بهترین تصمیم چی میتونه باشه؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      حتماً ابتدای با یک مشاور خوب و با تجربه مطرح کنید سپس با کمک ایشون ریشه یابی کنید که چرا این اتفاق افتاده است و سعی کنید با کمک روانشناس این مشکل را حل نمایید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم مشاوران روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  123. S.A گفت:

    سلام وقتتون بخیر.
    من یک دختر ۱۵ ساله هستم و اضطراب اجتماعی وحشتناکی دارم و به همین دلیل نمیتونم به صورت تلفنی‌ یا حضوری با روانشناس صحبت کنم، آیا امکان مشاوره از طریق چت با روانشناسی هست؟
    من مادرم از بچگی من رو با چاقو و اجسام مختلف تیز تهدید به مرگ میکرد و من‌ رو میزد ولی در طی سال گذشته کمتر شده بود و من خوشحال شدم. اما جدیدا دوباره تهدیدات شروع شده و من واقعا توی خونه احساس امنیت نمیکنم. میخوام ۳ سال دیگه که ۱۸ سالم شد از این خونه برم ولی نمیتونم خواهر کوچکم و تنها بزارم میترسم یه بلایی سرش بیارن. پدرم هم اصلا به کارهای مادرم اهمیت نمیده‌و جلوش رو نمیگیره. من تو دوران قرنطینه و کرونا انقدر فشار روانی روم زیاد بود که خیلی از درسام و افتادم و از مادرم وحشت داشتم و نمیتونستم درست تمرکز کنم. من قبل از قرنطینه دوست های زیادی داشتم و مهارت اجتماعیم هم خوب بود ولی بعد از گذروندن یک سال با مادرم، در حالی که ۲۴ ساعت کنار هم بودیم واقعا نابود شدم. نمیتونم نظراتم و تو کلاس بیان کنم و میترسم با معلما و بقیه بچه ها حرف بزنم. همچنین با اینکه واقعا دلم میخواد درس بخونم اما انگار برام از نظر فیزیکی امکان پذیر نیست اصلا نه انگیزه دارم نه هیچی. واقعا نمیتونم. من که کودکیم برنمیگرده ولی واقعا برای خواهرم میترسم. بار ها به مادر پدرم پیشنهاد دادم که به روانشناس مراجعه کنن ولی هربار برخورد بدی داشتن و
    مادرم مخصوصا باور داره که به روانشناس نیازی نداره. واقعا میترسم مشکل روانی مادرم جدی باشه. لطفا کمکم کنید. چیکار باید بکنم؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، اگر فکر میکنید خانواده اجازه نمیدهند شما به روانشناس یا مشاور بروید به یکی از بزرگتر های فامیل یا ریش سفید مراجعه نمایید تا خانواده شمارو قانع کنند. در صورتی که این موضوع هم براتون امکان پذیر نبود حتماً از اپلیکیشن ما استفاده نمایید و بصورت چت تلفنی یا تصویری با مشاوران ما مشورت نمایید و مشکل را مدیریت و حل نمایید.

      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم مشاوران روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  124. مونا گفت:

    سلام وقت بخیر.دختری ۲۴ ساله هستم.تقریبا از زمانی که ۱۴ سالم بود به پسرعموم که چهارسال از خودم بزرگتره علاقمند شدم اون هم همینطور.خانواده ایشون همیشه خیلی مشتاق این ازدواج بودن.و تقریبا همه چی جدی بود اما ما هیچ وقت باهم در این مورد صحبت نکردیم یعنی اون انگار همیشه میترسید از اعتراف کردن و حرفی بهم نمیزد.زمانی که ۱۸ سالم شد نسبت بهش دو دل بودم چون نه کار داشت نه سرمایه ای و اینکه خیلیم رفیق باز بود،به این دلایل و البته بدلیل یه مشکل و ناراحتی که بین خانواده من و اونا بود،یه مدت سرد شدم،پیش بقیه گفته بود که من خیلی دوسش داشتم وهرکاری میکردم بهم بی محلی میکرد ولی اون(یعنی من)مغروره! در صورتی که هیچ وقت ما باهم در این مورد حرف نزده بودیم!بعدش سریع با یه دختر دیگه وارد رابطه شد تا اینکه بعد ۳ ۴ سال اون رابطه تموم شد.هرچند توی این سال ها خانوادش هم به خودم هم به بقیه میگفتن برای خواستگاری از من،
    حالا رابطش تموم شده و البته انگار خواستگاری اون فرد هم رفته و قبول نکرده!میخوان خواستگاری من بیان،حتی خودشم پیش چند نفر گفته که منو خیلی دوس داره و همچنین قصدی داره.
    من تو این سالا خیلی عذاب کشیدیم خیلی برام سخت بود دیدنش با یکی دیگه و اینکه انگار عذاب وجدان داشتم ولی اون هیچ وقت هیچ تلاشی نکرد که من رو بخواد نگه داره یا بیاد حرف بزنه!
    هنوزم سرمایه و کار مناسب نداره و هنوزم رفیق بازه،من هم تحصیلاتی از اون بالاترم هم اینکه همیشه در حال تلاش برای زندگیم بودم ولی اون انگار بیشتر اهل تفریح و خوشگذونی و.. اینجور چیزاست.و اینکه خیلی فرصت های بهتر از اون رو دارم.
    انگار هنوزم بهش علاقه دارم و از این میترسم که اگه ردش کنم و چون فامیلیم و به هرحال همو میبینیم،بیشتر آسیب ببینم چون تو این سالا واقعا اذیت شدم و هرجور بود خودمو جمع و جور کردم و اینکه اگه قبول کنم میترسم گذشتش آزارم بده…
    گذشته ای که همه ازش خبر دارن و بخشیدنش برام کار سختیه…
    ممنون میشم راهنماییم کنید🙏

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، در موضوع اصرار کردن به یک پسر اصلاً کار صحیحی نیست و چون فامیل هستید ممکن است باعث اختلاف در حانواده شما شود. نکته بعدی حل کردن موضوع خواستگاری قبلی ایشون با خودتون و ایشون هست. در صورتی که تونستید این موضوع را بین خودتون حل کنید مراحل رو قدم به قدم در کنار راهنمایی خانواده ادامه بدید. در صورتی که مدیریت کردن شرایط برای شما دشوار است حتماً از یک مشاور با تجربه مشورت بگیرید تا بهترین نحو انجامش بدید.

      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم مشاوران روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  125. اسرا گفت:

    دختر هستم ۵ سالیه با یه پسریم
    ایشون وقتی کنار منن حالشون خوبه ولی وقتی میرن شهر خودشون میگن استرسرشدید دارم افسردگی میگیرم حالم روحیم خوب نیست
    بدترش اینه که حرفم نمیزنن مشکلشو نمیگه اصلا میگه برا چی بگم من به کسی نیاز ندارم فلان و چون از هم دوریم من واقعا نمیدونم با ایشون چطوری حرف بزنم ما دختراعم یکم یه طوریم که شاید رفتار اینارو درک نکنیم و بهمون بر بخوره لطفا بگین چیکار کنم
    هر لحظه ممکنه یه چیزی بگم به دعوا ختم بشه 😐🤦‍♀️

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال کوتاه شما، حتماً با خانواده در میون بزارید در صورتی که نمیخواهید این موضوع را با خانواده در میان بگذارید با پسر به مشاور مراجعه کنید و سعی کنید کمک بگیرید 5 سال بسیار زمان زیادی است و ممکن است در آینده آسیب های جدی برای شما بهمراه داشته باشد.

      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم مشاوران روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  126. الما گفت:

    سلام وقتتون بخیر ،ببخشید من مادرمو این قدر ،دوست دارم که خیلی از مریض شدنش میترسم (همیشه میترسیدم الان بد تر شده)الان چند روزیه اصلا نمیتونم کارای روز مرگیم رو انجام بدم فقط خوابم یا فیلم میبینم چون میترسم که اگه مامانم مریض شه قراره چیکار کنم ،هیچوقت از ته دلم شادی نکردم چون میترسیدم اگه مامانم مریض بشه چی،گاها به سرم میزنه مادرم رو بکشم یا هی با خودم میگم اگه مامانم بمیره راحت میشم ای کاش زود تر بمیره ولی راحت بمیره ،این بیماری محسوب میشه؟اگه مثلا مامانم مریض بشه (سردرد)من کل برنامه های اون روزم به هم میریزه(مامانم خیلی کم غذاس من نگرانشم میبینمش کلا اشتهام از بین میره با زور و اجبار غذا میخورم)

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      این نگرانی بیش از حد شما شاید از نوع وابستگی باشد و در صورتی که کنترل نشود ممکن است مشکلات اضطرابی و یا مشکلات فیزیکی براتون بهمراه داشته باشد. برای کنترل این نگرانی های بیش از اندازه حتماً از یک مشاور با تجربه کمک بگیرید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم مشاوران روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  127. mahy6199 گفت:

    سلام، وقت بخیر

    میخوام اگه ممکنه لطفا راجع به ارتباط خواهرم نظرتون رو بنویسین و راهنمایی کنین که باید چه کاری انجام بدم،چه حرفی بزنم که متقاعد بشه ارتباطش درست نیست و به ضررشه، ممنونم

    خب قضیه از این قراره که خواهرم ۲۱ سالشه و اون آقا پسر ۲۷ سال داره

    محل زندگی آقا سه ساعت با ما فاصله داره

    این یعنی دیر به دیر همدیگه رو میبینن چون علاوه بر مسافت ایشون ماشین نداره و اونقدر درگیر خانواده و کارشه(البته اگه بشه بهش گفت کار،چون مدام توی کارش هم شکست میخوره) که شاید شاید شاید بتونن هر چند ماه همدیگرو ببینن

    پس بیشتر صحبت هاشون پشت تلفنه

    خب برای شناخت باید همدیگرو دید، خانواده ها در جریان باشن

    اما اون آقا پسر چون شرایطش فراهم نیست (ماشین، پول اجاره خونه، کار درست، پس انداز) نمیتونه به خانواده خودش اطلاع بده که با کسی در ارتباطه

    حرف من به خواهرم اینه که تو که اینقدر حساسی و زود عادت میکنی فعلا تا شرایط طرف مقابلت فراهم میشه باهاش در ارتباط نباش، درست نمیگم؟؟؟

    چون من اون آقا رو تا حدودی شناختم

    مدام توی کارش شکست میخوره، صبور نیست

    تنها خوبیش که اونم گاهی نداره اخلاق خوبشه

    آخه این که کافی نیست

    با خواهرم بحث کردم، دعوا کردم، مدارا کردم، رهاش کردم به حال خودش، قهر کردم اما کوتاه نمیاد

    دیگه دارم دیوونه میشم

    فکر کنید سر ارتباط با این پسر توی خونه جنجالی به پا شد که پدرم فهمید، برادرم فهمید، مادرم خودش رو زد از شدت فشار عصبی

    بعد هیچکس از خانواده اون آقا نمیدونن که خواهر من با پسرشون در ارتباطه

    من میترسم این قضیه چند سال طول بکشه و خواهرم آسیب ببینه چون آقا گفته تا چند سال آینده شرایطش جور نمیشه اما بازم در ارتباطن (البته با شناختی که من دارم از اون آقا چند سال آینده هم ممکنه نشه)

    مدام توی فکرم و ناراحت

    گاهی از شدت فکر کردن سرم در حال ترکیدن و انفجاره

    مادرم با اون پسر حرف زد

    گفت از زندگی دخترم برو بیرون

    گفت باشه اما تموم نشد

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      این که در خصوص خواهرتون نگران هستید بسیار قابل احترام است، اما با توجه به شرح حال شما حتماً لازم داشتید که شرایط رو مدیریت میکردید در خانواده بهرحال در این شرایط برای کنترل اوضاع و مشخص شدن تکلیف خواهرتون و آرامش در خانواده تون از یکی مشاوران با تجربه کمک بگیرید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم مشاوران روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  128. یاسمن گفت:

    سلام خسته نباشید من دارم ۱۸ ساله میشم و یه حس پوچی دارم نمی خوام بزرگ بشم خیلی مشکلات دیگه هم هست افسرده هستم چند سالی میشه بعضی وقتا هست بعضی وقتا نیست بیشتر اوقات تنگی نفس دارم حمله های پانیک می گذرونم نمی خوام برم مشاور می خوام خودم خودمو درمان کنم و یه مشکل دیگه هم هست دوستم می خواد خودشو بکشه و این منو داغون می‌کنه هر کاری از دستم اومد براش کردم ولی فکرش عوض‌ نشده چند بار پیش مشاور هم رفته ولی فایده نداره زندگی خوبی نداره درکش می کنم اما واقعا نمی تونم تصور همیچین اتفاقی رو بکنم خیلی داغونم کمکم کنید

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، امکان درگیری شما با افسردگی ماژور یا حاد زیاد هست حتماً در اولین اقدام از یک مشاور روانشناس یا روانپزشک کمک بگیرید و سپس برای بهبود شرایط خودتون تلاش بسیار کنید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم مشاوران روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  129. Sof گفت:

    سلام وقتتون بخیر
    من با فردی حدود پنج سال تو رابطه هستیم
    این از سن ۱۴سالگی اتفاق افتاد بعد یسال از هم به خواست طرف مقابلم از هم جدا شدیم زیاد بهم اهمیت نمی‌داد و براش مهم نبودم و رفت یک شخص دیگه ای رو پیدا کرد بعد نه ماه برگشت و خیلی اصرار کرد که دوست بشیم و منم تو این نه ماه واقعا حالم بهتر نمیشد که هیچ بدترم میشد و منم تصمیم گرفتم که جواب مثبت بدم
    ما تا همین امسال رابطمون خوب بود ولی اون با اینکه می‌دونه من رو بعضی مسائل حساس هستم (مثلا با دختر چت کنه یا فالو کنه و امثال این کارا میدونم تاکسیک به نظر میاد ولی دست خودم نیست میترسم مثل چند سال پیش بشه ) از آخرین دیت ما حدود دو ماه گذشته رابطمون هم لانگ دیستنس هستش و این آخرین دیت خیلی خوب بود ولی از اون به بعد این شروع شد بد تر شدن لج کردن و اذیت کردن هرچی میپرسم مشکل چیه میگه تو آزادم نمیزاری و محدودم کردی و زندانیم کردی و بهم اعتماد نداری از این حرفا که چند سال با همیم و من برا بودن با تو زحمت کشیدم خیانت نمیکنم و از این مورد حرفا منم دیدم شاید واقعا دارم اذیتش میکنم ویکم رها کردم
    تا اینکه دیشب دیدم تو یه گروه مختلط داره خودشو می‌کنه تو چشم یه دختر با چرت و پرت گفتن
    هعی بهم میگه رابطه تکراری شده حس میکنم دیگه دوست ندارم ولم کن بزار تنها باشم وقتمو نگیر در ضمن پشت کنکوری هم هستش و بهونش اینه که میخام درس بخونم
    منم گفتم مشکلی ندارم و درستو بخون
    یکم باهاش تند حرف میزنم واقعا خیلی حرفای بدی بهم میگه و بهم اهمیت نمی‌ده توجه نمیکنه خلاصه حرفاش اینه که از اینکه با منه پشیمونه و حس می‌کنه دوسم نداره
    منم گفتم بیا تلفنی حرف بزنیم ولی اهمیت نداد و آخرش بهش گفتم تا جمعه بهت فرصت میدم فکراتو بکن و باهام در میون بزار
    حالا این یه توضیح مختصری بود از رابطم روزای خوبی هم داشتیم
    و این باعث شد من هم دلبستگیم شدید شده هم وابستگیم

    و نمیدونم الان باید چیکار کنم واقعا حالم خیلی بده
    ممنون میشم راهنماییم کنید

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، مدت زمان 5 سال برای آشنایی کافیست اما چون از نوجوانی این رابطه آغاز شده و مدریت نشده باید تعیین تکلیف کنید که در چه شرایطی ادامه خواهید داد و جامعه واقعاً پذیرش نخواهد داشت. حتماً با خانواده مطرح کنید تا کمی از استرس و اضطراب شما کمتر شود. دلبستگی شما قابل درک است اما وابستگی ها بسیار خطرناک هستند. حتماً برای کنترل این شرایط از یک مشاور با تجربه کمک بگیرید.

      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  130. مریم گفت:

    سلام وقتتون بخیر من ده ساله ازدواج کردم و دو فرزند دارم همسرم فامیل بود از اول کارها شراکتی بود اما حقوق درست و بیمه ای برا همسرم مشخص نکردن سر این مسائل همسرم بیماری قلبی میگیره و خرج پدر و مادرش و خانواده برادرش رو دوش همسرم بود چون برادر بزرگتر و همسرش با پدر و مادر شوهر م زندگی میکردن خیلی از این قضیه سواستفاده کردن خلاصه با ناراحتی و بعد از بیماری شدید همسرم ازشون جدا شدیم بماند که حقمون درست و کامل ندادن و فامیل به خاطر ظاهر قضیه که اونا با پدر و مادر همسرم بودن طرف اونا رو گرفتن بعد دوسال بخاطر پدر و مادرش و خود همسرم و تنها نبودن بچه عا ناوار به ارتباط شدم اما ازبس جلوی بچه هاشون از ما بد گفتن بچه ها شون رابطه خوبی با بچه های من ندارن عمه هاشون فرق میزارن و این خیلی باعث نارحتی خودم و بچه هام میشه جالبه که خود پدرشوهرم با اینکه سکته کرده بوده ولی حق به ما داده و به زبون بیزبونی از همسرم حمایت کرده دختر بزرگترم که هشت سالشه خودم طی جریانات مریضی پدزش و فشارهایی که خانواده همسرم اوردن و دعوا و نارحتیهای جدایی‌مالیمان م کمی پرخاشگر و عصبی شده کمکم کنید و کاملا رو روابطش و دوست یابیشم اثر گذاشته شرایط مالی که پیش مشاور ببرمش ندارم فقط سعی دارم رو اعتماد به نفسش کار کنم دختر عمو ش با اینکه چهار ماه ازش کوچکتره ولی بسیار از سن خودش بیشتر میفهمه و بسیار موزی هست و زمانی که مهمانی هست نه در حضور جمع بلکه به گونه ایی بقیه نفهمن دخترم رو ازار میده جلو بقیه تحقیر میکنه حتی در مدرسه با اینکه در یک کلاس نیستن بین دخترم و دوستش رو می خواد بهم بزنه که با تذکر من به مادرش کمی جلوش گرفته شد اما دخالت من راه چاره نیست و دوست دارم دخترم خودش از پس خودش بربیاد نمیدونم چکار کنم
    ظلم خانواده شوهرم که فشار مالیش هنوز روی ماست و روابطی که ناچارا به خاطر شوهرم مجبورم برقرار کنم و فرق گذاشتنها که حتی بچه هام هم احساس میکنن منو افسرده و عصبی کرده کمکم کنید

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:

      با توجه به شرح حال شما، و مشکلاتی که در خانواده با آن مواجه هستید شما نیاز به کمک مشاور دارید و به حتماً خودتون همسرتون و دختر کوچکتون به مشاور با تجربه ای مراجعه نمایید تا کمک های شایانی در بهبود روابط به شما داشته باشند.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  131. ... گفت:

    سلام…من ترنسم خانوادم مشکلی با استایلم ندارن ولی خب بعضیا خیلی تو این مسئله با حرفاشون آزار میدن
    تو خانواده ای بزرگ شدم که هیچ عطوفتی توش وجود نداره و محبتی ندیدم حتی درحد سالی یک بار بغل کردن.
    خیلی سرد و خشکم…بیش از حد اطرافم رو خالی کردم و الان تقریبا میشه گفت با کسی در ارتباط نیستم چند وقتیه درد قلب اذیتم میکنه و حس میکنم نیاز دارم اون‌قدر راهم تنها نباشم اما نمیدونم باید چه کاری انجام بدم
    با یک دختری تو رابطه بودم که از جنسیت اصلی من خبر نداشت… تصمیم گرفتیم جدا شیم چون سازگاری نداشتیم وابستگی ای نسبت بهش نداشتم فقط آخرین نفری بود که نگهش داشتم و الان حس تنهایی بیشتری دارم و به همین دلیل نگهش داشته بودم تا احساس تنهایی نکنم.
    خیلی دارم اذیت میشم و اکثر مواقع به یک جا خیره میشم
    پیش مشاور رفتن برام سخته نمیدونم از کجا باید براش بگم و بین صحبتا گریم میگیره لطفا کمک کنید چه کاری باید انجام بدم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما و این احساساتی که دارید و ترنس بودن در این جامعه حتماً با کمک یک مشاور با تجربه روابط خود را بهبود بدید و مدیریت کنید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  132. Zhra گفت:

    سلام من حدود 1 ساله که باکسی در ارتباطم و بیش از حد ب همدیگه علاقه داریم
    حالا خانواده اون شخص از این قضیه باخبر شدن و گفتن باید دو خانواده در جریان باشند و تا چند سال باید صبر کرد
    الانم ک بحث درس و کنکور این وسطه و نمیدونم چه کاری انجام بدم.
    آیا منم خونوادمو در جریان قرار بدم تا با خونواده اون شخص صحبت کنه؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      حتماً خانواده را در جریان قرار بدید چون ممکن است به شما و بحث تحصیلی تون آسیب وارد شود حتماً شفافیت با خانواده سرانجام بهتری خواهد داشت.

  133. فاطمه گفت:

    سلام وقت بخیر من فاطمه هستم و ۲۴ سالم هست. تویی این ۲۴ سال تقریبا همه اش پر فراز و نشیب بوده و میشه گفت همش یا درگیری بین مامان و بابام یا خانواده هاشون یا خودشون با من و… بوده.راستش از این وضعیت خسته شدم و هیچ تعلق خاطری به هیچ کدومشون ندارم چون هیچ کدومشون منو واقعا درک نمی کنن و برام ارزش قائل نیستن، نسبت به من یا بی توجهن یا چیایی الکی بهم می چسبونم مثل اینکه سلام نکردی یا خنگی یا در حال مظلوم نمایی هستن یا منو بده جلوه میدن و… . اینطوری هستن که یا یکدفعه بهت محبت می کنن یا یکدفعه بی محلت می کنن و به صورت خیره بهت نگاه می کنن.
    حتی کسایی هم که باهاشون آشنا و دوست میشم هم همینطوری هستن.
    نمی دونم اینا تلافی و عاقبت کاری که از روی بچگی کردم هست یا دلیل دیگه ای داره.
    من کوچیک بودم و فکر کنم مدرسه یا پیش دبستانی نمی رفتم خالم قبل از شوهر خالم با یه شخصی می رفت بیرون بعد یه روز که آمدن خونه ما من نمی دونم چرا کاملا احمقانه به خالم گفتم که فلان کار رو بکن بعد نکرد بعد من گفتم میرم میگم به عموم بعد رفتم و گفتم قضیه اون پسره رو، نمی دونم چرا مثل احمقا این کار رو کردم.حالا خودمم گیجم که واقعا اون کار رو کردم یا تو خوابی چیزی بوده ولی من واقعا بچه بودم شاید شاید اگه یک درصد از روی قصد هم کردم فکر نمی کردم که چیز خاصی باشه و من اصلا اهل پشت کسی حرف بزنم و اینا نبودم.
    ولی یه بار که دختر خالم آمده بود پیشم و می گفت که خانواده اش باهاش بدن و اینا من باهاش صحبت کردم و گفتم بهتره آدم با مامانش رفیق باشه و.. و خودش هم همون حرف ها رو هی بلند می گفت و تایید می کرد حالا یا تاثیر حرف های من بوده یا کس دیگه ای خدا رو شکر رابطشون خیلی بهتر شده. حالا نمی دونم این اصلا جبران کرده کاری که نمی دونم کردم یا نه.
    به نظر شما برم از خالم معذرت خواهی کنم؟ یا نه؟ یا برای جبرانش یه کاری کنم چی؟چی پیشنهاد می دین .
    یه چیزی رو هم اضافه کنم که یکسری که مامانم خیلی رو مخم بود و سعی داشت جلویی بقیه هی بهم بد بگه از من طرفداری کرد حالا باز نمی دونم ، گیجم ، ممنون میشم کمکم کنید.🙏🙏

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، حتماً با خانواده در میون بگذارید و از خانواده عذرخواهی کنید و موضوع رو حل نمایید و سعی کنید کش دار نشود. در صورتی که نتوانستید مدیریت کنید یا موضوع کش دار شد حتماً از مشاوران خوب و با تجربه کمک بگیرید و این موضوع با خانواده را حل نمایید.

      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  134. لونا گفت:

    سلام من به دختر ۱۲ ساله هستم که همیشه پوست دور ناخن هام رو با انگشتم میکنم در حدی که زخم بشه و خون بیاد حدود سه چهار ماه هست که این اتفاق برام افتاده کنترلش هم دست خودم نیست تا سرمو بالا میارم میبینم از دستم داره خون میاد یه مدت سعی کردم نکنم زخمامم خوب شد ولی دوباره شروع به کندنش کردم دیگه خسته شدم دستام همش زخمه و میسوزه همه مسخرم میکنن میگن مگه روانی ای؟ به نظرتون دلیل و درمانش چیه؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، به نظر میاد شما درگیری اضطرابی یا استرس دارید که باید ابتدا خودتون کنترل بفرمایید میتونید تکنیک های کنترل اضطراب وجود دارد میتونید مطالعه کنید در اینترنت یا کتاب هایی در صورتی که این موضوع به شما فشاری رو منتقل میکند حتماً از مشاوران کمک بگیرید. نگران نباشید هرکسی ممکن است به خاطر مسائل روزمره درگیر اضطراب یا استرس باشد فقط هنر مدیریت کردن آن مهم است که مشاوران میتونن کمک های خوبی به ما بدهند.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  135. Limo talkh گفت:

    سلام وقت بخیر
    من دختر ۲0 ساله هستم و ۲.۵ساله با پسری که ۷ سال ازم بزرگتره تو رابطم
    رابطمون خیلی خوبه از همه نظر تفاهم داریم، اخلاقیتاش واقعا مورد پسند منه و واقعا دوستم داره طوری که حتی بعضی از دوستام حسودیشون میشه
    مشکل اینجاست ک ایشون شغلشون آزاده(وضعیت مالی نسبتا خوبی داره) و تحصیلاتش دیپلمه (کلا دو ترم رفته دانشگاه بعد بیخیال شده) و من دانشجو رشته خوبی هستم از این میترسم که اگه این رابطه ادامه پیدا کنه این تفاوت تحصیلات تو زندگیمون مشکل ایجاد کنه خودم زیاد باهاش مشکلی ندارم ولی میترسم موردپسند خانوادم و اطرافیان واقع نشه
    خیلی ذهنمو درگیر کرده جوری ک دلم میخواد تمومش کنم ولی نمیتونم خیلی دوسش دارم اینم بگم که خیلی به من کمک کرد که دانشگاه قبول بشم و همیشه در این زمینه پشتمه
    میشه راهنماییم کنید؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال کوتاه شما، تحصیلات پارامتر مهمی به نظر میاد اما ممکن است کافی نباشه توصیه میکنیم با خانواده مطرح کنید و در صورتی که مورد توافق خانواده نبود پسر میتونه به تحصیل ادامه بده و سپس به یکدیگر برسید. در صورتی که خانواده رضایت دارد در همین سطح تحصیلات که لازم نیست ادامه بدهند. میتونید با یک مشاور هم مشورت کنید و کمک بگیرید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

      1. ملیکا گفت:

        سلام من دختر ۱۹ ساله هستم که هیچ استقلالی ندارم از خودم برای بیرون رفتن با دوستام با اینکه از پدرم اجازه می گیرم اما اجازه نمیدن ،هیچ کار اشتباهی هم انجام ندادم که بی اعتمادشون کنم،پدرم معتقده کسایی که بیرن میرن اصولا توی خانواده ی خوبی بزرگ نشدن و چون من تو خانواده ی خوب بزرگ شدم نباید بیرون برم.اخرین بار شش ماه پیش بود که همراه با استاد دانشگاه بیرون رفتیم و تا ۱۱ شب طول کشید پدرم گفتن اولین و اخرین بار بود ،به خودم گفتم شاید آتیششون که بخوابه کم کم بتونم باهاشون کار کنم و بذارن دوباره برم بیرون،امروز وقتی بهشون گفتم ،گفتن که چون امسال هنوز بیرون نرفتم اشکالی نداره برم بیرون ولی تا اخرامسال دیگه حق ندارم برم بیرون.منم رشتم جوریه که مجبورم اخرش برم بیرون اما خب نمیذارن.چیکار باید بکنم؟بچه اول خانواده هستم و تا یه جایی تحمل این رفتارهاشون رو دارن و نی تونم از خودم دفاع کنم از یه جایی به بعد دیگه کوتاه میان و می دونم این خوب نیست.جوری شده که یه موقع وقتی به لوازم التحریر یا فروشگاه میرم اعتماد به نفسم صفره و نمی تونم با فروشنده صحبت کنم.چیکار باید بکنم؟

        1. ازپزشک گفت:

          نظر تیم پزشکی ما:
          با توجه به سنتون بدا توجه به اینکه بالای 18 سال شده اید حتماً با مشاوران روابط مشورت نمایید به خاطر بسته بودن شدید خانواده درگیر مشکلاتی هستید شما اصولاً باید بهمراه خانواده به مشاور مراجعه کنید و مشورت بگیرید در چند جلسه و بدنبال چالش بیشتری نباشید در خانواده.
          میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  136. محمد گفت:

    سلام من یه پسر 18 ساله هستم, و یه مشکلی جدیدا پیدا کردم که نمیدونم چطوری برطرفش کنم. مشکلمم اینه که کلا حوصله هیچی ندارم,از درس و کنکورم عقب افتادم, اصلا انگیزه ای برای درس خوندن ندارم , رشته اصلی من کامپیوتره و طراحیه سایته و الان نزدیکه 6 ماه میشه که اصلا یک خط کد هم ننوشتم حتی واسه امتحانات نوبت اولم هم هیچ درسی رو نخوندم, کلا بی حوصله شدم , مثلا بعضی وقتا سرحالم و تصمیم میگیرم که مثلا یه کاری رو شروع کنم, مثل درس خوندن یا یاد گرفتن زبان و… و میام براش برنامه ریزی میکنم که مثلا روزی چند ساعت اینکارو کنم و فلان کار رو کنم . تا یک یا دو روز این برنامه رو جلو میرم و بعد بیخیالش میشم و دیگه ادامه نمیدم. حافظمم هم یک ضعیف شده خیلی چیز ها رو فورا یادم میره. هزینه ی کافی برای پیش روان پزشک – روانشناس هم ندارم. میشه لطفا راهنمایی کنید چیکار کنم ؟ آیا با قرص میشه برطرفش کرد؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      به نظر میاد شما تحت تاثیر روابط و فشارهای خانواده یا درس هستید. قرصی که بی حوصلگی را برطرف کند نداریم. شما در نقطه حساسی قرار دارید ممکن است درگیر مواد مخدر یا موادی ازین قبیل شوید توصیه میکنیم خودتون رو سرگرم کنید یا از یک مشاور کمک بگیرید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  137. زهرا گفت:

    سلام من هجده سالمه قبلا زیاد بهش توجه نمی کردم اما جدیدا متوجه شدم که چقدر شرایط بدی دارم نمی تونم اینجوری ادامه بدم حتی اینکه هر شب با خودم گریه می کنم سر چیزایی که نمی دونم چین برام ارامش بخش هم بود شاید دو یا سه ساله که اینجورشدم تو چنتا سایت گشتم چنتا تستم دادم تقریبا همه علایم افسردگی مثل گریه مداوم احساس بی ارزشی دوری از بقیه افکار مزاجم ناامیدی سریع برای چیزایی که قبلا خیلی دوستشون داشتم و خیلی چیزای دیگه رو دارم دیگه سر کوچک ترین مسایل فکرم درگیر میشه و خوددرگیری پیدا می کنم الانم چون اصلا نمی تونم به جیز دیگه ای فکر کنم اومدم اینجا دو سال پیشم یه کار که زیادم بزرگ نبود کردم هنوزم یادش می افتم مغزم درگیر میشه طوری که همه پوست دور ناخونامو خوردم و بابتش خیلی خجالت میکشم دوران ابتدایی یه سال جهشی خوندم و از همون سال دیگه هیچ دوستی نداشتم سال بعدش چون همه می دونستن ازشون کوچیک ترم اذیتم میکردن و من تا دبیرستان کاملا تنها بودم در حدی که روبردم به خیالپردازی و ساختن داستان و شخصیت های خیالی خودم هر شب قبل خواب از دنیای که هستم بیرون میرم و میرم تو دنیایی که ساختم و ساعت ها با شخصیت هایی که ساختم حرف میزنم خیلی بهم کمک کرد که احساس تنهایی نکنم و برام لذت بخشه دیگه نمی تونم ترکش کنم مدرسه انقد برام بد بود که راهنمایی با کلی ذوق رفتم اردوی چند روزه و اون اردو تبدیل به یکی از بدترین اتفاقات زندگیم شد دیگه بعدش اصلا نرفتم اردو چون ازش متنفر شدم تو فامیل بچه هم سن خودم ندارم همشون پسرن برای همین توی مهمونیا و تفریحا همش تنهام خانوادم و تنها دوستم اصلا منو درک نمی کنن منم بلد نیستم احساساتمو درست بیان کنم کسیم ندارم که باهاش درد دل کنم و همیشه میرزم تو خودم زیاد با خانوادم راحت نیستم پدرم برام درست شبیه یه غریبس و اصلا باهاش حرف نمیزنم با اینکه بعد سال ها یه دوست پیدا کردم اما می خوام باهاش قهر کنم و گاهی که باهاش قهر می کنم حس می کنم یه بیمار روانیم امسال کنکور دارم و تا نتونم خودمو درست کنم نمی تونم قبول شم بعضی از کامنت های بقیه رو خوندم که می خوان خودشونو بکشن اما من اصلا علاقه ای به خود کشی ندارم چون واقها می خوام خوب شم نمی خوام فقط به خاطر اینکه به یه نفر لبخند زدم یا اینکه سلاممو با تردید گفتم یا هرچیز دیگه ای ذهنم ساعت ها درگیر شه که چرا یه جور دیگه رفتار نکردم میخوام درست شم هرچند یه شبه اینجور نشدم که یه شبه خوب شم البته قد کوتاه و اینکه لاغر هستمم خیلی باعث تحقیر شدنم شده
    می دونم نباید انقد مینوشتم ولی انقد مغزم درگیر میشه که فکر کردم می تونم اینجور یکمی خالی شم ممنون

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      شما با توجه به اینکه جهشی درس خوندین به نظر میاد از سطح iq بالایی برخوردار هستید، شما به نظر میاد مشکل ارتباطی با خانواده دارید و بایستی با خانواده مراجعه به روانشناس و مشاور بروید و این اختلال ارتباطات رو حل کنید. در صورتی که میبینید خانواده قبول نمیکنن از بزرگتر های فامیل کمک بگیرید تا از تحت فشار بودن خارج شوید و به سمت افسردگی پیش نروید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  138. ل گفت:

    سلام، من چند روزه اضطراب عجیبی دارم، یعنی قبلا تجربه کرده بودم به خاطر اعتیاد به بازی های کامپیوتری ولی بعد از این سالها دوباره به یک شکل دیگه داره خودشو نشون میده با اینکه دیگه بازی کامپیوتری نمیکنم، یجور پنیک
    در واقع احساس میکنم اگه نتونم ازدواج کنم چی میشه، بعد یهو نفس نفس میزنم و لرز میگیرم و گریه میکنم و شبها بیشتر خودشو نشون میده، میدونید عجیبه یعنی غصه خوردن بابت مجردی یه چیزه ولی اینکه یهو لرز بگیری و حمله پنیک بهت دست بده یه چیز دیگه، اینکه برم بین اجتماع حالم رو بدتر میکنه، احساس میکنم هورمونهام بهم ریختن نمیدونم، به محض اینکه از خواب بلند میشم و میبینم دوباره مشکلات سرجاشون هستن این اضطراب دوباره به سمتم میاد و خوابم رو بهم زده، از نظر جسمی هم سردمه هم گرممه، دلم میخواست با یکی راجع به مشکلم حرف بزنم، آخه معمولا خودم تنها مشکلات روانیم رو حل میکنم نمیتونم به کسی اعتماد کنم یا اینکه بز۱رم مشکلاتم حال کس دیگه ای رو هم بد کنه ولی نیاز دارم به یکی حرفام رو بگم شاید یکی کمکم کنه قبل از اینکه کسی صدمه ببینه
    میدونید من آدم درونگراییم ولی هر وقت سعی میکنم اجتماعی تر بشم اولش خوبه ولی بعد هی حس توجه بیشتری میخوام و بعد وقتی بیشتر نمیشه این حس اضطراب لعنتی دوباره سمتم میاد دوباره برمیگردم سر خونه اول، انگار که ذاتا درونگرام ولی هر وقت برخلافش عمل میکنم مثل یه مواد مخدر فقط اولش خوبه ولی بعدش فقط غم و حس تنهایی جاش رو میگیره، سالهاست تو این حلقه گیر کردم: تنهایی-سعی برای اجتماعی بودن-گرفتن توجه و سعی برای توجه بیشتر-نگرفتن توجه بیشتر و اضطراب-بازگشت به تنهایی
    این باعث ترس از اجتماعی شدنم میشه
    نیاز به کمک دارم، میدونم اطرافیانم دارن واقعا بهم کمک میکنن خانواده، همکاران و … چه آگاهانه چه ناآگاهانه
    ولی من نمیتونم از کسی درخواست توجه بیشتر کنم یا مشکلم رو مستقیم به کسی بگم، اونا هم مشکلات خودشون رو دارن و شاید هم مشکل منو متوجه نشن و ندونن چیکار میتونن برام بکنن
    من این بار روانی رو سالهاست به تنهایی تحمل میکنم فکر کنم از وقتی که به بلوغ رسیدم، بعضی وقتا خوبم بعضی وقتا بد، فقط با خدا درد و دل میکنم، شاید راهکاری بدونید، تمرینی چیزی میخوام در حد مطلوب اجتماعی تر بشم ولی این حس نیاز به توجه ای که بعدش به وجود میاد به وجود نیاد که همه چی رو خراب کنه

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      ببینید ممکن است شما درگیر اختلالات دیگر اضطرابی شده باشید و پنیک نباشد اما به هر حال توصیه میکنیم مشاوره با روانپزشک متخصص میتونه براتون خیلی مفید باشه و در کنترل شرایطی که براتون ایجاد شده بسیار کمک کننده باشد.
      نگران نباشید، اما حتماً موضوعات سلامت روح و روان رو جدی بگیرید و با چندین جلسه کنار متخصصین روانشناسی و دارو ها میتونید با احساس بهتری زندگی کنید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  139. کارینا گفت:

    سلام ببخشید من دختر بچه ۱۱ ساله هستم و اینکه واقعا تز همه چی استرس دارم از امتحان از زندگیم میشه به من بگیید چی کار کنم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      شما حتماً مدیریت استرس رو یاد بگیرید کمی سرچ کنید و مطالعه کنید میتونید از والدین یا بزرگترها هم کمک بگیرید شما در این سن نباید استرس داشته باشید باید مدیریت کنید و حل کنید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

    2. ارزو گفت:

      سلام من ب تازگی متوجه شدم مادر شوهرم با وجود همسرش با مردی ۱۰ سال رابطه جنسی و فراتر دارد
      از روری که متوجه شدم به شدت حس تنفر و نفرت به همشون حتی همسرم دارم .لطفا راهنمایی بفرمایید

      1. ازپزشک گفت:

        نظر تیم پزشکی ما:
        شما حتماً با همراه همسرتون به همکاران روانشناس ما مراجعه نمایید چون شما در حال مختل شدن ارتباط خانوادگی خودتون هستید ابتدا و مشکل در زندگی زناشویی پیدا خواهید کرد. اصلاً بی گدار به آب نزنید ممکن است دچار مشکلات زیادی در خانواده خودتون یا همسرتون به وجود بیاد با کمک مشاور به مدیریت و کنترل شرایط و این موضوع بپردازید.

        میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  140. ... گفت:

    سلام 15 سالمه دخترم
    حدودا چهار سال پیش مادرم جلو چشمام خودشو اتیش زد مشکل روانی داشت..
    این به کنار گذشته برام مهم نیست
    وضع روحیم داره بشدت داغون میشه شدم مثل مادرم همش دارم توهم میزنم مغزم سوت میکشه یکی تو سرمه یکی بهم میگه لایق زندگی نیستی بهم میگه بمیر بعضی وقتا از شدت فشار مغزم سوت میکشه نمیفهمم چیکار میکنم انگار یکی دیگه کنترلم میکنه یهو به خودم میام میبینم کلی قرص بالا دادم یا رگمو دارم میزنم یا همجام پر خونه نمیفهمم کی این کارارو کردم
    من میترسم خیلییی میترسم نمیخوام بمیرم من میخوام خوبشم
    از شدت توهم و کابوس شبا نمیتونم بخوابم تا وقتی روز شه همه بیدار شن و خیالم راحت باشه وقتی خوابم یکی بیداره و مراقب این هست کاری با خودم نکنم پیش خانواده پدریم زندگی میکنم و میترسم بهشون قضیه رو بگم بعد بهم میگن توهم شبیه مادرت یه روانی‌ای بخاطر روحیه بابامم هیچی نگفتم
    تروخدا دارم دیوونه میشم از دست میرم چیکار کنم
    حتی قرصایی که روانپزشک بهم داد هم اثر نداشت

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      شما به خاطر صحنه ای که دیدید ذهنتون درگیر بیماری روحی شده و باید با کمک روانشناسان و روانپزشکان حاذق انگیزه بگیرید و به زندگی خودتون با انرژی و حس بهتری ادامه بدید.
      نگران نباشید، اما حتماً موضوعات سلامت روح و روان رو جدی بگیرید و با چندین جلسه کنار متخصصین روانشناسی و دارو ها میتونید با احساس بهتری زندگی کنید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  141. رضا گفت:

    جانباز اعصاب و روان هستم چند سالیه درگیر بیماریم هستم همسر و فرزندم بخاطر بیماریم در رنج و عذاب هستند احساس میکنم اگه بمیرم شاید همسر و فرزندم زندگی خوبی داشته باشند چون دیگه هیچ وقت جلوی پسرم خانمم و کتک نمی زنم،
    خسته ام ،
    دوست دارم بخوابم ،
    دوست دارم در تنهایی بخوابم
    دوست دارم در تنهایی و در سکوت بخوابم
    هیچ کسی به غیر از متخصصان اعصاب و روان نمیتونن وضعیت منو درک کنن ، پس هیچ جایگاهی تو این دنیا ندارم من باید بمیرم من یه موجود اضافیم
    آنقدر همسرم و کتک زدم دست و پاهاشو بریدم ، دست و پاهاشو گاز گرفتم با کمربند زدم عذاب وجدان دارم هر سری که کتک کاری میکردم بعد چند دقیقه ناراحت میشدم گریه میکردم اما الان خیلی ناراحتم دست خودم نیست چه کار کنم یه بیمار روانیم
    دعا کنین 🙏🙏🙏هر چه زودتر بمیرم
    دنبال هر راهی برای خودکشی گشتم تنها راهی که به ذهنم رسید خودمو اتش بزنم اما یه خورده از خودسوزی میترسم
    تعداد زیادی لاستیک خودرو تهیه کردم میخوام لاستیکها رو بصورت دایره در بیارم اتش بزنم خودم داخل حلقه لاستیک قرار بگیرم یه گالن ۲۰ لیتری بنزین روی دوشم قرار بدم و سرشو باز کنم به محض اینکه لاستیکها رو اتش زدم آمپول بیهوشی تو بدنم تزریق کنم بیهوش که شدم افتم زمین بنزین داخل گالن روی بدن و زمین تخلیه میشه آنوقت بدون هیچ دردی میسوزم و میمیرم
    همه کارهامو کردم ، بنزین و تعداد ۱۵ عدد لاستیک تهیه کردم فقط منتظر آمپول بیهوشی هستم ، حتما باید بیهوشی تزریق کنم خدا کنه گیر بیارم
    از انجایی که من جانباز اعصاب و روان هستم مسلما خبرش خودسوزی من پخش میشه و کسانیکه پیام منو خوندن متوجه میشن جانباز اعصاب و روان که خودسوزی کرد من بودم
    میخوام بدنم ، دست و دهان و دندونهام تو آتیش خاکستر بشن چون خیلی خانمم رو کتک و گاز گرفتم
    من هیچ راهی جز این کار ندارم قرض مصرف میکردم تعداد دفعات زیادی بیمارستانهای اعصاب و روان بستری شدم ، آمپول آرامبخش بهم زدند متاسفانه تاثیری نداشت
    بنظرم باید بمیرم دیگه خسته شدم از تنهایی ، از دردهای عصبی و و …….

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      شما همسری دارید که دارد سالها شمارو حمایت میکنه این بسیار خوب است که حامی قوی مثل همسرتون دارید و میتونید بهشون تکیه کنید. برای مشکلات اعصاب و روان و تفکرات خودکشی که دارید شما کاملاً از لحاظ اعصاب و روان در مرحله اورژانس قرار دارید و باید سریعاً به بیمارستان و اورژانس برای بستری مراجعه کنید در این شرایط میتونید به خودتون و دیگران آسیب شدیدی بزنید.
      حتماً با شماره 123 تماس بگیرید و درخواست کمک کنید

  142. بینام گفت:

    سلام
    من ۱۷ سالمه و دی امسال کنکور دارم
    چند وقته تقریبا از بهمن ۱۴۰۱ زندگیم انگار به هم ریخته
    اصلا شرایط و حال روحی خوبی ندارم
    حوصله هیچ کاری ندارم نه درس خوندن نه نشستن و حرف زدن با کسی نه انجام کاری هیییچی
    همیشه بی حوصله و خستم
    دیگه هیچی برام جذابیت نداره حتی چیزایی که قبلاً دوست داشتم بهشون برسم یا انجامشون بدم یا چیزی رو مثلا داشته باشم
    خیلی زیاد می‌خوابم حدود ده یازده ساعت به غیر از روزایی که به زور بیدار میشم وقتی می‌خوابم دیگه نمیتونم بیدار شم
    خیلی لاغر شدم زیر چشمام سیاه شده و گود افتاده اصلا اشتها ندارم
    همیشه یه حس بدی تو دلمه انگار همیشه دلم گرفته و هیچ‌ جوری هم درست نمیشه
    احساس میکنم زندگی خیلی بی معنیه چند بار به فکر خودکشی افتادم ولی راه اسونی پیدا نکردم
    گوش دادن به آهنگ غمگین و گریه کردن شده عادت برام حتی وقتی اون روز هیچی نشده باشه
    بعضی وقتا با خونوادم دعوام میشه دلم میخواد داغم بمونه رو سینشون تا از حرفایی که بهم زدن پشیمون شن
    درسته حرفا و کارهاشون خیلی ناراحتم می‌کنه ولی میتونم زیاد بهشون توجه نکنم
    نمی‌دونم مشکلم چیه از اونجایی که کنکور دارم و چند وقته هیچی درس نخوندم خیلی نگرانم
    به عنوان کسی که همیشه نمره های بالایی داشته الان برام سنگینه از بقیه عقب بیوفتم
    خونوادمم هم به این چیزا اهمیت نمیدن
    حتی مطرح کردنش هم زشت و مسخرس
    نمی‌دونم واقعا چیکار کنم

  143. بینام گفت:

    سلام
    من ۱۷ سالمه و دی امسال کنکور دارم
    چند وقته تقریبا از بهمن ۱۴۰۱ زندگیم انگار به هم ریخته
    اصلا شرایط و حال روحی خوبی ندارم
    حوصله هیچ کاری ندارم نه درس خوندن نه نشستن و حرف زدن با کسی نه انجام کاری هیییچی
    همیشه بی حوصله و خستم
    دیگه هیچی برام جذابیت نداره حتی چیزایی که قبلاً دوست داشتم بهشون برسم یا انجامشون بدم یا چیزی رو مثلا داشته باشم
    خیلی زیاد می‌خوابم حدود ده یازده ساعت به غیر از روزایی که به زور بیدار میشم وقتی می‌خوابم دیگه نمیتونم بیدار شم
    خیلی لاغر شدم زیر چشمام سیاه شده و گود افتاده اصلا اشتها ندارم
    همیشه یه حس بدی تو دلمه انگار همیشه دلم گرفته و هیچ‌ جوری هم درست نمیشه
    احساس میکنم زندگی خیلی بی معنیه چند بار به فکر خودکشی افتادم ولی راه اسونی پیدا نکردم
    گوش دادن به آهنگ غمگین و گریه کردن شده عادت برام حتی وقتی اون روز هیچی نشده باشه
    بعضی وقتا با خونوادم دعوام میشه دلم میخواد داغم بمونه رو سینشون تا از حرفایی که بهم زدن پشیمون شن
    درسته حرفا و کارهاشون خیلی ناراحتم می‌کنه ولی میتونم زیاد بهشون توجه نکنم
    نمی‌دونم مشکلم چیه از اونجایی که کنکور دارم و چند وقته هیچی درس نخوندم خیلی نگرانم
    به عنوان کسی که همیشه نمره های بالایی داشته الان برام سنگینه از بقیه عقب بیوفتم
    نمی‌دونم واقعا چیکار کنم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرایطی که دارید میگید شما تحت فشار هستید از طرف خانواده و محیط و فضای درسی شما قبل از کنکور
      حتماً برای رهایی با مشاور روانشناس کمک بگیرید در صورتی که والدین شما اجازه نمیدن از یک بزرگتر دیگر کمک بگیرید و به روانشناس مراجعه کنید و ازشون کمک بخواید تا سریعاً در شرایط stable روحی و روانی قرار بگیرید بتونید به آزمون تون بدون استرس و اضطراب برسید اینشالله.
      نگران نباشید، اما حتماً موضوعات سلامت روح و روان رو جدی بگیرید و با چندین جلسه کنار متخصصین روانشناسی و دارو ها میتونید با احساس بهتری زندگی کنید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  144. سارا گفت:

    سلام، دخترم ۲۰ سالمه
    من از زندگی کردن سختم، از ادمای دورم خستم، ازخودم خستم.
    دیگه نمیخام این زندگیو
    زندگی کنم ک چی بشه؟ که اخرش بمیرم؟ خب الان یا ده سال دیگه چه فرقی میکنه وقتی قراره بمیرم برای چی باید تلاش کنم؟ برای چی زندگی کنم وقتی که میخام بمیرم.
    عاجزم، میشه کمکم کنید؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      شرح حالی کوتاه هست، اما به احتمال زیاد درگیر افسردگی و احتیاج به دارو دارید شما حتماً اولین در فرصت به روانشناسان حاذق و روانپزشکی مراجعه نمایید.
      نگران نباشید بیماری خاصی نیست اما حتماً موضوعات سلامت روح و روان رو جدی بگیرید و با چندین جلسه کنار متخصصین روانشناسی و دارو ها میتونید با احساس بهتری زندگی کنید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  145. مهدی گفت:

    سلام از دختری خوشم اومده اما نمی دونم چطوری بهش پیشنهاد ازدواج بدم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      شما میتونید برای مشکل کمبود به اعتماد به نفستون مطالعه کنید و تمریناتی هست که جلو آیینه تمرین دارد یا حتی میتونید با یک مشاور خوب مشورت کنید و این مشکل رو به نحو احسن حل نمایید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  146. ارمیا گفت:

    ببخشید من عاشق یکی شدم که اون طرف خودش یکی دیگرو میخاد ولی کسی که طرف من میخاد خیلی وقطه رفته و دیگه بر نمیگرده اما طرفم فکر میکنه اگر با من باشه خیانته و همش میگه اون بر میگرده من عاشق اونم
    دکتر من از عشقش دارم دیوونه میشم علاقع شدید دارم بهم کمک کنید بتونم یکاری کنم دختر بهم جواب مثبت بده

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      اصرار های شما برای عشق یکطرفه تا زمانی اون دختر به شما اعتماد نداشته باشد میتونه منجر به قطع شدن رابطه و آسیب های جدی به شما گردد.
      عجله نکنید تا با مرور زمان اعتماد اون شخص به شما بیشتر بشه و بتونید رابطه سالمی رو باهاشون استارت بزنید. میتونید از مشاوران خوبی هم در این زمینه کمک بگیرید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  147. sara گفت:

    سلام وقت بخیر
    من هفت ساله ازدواج کردم
    امروز فهمیدم در دوسال اخیر زندگیم همسرم حقوق دریافتی شو و پاداشهای که دریافت میکرد از من پنهان می‌کرده و با پس اندازشون وسایل خونه رو می‌خریده که من نیاز داشتم
    و میگفته‌ که قرضی گرفتم از خاله و پول قرض گرفتم و هر ماه باید بهش پول پس بدیم به اینصورت برای مورد بعدی پول پس انداز می‌کرده.وقتی شنیدم خیلی ناراحت شدم و کلی قسم‌و حرف که من دوست دارم و فقط برای تو اینکارو کردم.ولی من احساس میکنم از من چیزهایی پنهان شده و شفاف با من نبوده همچنین به من دروغ گفته با اینکه معذرت خواهی کرده ولی نمی‌دونم چطور با این احساسم که پر از تنهایی و ناراحتی هست کنار بیام

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به اینکه همسرتون پول رو در جهت رشد زندگیتون خرج میکرده کش دادن این موضوع در زندگیتون طبعات خوبی ندارد.
      اگر احساس میکنید موضوع تنهایی شما رو به سمت افسردگی میبرد میتونید با مشاوران و روانشناسان حاذق مراجعه نمایید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  148. nahid گفت:

    سلام.. من مدت کوتاهیه با آقایی در فضای مجازی آشنا شدم…بعد از اولین ملاقات حضوری مدام پیام میدن ولی دیگه هیچ درخواستی برای اینکه دواره همو ببینیم یا بریم بیرون نداشتن…یکبارم خودم گفتم نتونست بیاد و بعدش عذرخواهی کرد ولی بازم فرقی نکرد و دوباره فقط پیام میده منم مایل نیستم دوباره خودم بازگو کنم.. با اینکه ازش خوشم اومده ولی دوس ندارم اینجوری پیش بره و نمیدونمم چطور بگم بهش که هم غرورم حفظ بشه هم دلیل رفتارشو بگه

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به اینکه دختر هستید اصرار نکنید و درخواستتون رو خیلی سریع و محکم بدید به پسر درصورتی که زندگی شما ازین موضوع داره تاثیر میپذیرد برای اینکه در آینده با مشکلات افسردگی مواجه نشوید با مشاوران و روانشناسان حاذق مشورت نمایید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  149. سمانه گفت:

    سلام. من زنی 33 ساله هستم که حدود 5 ساله ازدواج کردم، اما به دلیل شرایط کاری همسرم ممکنه چندین ماه از هم دور باشیم. از همون اوایل ازدواج متوجه شدم همسرم به من خیانت میکنه و مرتب در حال چت با بقیه هست، بارها با هم صحبت کردیم و تعهد داده تکرار نکنه اما میدونم هنوز به کارش ادامه میده. با حرف ها و رفتارهاش اعتماد به نفس من رو از بین برده و هر اشتباهی که میکنه من رو مقصر میدونه. جدا از اون تو روابط خانوادگی خودم هم همه فقط از من توقع انجام کار دارن و اگر حتی یه دفعه از کاری که میخوان سرپیچی کنم یا قهر میکنن یا برخورد تندی دارن، واقعا خسته شدم از این که همیشه برای همه دل بسوزونم و کار همه رو انجام بدم و هیچوقت هیچکسی راضی نباشه.
    الان یه مدته دیگه هیچ انگیزه ای برای زندگی ندارم، صبح ها به زور از خواب بیدار میشم، هرچی آهنگ شاد میذارم و سعی میکنم حالم خوب باشه، باز هم از درون حالم بده و سریع اشکم در میاد. شدیدا احساس تنهایی می کنم. هرچی برنامه میریزم و میخوام زندگیم رو روال بیفته نمیتونم، هر روز با سردرد از خواب بیدار میشم و بعضی وقتا این سردردها تا چند روز ادامه داره. ساعتها یه گوشه میشینم و هیچ کاری نمیکنم، با وجود اینکه میدونم یه عالمه کار هست که باید انجام بدم باز هم انگار توان کار کردن ندارم.
    ممنون میشم راهنماییم کنید.

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال کوتاهی که میدید دقیقاً نمیشود مشخص کرد که شما دچار افسردگی شدید یا خیر اما علائمی که میفرمائید به نظرم میاد درگیر افسردگی شدید اما شدت آن را نمیتوان تشخیص داد، به نظرم ابتدا خودتون با مطالعه مشکلات شخصی تون رو حل کنید و سپس به کمک مشاور به مشکلی که با همسرتون دارید بپردازید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  150. زهرا گفت:

    سلام . من ۱۲ سالمه . ماه پیش پریود شدم و خیلی گریه کردم و یکم این ماه یعنی فروردین امکان داره دوباره پریود بشم؟
    از پریودی خیلی میترسم
    لطفا راهنماییم کنید

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      اصلاً نگران یا ترس نداشته باشید. این یک موضوع کاملاً طبیعی و فیزیکی است اصلاً نگران یا ترس نداشته باشید کمی در خصوص پریود و قائدگی مطالعه کنید شما و با عملکردش آشنا بشید اصلا جای نگرانی نداره به نظر میاد والدین و در مدرسه هم نتونستند خوب توضیحات تکمیلی بهتون بدهند.
      مطالعه میتونه خیلی این ترس یا نگرانی رو در شما کاهش بده و نرمال شوید در این خصوص.

  151. شیما گفت:

    سلام من خانمی هستم 29 ساله مجرد یک سال پیش با اقایی دوست شدم مسن نه اینکه دوست دخترش باشم و روابط سکسی داشته باشیم نه دوست بودیم ولی با هم سیگار و مشروب و…راحت بودیم.
    چند ماه پیش با اقا پسری اشنا شدم جهت دوستی و ازدواج ایشون یک تجربه خیانت داشتن و یکم اوایل حس میکردم به دید ترس و مچ گرفتن هستن اما جدی نبود برام
    منم بعد اشنا شدن با ایشون حدودا دو ماه بعد تصمیم گرفتم رابطه ام با اون اقای مسن رو تموم کنم چون تونستم به این اقای جوان اعتماد کنم
    اما متاسفانه ایشون متوجه رابطه من شدن فهمیدن مشروب میخوردم سیگار …
    دعوا کردیم گفت تموم همه چیز و من خیلی سعی کردم توضیح بدم
    تموم کردیم اما فردای اون روز ایشون اومد و از من توضیح خواست و من تمام حقیقت رو گفتم من و بخشیدن منم قول دادم تمام سعی م رو بکنم که دوباره اعتماد جلب بشه اما از اون روز کامل همه چیز من تحت کنترل بود مدام لوکیشن عکس تماس یک دفعه رو به روی باشگاه میومد و….حتی من خطم و کامل عوض کردم الان بعد از 3 ماه همه چیز خیلی بهنر شده بود حساسیت هاشون کمتر من الان متوجه شدم ایشون یکم کلا شخصیت کنترل گر دارن حالا از شانس بعد از دو ماه من گوشیم و دادم بهش چیزی نگاه کنیم یکی از فالورهای اقای من یک پیام داد که جالب نبود ایشون دوباره دعوا و نتیجه این شد که من تمام فالورهای اقایی که جز فامیلم نبودن انفالو کنم
    ما نقریبا هرشب با هم هستیم و هم و میبینیم
    اما الان من میترسم از چند چیز یکی اینکه این حس بدبینی و خیانت تو وجود ایشون بمونه مثلا شب ولنتاین ما بیرون بودیم من یک دستبند دستم بود ایشون فکر کردن اون اقا بمن هدیه داده و هنوز در ارتباطم یا با همکار و شوهر دوستم تلفنی که حرف میزنم میگ خیلی صمیمی و من خوشم نمیاد جنس خودم و میشناسم و….یک وقتایی یک چیزهایی میگه که خودش میگ من خیلی دوستت دارم ولی دارم خل میشم باید برم دکتر
    دوم کنترل گری ایشونه که کجایی چیکارمیکنی کی میری کی تموم میشی و…تقریبا باید از ریز جزئیات خبر داشته باشن ولی من نمیپرسم یا اگر میپرسم جواب خیلی کاملی نمیگیرم مهم هم نیست همه چیز و با جزئیات بدونم
    سوم من ترسی تو وجودم پیدا کردم وقتی مثلا میپرسه با کی تلفن حرف میزنی یا نمیدونم انگار میخواد یک دفعه مچ بگیره من کاری نمیکنم اما میترسم
    میدونم دوستم داره محبت میکنه خسیس نیست و واقعا دنبال ازدواج با منه به خوانواده اش من و معرفی کرده راحت به همه میگه منو همسرش صدا میکنه راجب اینده و مراسم و همه چیز هم حرف میزنیم اما من این سه ترس و دارم
    حالا باید چیکار کنم زمان بدم این موضوعات حل بشه؟ اصلا درست میشه؟ چقدر زمان بدم؟ اون داستان خیانت من به کنار کنترل گری ها و ترسم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      این مشکل رو در خودتون و همسرآیندتون حل کنید در غیر اینصورت در آینده به مشکل برخواهید خورد.
      حتماً با خواستگارتون به مشاور مراجعه کنید و سعی کنید تا حد زیادی این موضوع در ذهن 2 نفر شما حل شود.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  152. Bita گفت:

    سلام من تقریبا ۵ ساله با یک ترنس در ارتباط هستم و خیلی با هم علاقه مندیم یه مشکلاتی پیش اومد که از هم فاصله گرفتیم خانواده من به شدت مخالفت کردن از وقتی فهمیدن ما به هم علاقه مندیم و الان بعد از دو سال باز با هم صحبت کردیم خواستیم دوباره رابطه رو ادامه بدیم ولی من دو دلی تو دلم هست ترس اینو دارم که بعدا نظرم عوض بشه و بهش گفتم فکر ازدواج نکنیم ایشون هم قبول کردن گفتن با هم بمونیم تا بعد اگه اوک‌ بودیم تصمیم بگیریم ولی من همچنان ترس دارم چون به خودم مطمئن نیستم و حتی کلا نخوام باهاش دیگه رابطه داشته باشم به نظرتون چیکار کنم بمونم و بعد تصمیم بگیرم یا الان تموم کنم؟
    از طرفی هم نمی‌خوام با بودنم مسخره شه و فقط احتمال دادم همچین اتفاقی بیفته

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      سلام با توجه به اینکه در جامعه ما خیلی ازدواج یا ارتباطات نزدیک با ترنس ها رایج نیست و مورد قبول خانواده و جامعه قرار نخواهد گرفت حتماً با احتیاط به این موضوع بپردازید و با توجه به شرح حالتون به نظر میاد دچار خوداضطرابی هستید و حتماً احتیاج به کمک با پزشک متخصص روانشناسی دارید.

      میتوانید از طریق اپلیکیشن ازپزشک نیز در یک بستر کاملاً امن و راحت با تیم روانپزشکی و روانشناسی ما مشورت نمائید.

      1. بینام گفت:

        سلام
        من ۱۷ سالمه و دی امسال کنکور دارم
        چند وقته تقریبا از بهمن ۱۴۰۱ زندگیم انگار به هم ریخته
        اصلا شرایط و حال روحی خوبی ندارم
        حوصله هیچ کاری ندارم نه درس خوندن نه نشستن و حرف زدن با کسی نه انجام کاری هیییچی
        همیشه بی حوصله و خستم
        دیگه هیچی برام جذابیت نداره حتی چیزایی که قبلاً دوست داشتم بهشون برسم یا انجامشون بدم یا چیزی رو مثلا داشته باشم
        خیلی زیاد می‌خوابم حدود ده یازده ساعت به غیر از روزایی که به زور بیدار میشم وقتی می‌خوابم دیگه نمیتونم بیدار شم
        خیلی لاغر شدم زیر چشمام سیاه شده و گود افتاده اصلا اشتها ندارم
        همیشه یه حس بدی تو دلمه انگار همیشه دلم گرفته و هیچ‌ جوری هم درست نمیشه
        تنهایی رو خیلی دوست دارم دوست دارم همیشه تنها باشم تو خونه موقع بیرون رفتن موقع غذا خوردن موقع فیلم دیدن کلا تنهایی رو دوست دارم ولی خونوادم علاوه بر اینکه نمی‌زارن بلکه اینا رو میارن به پای اینکه شعور ندارم بی لیاقتم نمی‌دونم بهش چی میگن اما انگار این علاقمو واقعا درک نمیکنن
        احساس میکنم زندگی خیلی بی معنیه چند بار به فکر خودکشی افتادم ولی راه اسونی پیدا نکردم
        دختری ام که همه ی علایقم بعضی از لباسام موهام بعضی وقتا کارام پسرونس و دوست دارم اگه تونستم تغییر جنسیت بدم و می‌دونم با این کار باید قید خونوادمم بزنم و محو شم چون به شدت مخالفن و من حتی مطرح هم نمیتونم بکنم فقط دیروز شانسی فقط عکس بازیگرای خارجی که تغییر جنسیت دادن رو نشون مامانم دادم مامانم کلی فحش داد و گفت غلط کردن و فلان و بهمان و کلی حرف
        گوش دادن به آهنگ غمگین و گریه کردن شده عادت برام حتی وقتی اون روز هیچی نشده باشه
        بعضی وقتا با خونوادم دعوام میشه دلم میخواد داغم بمونه رو سینشون تا از حرفایی که بهم زدن پشیمون شن وقتی باهاشون دعوام میشه دلم میخواد همون لحظه خودمو بکشم
        علاوه بر کارا و حرفاشون چیزی که زیاد اذیتم می‌کنه اینه که اصلا چیزای خوبمو نمیبینن مثلا من همیشه خیلی درس میخونم کم کمش روزی ده ساعت و این چند وقت که اینطوری شدم همش بهم سرکوفت میزنن حال بدمو بد تر میکنن بعضی وقتا خیلی تحقیرم میکنن همیشه احساس میکنم از من بدشون میاد و من تو خونه اضافی ام خونواده سختگیری دارم مثلا حتی برای یه بیرون رفتم ساده با دوستام که همشون دخترم هم کلی بدبختی دارم به خاطر همینا آدم خونواده دوستی نیستم و دوست دارم تنها باشم دلم میخواد هرچی زود تر بتونم رو پای خودم وایسم که بتونم برم از پیششون
        درسته حرفا و کارهاشون خیلی ناراحتم می‌کنه ولی میتونم زیاد بهشون توجه نکنم
        نمی‌دونم مشکلم چیه از اونجایی که کنکور دارم و چند وقته هیچی درس نخوندم خیلی نگرانم
        به عنوان کسی که همیشه نمره های بالایی داشته الان برام سنگینه از بقیه عقب بیوفتم
        خونوادمم هم به این چیزا اهمیت نمیدن
        حتی مطرح کردنش هم زشت و مسخرس و مطرح کنم هم شاید دعوام کنن و می‌دونم هم که پیش روانشناس نمیبرنم
        با همه چیز میتونم کنار بیام اما با این حالم که مانع درس خوندمه نه فقط درس خونده که می‌تونه منو نجات بده من فقط دنبال یه راه درمانم که این حالمو درست کنه برگردم سر درسام و بتونم به یه جایی برسم اما هیچی حالمو درست نمیکنه نمی‌دونم واقعا چیکار کنم

  153. Nothing گفت:

    سلام من میترسم که به بیماری اسکیزوفرنی مبتلا بشم
    به شدت اجتماع گریز و بشر گریز هستم
    خیلی وقت ها وقتی کسی کنارم میخنده قیافشو تو ذهنم تغییر میدم هیچ توهم شنیداری و دیداری ندارم فقط نسبت به آدم ها بد بینم ازشون فاصله میگیرم به هیچ وجه تماس فیزیکی رو نمیتونم تحمل کنم و اگه احساس کنم از قصد بوده به شخص حمله میکنم تحمل شوخی و خنده و گریه رو به هیچ وجه ندارم اکثر اوقات وقتی کسی کنارم گریه میکنه یا میخنده گوشامو محکم میگیرم تا هیچ صدایی به جز یه نویز خطی نشنوم از تغییر دادن چهره های خندون به چهره های خونی و کبود تو ذهنم لذت میبرم وقتی عصبانی میشم گاز میگیرم اون فرد رو و تا وقتی مزه خونشو حس نکنم دوست ندارم ولش کنم یجوری ناخودآگاه این اتفاق میفته و اکثر اوقات بعد اینکه این کارو میکنم احساس پشیمانی و حقارت میکنم مخصوصا وقتی با خواهرو برادرم این کارو میکنم از نظر جنسی هم به هیچ جنسی تمایل ندارم و از بودن در کنار هیچ جنسی لذت نمی‌برم احساس میکنم بودن در کنار آدمای دیگه وقت تلف کردنه احساس میکنم همه آدما بهم دروغ میگن احساساتشون، رفتاراشون، حرفاشون، مهرومحبتشون همش دروغه و از روی اجبار این کارارو انجام میدن یجور تحمیلی که به خاطر بهانه های مختلف شکل گرفته مثل تنها نموندن مثل کمک کردن به دیگران مثل پدرو مادر بودن و…
    احساس میکنم انسانها قراره نابود بشن و همه این کارایی که دارن میکنن صرفا برای هیچه یجور تناقض بین خواسته ها و عملکردشان وجود داره
    دقیق نمیدونم چرا حالم خوب نیس ولی واقعا از بودن در کنار آدم ها لذت نمیبرم
    من بیمارم نه؟!

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، بسیار بعید است درگیر اسکیزوفرنی باشید و معمولاً افرادی که درگیر این بیماری باشند خیلی قبول ندارند و حتی به پزشک هم مراجعه کردن را هم صحیح نمیدانند.
      اما به توجه به شرح حالتون بد نیست با روانشناسان حاذف مشورت نمائید.
      میتوانید از طریق اپلیکیشن ازپزشک نیز در یک بستر کاملاً امن و راحت با تیم روانشناسان و روانپزشکی ما مشورت نمائید.

    2. یاسمن گفت:

      دیدگاه من چرا پاک شد😭نمی خواهید کمک کنید اوک مهم نیست همه ترکم کردن شما هم بکنین

      1. ازپزشک گفت:

        دیدگاهتون چی بوده عزیز؟
        در صورتی که بی ادبی کنید دیدگاه ها اسپم میشوند.

  154. مبینا گفت:

    سلام من ۱۲ سالمه و واقعا از زندگی سیر شدم هیج لذتی دیگ برام نداره مامانم همش از دستم عصبانیه الانم لج کرده باهام هیچکس درکم نمیکنه،بابام میگه برو بابا این مزخرفات چیع،خواهرم که اصن با مت حرف نمیزنه کم کم دارم همه دوستام و از دست میدم،واقعا دیگ هیچ ترسی از خودکشی ندارم از این زندگی واقعا حالم بهم میخوره،همش ترس دارم که مامانم به بابام از من بد بگه،مامانم همش جلو بابام میگه من هیچی درس نمیخونم ،در اصل من خودم و با درس خفه میکنم،واقعا خسته شدم،راهکار شما چیع؟اگر هم بخوام به روانشاس مراجعه کنم خانوادم من و نمیبرند

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      در صورتی که خانواده مقاومت میکنند که برای رجوع به روانشناس با یکی از بزرگترهایی که بهشون اعتماد دارید مراجعه کنید و از ایشون خواهش کنید تا شما را همراهی کنند. حتماً به روانشناس خانواده مراجعه کنید و ارتباطات داخل خانواده را حل نمائید.

      میتوانید از طریق اپلیکیشن ازپزشک نیز در یک بستر کاملاً امن و راحت با تیم روانشناسان ما مشورت نمائید.

  155. تانیا گفت:

    سلام
    من بیش از حد آدم احساسی هستم و دائم این موضوع داره اذیتم می کنه و هرچی سعی میکنم با اونی ک عاشقشم خوب رفتار کنم و مهربون باشم اون اذیتم می کنه
    واقعا من عاشقشم و دیوانه وار می‌خوامش خودشم می‌دونه ک حاضرم واسش جون بدم اما …
    بخاطرش همیشه می‌شینم گریه میکنم وقتایی ک نیست
    بهشم میگم درکم نمیکنه
    و
    ع نظر خودش دوسم داره ولی نمیدونم واقعا بگید چکار کنم من

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما :
      سلام برشما، تجارب این چنینی و علایق بین انسانی ممکن است تا آخر عمر باقی بماند، اما اگر به سمت اختلالات اضطرابی میرود و احساس میکنید در حال مضمن شدن است و در امورات شما اختلال ایجاد میکند حتماً با روانشناسان و روانپزشکان ما مشورت نمایید دارو هم دارد و میتونید به سرعت به بهبودی برسید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  156. زیبا گفت:

    سلام من ۲۴ سالمه نمیدونم زوده برای این حرف باید خداروشکر کنم یا نه
    من از ازدواج و رابطه جنسی میترسم و هنوز نه ازدواج کردم نه نامزدی دارم که بخوام بگم چیزیو تجربه کردم یا مثلا سر خونه زندگیمم و ترس دارم و موجب شده مرتکب گناهی هم نشم من دوسالی هست که یک پسری رو دوست دارم بهش گفتم که من اهل این کارا نیستم و قبول کرد اوایل که بهش گفتم اینطوریم قبول کرد و گفت این چیزا مهم نیست و خودت برام مهمی ذوق مرگ شدم که یکی خودمو میخاد و حاضر با این اخلاقم کنار بیاد الان که باهاش صحبت میکنم حرفمو این طور تفسیر میکنه که تو که میخوایی رابطه نداشته باشیم چرا میخوایی باهام ازدواج کنی ؟؟؟خدایی من منظورم اینه ؟؟خدا شاهد این دوسال تا جایی که توانم بود و خریت نکردم کاری نکردم اما خدایی در حد توانم هتو هر سختی و خوشحالی و بدبختی کنارش بودم خودتون میدونید که برا پسرا که سربازی چقدر وحشتناکه حالا که خرش از پل گذشت و اخرای سربازیشه اینو میگه خب باشه مشکل از منه بهش میگم چرا دعوامون شد برگشتی میگه تو همیشه میخوای حرف خودت باشه راست میگه ولی به خدا خیلی دارم رو خودم کار میکنم و بهتر شدم اما بازم اینو میگه میکوبونه تو سرم جدن اینه زندگی مشترک ؟؟؟سیر شدم به خدا ؟؟؟بدم اومده از ازدواج من مشکل دارم ؟؟؟ میگم من که نمیخواستم ازدواج کنم خودش نشست زیر پام که بیا باهم ازدواج کنیم نمیدونم دارم خل میشم چیکار کنم شما به من بگو

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      در شرایط فعلی با توجه به شرح حالتون حتماً در اولین فرصت با یک روانشناس مشورت کنید. با مشاوره با روان شناسان ما میتونید شرایط خودتون و پارتنرتون رو بهینه کنید.
      اگر توانستید خانواده رو در جریان بزارید بسیار خوب است و حتماً با یک روان شناس مشاوره داشته باشید در غیر اینصورت آسیب های جبران ناپذیری در روان خود را تجربه خواهید کرد.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانپزشکی و روانشناسی ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  157. روسی گفت:

    سلام وقتتون بخیر
    من از وقتی ازدواج کردم بسیار افسرده شدم
    همه‌ی نیاز هاشو برطرف کردم همون‌جور ک از رابطه بسیار متنفرم و دوست ندارم
    هر کار خواست براش کردم و نیاز من فقط ساختن ی خونه بود دلم خیلی خونه میخاد چرا نمیشه چرا ب نیاز من توجه نمیشه🥺💔

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، حتماً با خانواده یا اگر نمیتوانید با یک مشاور مشورت کنید و سپس اقدام به صحبت با همسرتان نمائید. شما در یک واپس گرایی بسر میبرید که میتونه مشکل شمارو بیشتر کنه و دچار سرخوردگی و مشکلات دیگر خواهید شد.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با رعایت کامل حفظ حریم شخصی خود با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  158. cc گفت:

    سلام
    من با هر دختری وارد رابطه میشم بعد از یک ماه به یک باره توی ۱ روز ازش زده میشم
    دلیلشم نمیدونم
    ولی نمیتونم باهاش بمونم
    کات میکنم . بعد از چند روز پشیمون میشم.
    الان حدود ۳۰ روزه با یک تفر وارد رابطه شدم به قصد ازدواج. رابطمون برای آشنایی هست ولی خب از صب تا شب پیام میدیم و صحبت تلفنی میکنیم ۲.۳ بار هم همو از نزدیک دیدیم
    با یک باره امروز صبح احساسم نسبت بهش مرد
    بدون اینکه کاری کنه که از چشمم بی افته.دلیلش چیه ؟ چرا من انقد دم دمی مزاجم ؟ آیا درمانی داره ؟
    الان چی بگم به این دختر بگم‌نمیخوامت ‌ یا بمونم باهاش

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما :
      سلام برشما، تجارب این چنینی و علایق بین انسانی ممکن است تا آخر عمر باقی بماند، اما اگر به سمت اختلالات اضطرابی میرود و احساس میکنید در حال مضمن شدن است و در امورات شما اختلال ایجاد میکند حتماً با روانشناسان و روانپزشکان ما مشورت نمایید دارو هم دارد و میتونید به سرعت به بهبودی برسید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  159. هانیه گفت:

    سلام وقت بخیر
    دختری هستم ۲۳ ساله مدت ۱۱ ماه هستش که عقد کردم اما هنوز خونه خودمون نرفتیم پنج شیش ماه اول رابطه عالی با همسرم داشتم عالی از هر نظر اما بعد از اون کم کم رابطمون رو به سردی رفت همسرم مرد خوبیه اما ثبات رفتاری نداره یه وقتایی عالی عالیه خوش اخلاق شوخ شاد صحبت میکنه به حرفام گوش میده و … اما یه وقتایی بدون دلیل میره تو خودش باهام صحبت نمیکنه هیچکدوم از تفریحاتی که من دوست دارم رو انجام نمیده و وقتی ازش دلیلش رو میپرسم میگه نه ناراحت نیستم حالم خوبه و بعدشم بهونه میاره که خسته ام کمرم یا پام درد میکنه کارم به مشکل خورده ذهنم درگیر بدهی هاس و از این جور صحبتا تو این مدت بار ها بهش گفتم به طور واضح که من چه انتظاراتی ازش دارم به عنوان همسر اما اون یکبار هم راجع به این چیزا باهام صحبت نکرده و تهش میگه من همینم من خنگم یاد ندارم این چیزارو میگه تو ادم خیلی پیچیده ای هستی که من حتی نمیدونم چطوری خوشحالت کنم تو با کسی ارتباط نمیگیری
    بعد از چند بار صحبت متوجه شدم که صحبت فایده ای نداره هرچی که بگم یه توجیهی میاره یا میگه ببخشید اما دوباره اون بی تفاوتی ها تکرار میشه نمیدونم تونستم منظورم رو برسونم یا نه منظورم یه سری ریز رفتارهاییه که نمیدونم چرا این همه به چشم من میاد حالا دیگه بعد چند ماه از چشمم افتاده و حتی دیگه از نظر عاطفی که بهش وابسته نیستم هیچ اگر دو سه روزم نبینمش احساس دلتنگی ندارم و حتی حالم بهتره و همچنین روی رابطه جنسی مون هم تاثیر گذار بوده و اصلا اصلا دلم نمیخواد رابطه داشته باشیم .
    فکر میکنم اصلا متوجه حرفای من نیست اونجوری که من یه طرفه برای رابطمون تلاش میکنم اون خیلی بی تفاوته اگر سه چهار روز هم نه بهش زنگ بزنم نه پیام بدم انگار نه انگار وقتی هم بهش میگم میگه من عاشقتم همین کافیه
    ممنون میشم اگه راهنماییم کنید که چطور میتونم رابطمون رو بهبود ببخشم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما :
      هرکدام از مواردی که گفتید مانند نبود رابطه جنسی، تحفیر و یا حتی خودکم بینی در شرح موردی که میفرمائید مواردیست که ملزم به مراجعه به تیم روانپزشکی و روانشناسی است و اصلاً بر مسائل اینچنینی سرپوش نگذارید و حتماً باید موضوع رو با روانشناسان هم مطرح کنید. حتماً نیاز به حمایت اطرافیان خانواده و کمک تیم روانشناسی و روانپزشکی دارید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی و روانپزشکی ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  160. ژینا شیرازی گفت:

    سلام من ۱۶ سالمه خیلی احساس افسردگی دارم خانوادم برای کار کوچکی تحقیرم میکنن
    یک طوری رفتار میکند که انگار من فرزندشان نیستم
    بین داداشم با من فرق میزارند
    خلاصه خیلی از دست مادر پدرم ناراحتم
    دوست دارم یک چند وقت از خانواده دور باشم
    خانوادم با اخلاق من کنار نمیان فکر میکنن مشکل از منه
    خیلی راجب اخلاقم تحقیرم میکنند

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما :
      شما با توجه به شرح حالی که فرمودید دارید به سمت افسردگی پیش میروید احتیاج است که هم مادر هم پدر و هم خودتون به روانشناس مراجعه کنید جهت اصلاح روابط خانوادگی. و روانشناس به تنهایی نمیتونه به شخص شما در خانواده کمک کنه می بایست همزمان به پدر و مادرتون هم مشاوره بدهد در صورتی که خانواده شما برای رفتن به روانشناس موافقت نمیکنند از بزرگتری که حرف اونها رو میخونند و حرف شنوی دارند از ایشون کمک بگیرید تا اونها رو راضی به حضور در کنار یک روانشناس کنید.

  161. نمیدونم گفت:

    سلام من ۱۷ سالمه و واقعا دیگه از خودم خسته شدم
    همش ساکتم و نمیتونم با بقیه ارتباط برقرار کنم
    خجالتی نیستم ….فقط حرفم نمیاد
    ولی واقعا داره مشکل ایجاد میکنه
    تو مدرسه،مهمونی هایی که میرم آشنا نیستن و….

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما به نظر میاد مشکل در اعتماد به نفس دارید و احتیاج به کمک دارید میتوانید با مطالعه کتاب ها و متن هایی در خصوص تقویت اعتماد به نفس و حتماً حتماً مشورت با مشاوران و روانشناسان به شما در چندین جلسه متوالی توصیه میشه میتونید کنترل این موارد رو به دست بگیرید و با اعتماد به نفسی قوی تر به زندگی شاد خود بپردازید.
      .
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  162. Sara گفت:

    سلام میشه لطفا زودجواب منو بدید؟؟
    من ۱۴سالمه دخترم و یک جا چت کردم بدون اجازه ی پدرومادر و حالاتوی اون چت عاشق شدم …ولی بابام فهمیده و گفته باور نمیکنم ک چت میکنی واسه همین میخاد لپتاپمو ببره بده به یکی که وارده چک کنه اگه جایی چت کرده باشم منو زنده نمیزاره …درضمن اونجا چترومه..
    من میخام بچه خوبی باشمو دیگه نرم چت کنم اخه بابام خیلی هم تعصبیه مثلا نمیزاره گوشی داشته باشم یا برم بیرون یا برم مدرسه تا ششم خوندم دیگه نذاشته .. واقعا حرص میخورم ک اینقدر ب من سخت میگیره حتی میگه باید حتما چادر بپوشی… من ماهی یه بار اگ برم بیرون خونه عمومه وگرنه هیچجا نمیبره منو انگار من تو خونه اسیرم ..نمیزاره انلاین درس بخونم یا دوستی داشته باشم ولی چون منو از خیلی چیزا محروم کرد واسه همین منم شیطون شدمو ب چت روم ها رو اوردم ک حداقل نیازامو براورده کنم یا یه دوست داشته باشم ک باهاش درد و دل کنم ولی اگ بابام بفهمه سرمو میبره..من میخام نرم چت کنم ولی چون عاشق ی نفر شدم و بش قول دادم که تااخر پیشش بمونم و حتی هروقت بزرگتر شدیم باهم ازدواج کنیم..واسه همین نمیتونم اونم ترک کنم،شاید اگ نبود مشکلی نداشتم میتونستم دیگه نرم…ولی نمیدونم چیکار کنم ب حرف بابام فکر کنمو نرم چت تا منو نکشه یه وقت…یا بمونم پیش عشقم…بخدا موندم اگه چت نرم ینی زدم زیر قولمو نمیتونم طرفو فراموش کنم دق میکنم، ولی اگه برم باز بابام یه روز میفهمه دیگه کارم تمومه منو کشته دیگه … موندم کدومو انتخاب کنم لطفا راهنماییم کنین بدجوری گیر افتادم….
    از یه طرفم یه مشکل خیلی بزرگ دارم که نمیتونم اینجا عمومی بگم کاش پیوی داشت اونجوری راحت تر میگفتم اخه من شماره هم ندارم واتساپو اینا هم ندارم نمیدونم چیکار کنم….
    ولی تورو خدا کمکم کنین خیلی داره بهم سخت میگذره نمیدونین چی میکشم اینایی که گفتم تازه یه بخش کوچیک از بدبختیامه بقیه رو بگم که سرتونو خوردم …
    فقط کمکم کنین توروخدا …
    ممنون

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      در شرایط فعلی با توجه به شرح حالتون حتماً در اولین فرصت با یک روانشناس مشورت کنید. ارتباط شما یک ارتباط سالمی نیست و عاقبت خوشی در آینده روحی و روانی شما نخواهد داشت. با مشاوره با روان شناسان ما میتونید شرایط خودتون و پارتنرتون رو بهینه کنید.
      حتماً خانواده رو در جریان بزارید و حتماً با یک روان شناس مشاوره داشته باشید در غیر اینصورت تبعات جبران ناپذیری در زندگی خواهید دید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانپزشکی و روانشناسی ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  163. حضرت گفت:

    سلام من۲۱ سالمه از بچگی تند خو بودم همیشه زود عصبی میشم و تو این سالهای اخیر به قدری شدید عصبی میشم که سرم داغ میشه و از هوش میرم اختلال خواب دارم و معمولا کم میخابم اشتها ندارم و معمولا کم غذا میخورم معمولا تنها غذا میخورم تنها زندگی میکنم از خانوادم دوری میکنم کم حرف شدم راجب احساساتم به ندرت پیش میاد با کسی حرف بزنم من با همه اینا کنا اومدم و حدود دوساله اینجوریم برام عادی شده به خود کشیم زیاد فکر میکنم یبارم امتحان کردم رسیدم بیمارستان و زنده موندم همه اینا دیگه تقریبا برام عادی شده ولی این دو سه هفته اخیر یه احساس عجیب داره دیوونم میکنه از همه چیز و همه کس میترسم همیشه فک میکنم همه مخصوصا خانوادم میخان منو بکشن شبارو تا دم صب بیدارم هر شب همش استرس دارم همش میترسم هر شب اسلحه رو پر میکنم میزارم کنارم پاقو هم میزارم زیر بالشتم تا یکم اروم بشم این مدت زیاد گریه کردم رفتارام غیر عادی شدن نمیدونم چمه دیگه حسته شدم دارم دیوونه میشم بخدا هر روز به خلاص کردن خودم فکر میکنم میترسم از روزی که نترسم و یه تیر تو مخم خالی کنم انگار دارم مجازات میشم برا چیزی که نمیدونم .
    نمیدونم چقد از حرفامو متوجه میشین ولی تورو خدا کمکم کنید خسته شدم از این زندگی

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، هنگامی که تفکرات خودکشی دارید و حتی یکبار هم انجام دادید، شما احتیاج به کمک اورژانسی توسط متخصصین روانپزشک دارید. البته این نشان ازین نیست که شما درگیر بیماری خاصی باشید یا مواردی ازین دست فقط همه در نقاطی از زندگی شخصیمون احتیاج به کمک داریم با توجه به شرح حالی که از خانواده فرمودید متخصص روانپزشک میتونه کمک کننده خوبی برای شما باشد.
      .
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  164. بیمار گفت:

    من دارم به خودکشی خیلی مسمم فکر میکنم و هیچی باهاش فاصله ندارم این اخرین تلاشمه برای نجات خودم کمکم کنید:)

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، هنگامی که تفکرات خودکشی دارید در حالت اورژانس روان قرار دارید و باید سریعاً به یک روانپزشک مراجعه نمائید.
      .
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  165. نیلوفر حاتمی گفت:

    سلام خسته نباشید من دانشجوی ترم ۶ مامایی ام یه مشکلی دارم که وقتی میخوام کاری جلوی بقیه انجام بدم دستم و کل بدنم میلرزه و حالت اضطراب بهم دست میده مثلا من اگه خودم تنها باشم و انژیوکت بگیرم دستم دستم نمیلرزه و کلا دست لرزه ندارم ولی اگه استادم نگام کنه حتی انژیوکتم که میگیرم دستم دستم میلرزه و اصلا نمیتونم خودمو کنترل کنم و همین باعث شده خیلی اعتماد به نفسم بیاد پایین و استادم میگه تو اینطوری هیچوقت مامای خوبی نمیشی و الان نمیتونی یه انژیوکت بزنی چه طور میخوای بخیه بزنی بعدا و واقعا این موضوع اذیتم میکنه و شغلمم دوست دارم هر چیم به خودم انگیزه میدم هیچ تاثیر نداره

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما به نظر میاد مشکل در اعتماد به نفس دارید و احتیاج به کمک دارید میتوانید با مطالعه کتاب ها و متن هایی در خصوص تقویت اعتماد به نفس و حتماً حتماً مشورت با مشاوران و روانشناسان به شما در چندین جلسه متوالی توصیه میشه میتونید کنترل این موارد رو به دست بگیرید و با اعتماد به نفسی قوی تر به زندگی شاد خود بپردازید.
      .
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  166. ریحان گفت:

    سلام دختری با 19 سال سن متاهل خانمی 46 رو دوسش دارم عجیب ینی بهش فکر میکنم عکسشو میبینم دلم یجوری می‌شه دما بدنم تغییر میکنه حس میکنم یه چیزی از تو قلبم پخش میشه تو قفسه سینم..
    نمیدونم حس بینمون چقد متقابله ولی گاهی وقتا شده بهم خیره میشیم بدون اینکه نگاه از هم بدزدیم هر باری هم که میخواد محلی که با همیم رو ترک کنه میگه دارم فلان جا یا فلانی باهام کار داره باید زود برم حتی شده بعصی وقتا یواشکی نگام میکنه منم نگاش میکنم میخنده الانم ک دارم دربارش مینویسم قلبم تو همون حالته دوس دارم دستشو بگیرم یا بغلش کنم بهش بگم دوست دارم و بگم هیچ علاقه ای ندارم ک رابطه جنسی باهاش داشته باشم تو تخیلاتم
    میخوام بهش بگم دوست دارم ولی میترسم ک سرد بشه یا نظرش درموردم عوض بشه یا ازش دور بشم به نظر شما چیکار کنم چطور بهش بگم
    تاکید میکنم هیچ علاقه از لحاظ جنسی دارم ک بخوام از اون مظر بهش نزدیک بشم یا اینکه بخوام بگم همجنسگرا هستم راهنمایم
    فقط میخوام راهنماییم کنین که بگم بهش یا نه
    بعد چطور بهش بگم
    یعنی جوریم که اگه مشکلی براش پیش بیاد خوابشو میبینم دو هفته پیش خواب دیدم اومد پیشم میگفت دلم درد میکنه نفسم بالا نمیاد ب زور راه میرفت هفته بعدش گفت از اون هفته ریه هام درگیر شده و گوارشم بهم ریخته توان راه رفتن نداشتم
    دقیقا روزی که خواب دیدم روز دومی بوده که مریض شده اگه چند روز نبینمش بهم میریزم
    و هشت ماهه بلاتکلیفم فک میکردم حس زود گذره
    ولی الان اذیت میشم چون میخوام باهاش صمیمی تر بشم ولی نمیدونم چطوری

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، برای اینکه نگرانی شما در خصوص اینکه همجنسگرا هستید یا خیر یا حتی این احساس شما زودگذر است یا ممکن است عمیق است به هیچ عنوان با این شرح حال کوتاه و مختصر نمیتوان متوجه شد شما در اولین فرصت حتماً به تیم روانشناسان مراجعه کنید و با آنها جلسات متعددی حداقل 8 جلسه مشورت نمایید تا کاملاً متوجه شوید که این موضوع یک احساس زودگذر است یا شما ممکن است همجنسگرا یا تمایل داشته باشید. تشخیص اینچنین موارد با تیم روانشناسی می باشد و جلسات متعدد لازم دارد.
      ابراز علاقه ای از سوی خودتون شکل ندید چون ممکن است طبعات خیلی بدی براتون بهمراه داشته باشد.
      .
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با رعایت کامل حفظ حریم شخصی خود با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  167. ثنا گفت:

    سلام من دختری ام ۲۰ ساله و حدود ۱ سال با شخصی رابطه داشتم و رابطه ما از هر لحاظ خوب بود تا اینکه فرد مقابلم سه نفر از اعضای خانوادشو از دست داد و به قتل غیر عمد یک نفر هم منجر شد و با توجه به اینکه من امسال کنکور داشتم بهم گفت میخواد تنها باشه تو مشکلاتش تا منو درگیر مشکلاتش نکنه و من خیلی اصرار کردم که میخوام کنارش باشم ولی قبول نکرد و دیدم با اصرار زیاد بی ارزش میشم قبول کردم و الان حدود ۶ ماه گذشته از این موضوع و دیروز به خاطر مسله ای صحبت کردیم باهم و دیدم که هنوز عشقش همونه و تغییری نکرده ولی ازم فرار می‌کنه و می‌گفت به فکر خودت و درست باش و من میخوام رابطه بهبود بدم به نظرتون برم باهاش صحبت کنم و چه چیزایی رو مطرح کنم ؟؟

  168. ثنا گفت:

    سلام من دختری ام ۲۰ ساله و حدود ۱ سال با شخصی رابطه داشتم و رابطه ما از هر لحاظ خوب بود تا اینکه فرد مقابلم سه نفر از اعضای خانوادشو از دست داد و به قتل غیر عمد یک نفر هم منجر شد و با توجه به اینکه من امسال کنکور داشتم بهم گفت میخواد تنها باشه تو مشکلاتش تا منو درگیر مشکلاتش نکنه و من خیلی اصرار کردم که میخوام کنارش باشم ولی قبول نکرد و دیدم با اصرار زیاد بی ارزش میشم قبول کردم و الان حدود ۶ ماه گذشته از این موضوع و دیروز به خاطر مسله ای صحبت کردیم باهم و دیدم که هنوز عشقش همونه و تغییری نکرده ولی ازم فرار می‌کنه و می‌گفت به فکر خودت و درست باش و من میخوام رابطه بهبود بدم به نظرتون برم باهاش صحبت کنم و چه چیزایی رو مطرح کنم ؟؟ لطفا کمک کنید ممنون

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، حتماً با خانواده یا اگر نمیتوانید با یک مشاور مشورت کنید و سپس اقدام به صحبت با ایشان نمائید. به هیچ وجه خودتون به تنهایی این مسئله را جلو نبرید شما در یک واپس گرایی بسر میبرید که میتونه با ارتباط ناصحیح با اون شخص مشکل شمارو بیشتر کنه و دچار سرخوردگی و مشکلات دیگر خواهید شد.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با رعایت کامل حفظ حریم شخصی خود با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  169. پرنیا گفت:

    سلام، خسته نباشید…
    من یه چند وقتی علائم افسردگی رو پیدا کردم، و مطمئن نیستم درسته یا نه بعضی اوقات میگم مال نوجوانی ولی نه در این حد… و تقریبا یه دو ماهی است که اخلاقم معلوم نیست خوشحالم یا نه، یه ثانیه خوشحالم یه ثانیه بعدش ناراحتم. من فک کردم عادیه تغیر و تحولات نوجوانی و اینا ولی رو زندگیم تاثیر بدی گذاشته و باعث شده تو روابطم با دیگران موفق نباشم.

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما به نظر میاد مشکل در اعتماد به نفس دارید و احتیاج به کمک دارید میتوانید با مطالعه کتاب ها و متن هایی در خصوص تقویت اعتماد به نفس و حتماً حتماً مشورت با مشاوران و روانشناسان به شما در چندین جلسه متوالی توصیه میشه میتونید کنترل این موارد رو به دست بگیرید و با اعتماد به نفسی قوی تر به زندگی شاد خود بپردازید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  170. نگین گفت:

    سلام خسته نباشید من ۱۶ سالمه
    و خیلی توی روابط اجتماعی و نداشتن اعتماد به نفس و همچنین اینکه نمیتونم احساساتمو کنترل کنم مشکل دارم
    من از بچگی نه اینکه آدم سرد و خشکی باشم ولی نمیتونستم با کسی اونقد ارتباط بر قرار کنم و یجورایی آدم خجالتی ای هستم وقتی هم با یکی دوست میشم یا آدم خوبی نیست یا صدمه میزنه بهم ک رابطمون تموم میشه و اونقدم نمیتونم با ادما کنار بیام میخوام روابطمو بهتر کنم خیلی از فایل ها و کتاب هارو خوندم ولی کمکم نکرد اصلا
    در مورد اینکه نمیتونم احساساتمو کنترل کنم یهو عصبی میشم و نمیتونم خودمو کنترل کنم و داد میزنم و یا‌ مثلا یچیزیو پرت میکنم و اصلا نمیتونم کنترلش کنم و دست خودم نیست
    و اعتماد به نفس هم همش وقتی تو جمع دوستام همش حس میکنم بهم توجه نمیکنن دوست ندارن باهام هم صحبت باشن یا اینکه بنظرشون آدم باحالی نیستم و همش این فکرا اذیتم میکنن

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما به نظر میاد مشکل در اعتماد به نفس دارید و احتیاج به کمک دارید میتوانید با مطالعه کتاب ها و متن هایی در خصوص تقویت اعتماد به نفس و حتماً حتماً مشورت با مشاوران و روانشناسان به شما در چندین جلسه متوالی توصیه میشه میتونید کنترل این موارد رو به دست بگیرید و با اعتماد به نفسی قوی تر به زندگی شاد خود بپردازید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  171. مم گفت:

    من یک دخترم ولی همه میگن بیش از حد عصبی ام و همین طور به ورزش های خیلی خشن علاقه دارم
    تقریبا از 12.13 سالگی احساس کردم که متفاوت تر از بقیه هست توی لباس ها همیشه لباس های پسرونه رو دوست داشتم
    قدرتم هم زیاده حتی نسبت به خیلی از پسر ها بیشتره اما احساس میکنم که روحم یک پسره اما جدیدن خیلی به کشتن ادم ها علاقه دارم
    حتی فکر کردن بهش هم باعث خندیدنم میشه

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      شما در صورتی که نگران این هستید که ترنس هستید یا خیر؟ باید روان شناسان تشخیص بدهند که شما ترنس هستید یا یک احساس ساده است. برای این موضوع هم 8-10 جلسه روانکاوی و مشاوره با روانشناسان لازم است که داشته باشید…
      ولی در خصوص جمله آخرتون که به کشتن آدما علاقه پیدا کردید 2 حالت وجود دارد یا ممکن است که به خاطر اختلالات هورمونی این حس در شما ایجاد شده باشد یا اینکه بررسی روانکاوی به این نتیجه برسد که شما علاقه به این موضوع دارید و میتونه برای خودتون خطرناک باشه.
      پیشنهاد میکنیم با یکی از روانشناسان خوب ما در اپلیکیشن ازپزشک مشورت نمایید و این موارد را با آنها مطرح نمائید. حتماً راهنمایی های دقیق تری دریافت خواهید کرد.

  172. مبینا گفت:

    سلام لطفا جواب بدین دخترم ۱۹سالمه.من بعد ۵ ماه که از یکی خوشم میومد(همکلاسی دانشگام هستن) بهش اینو گفتم.و گفت که اونم خوشش میومد حداقل از ظاهر و استایلم.بعد گفت دوتا راه هست اگه برای ازدواج میخوای باهم باشیم باید حجابت و درست کنی یاهم میتونیم ی مدت باهم باشیم تهش هرکی بره پی زندگی خودش.منم چون واقعا این موضوع برام سخته نمیتونم باش کنار بیام ولی اینم درنظر گرفتم که میتونیم با صحبت ب توافق برسیم.برای همین حرفامونو سعی کردم ادامه بدم.اون انگار حالش با خودش مشخص نیست همون روز اولی که باهم حرف زدیم ب رابطه اشاره کرد و من باورم نمیشد میگف من خیلی طبعم گرمه الانم شرایط ازدواج نیس باز ی بار میگف من اصلا واسه رابطه نمیخوامت و من جلو همه حرفاش میگفتم برات متاسفم و … یا حتی بهم گفت من دوبار رابطه داشتم بعد کات کردنم در نهایت گف فقط میخواستم ری اکشنتو ببینم 😕ی روز میگفت تو دختر خوبی هستی ولی من بهت اسیب میزنم اذیت میشی نمیتونم مثل تو احساساتی باشم(من فقط ی بار جمله عاطفی بش گفتم)تهش بهم گفت که ۶ ماه پیش بعد ی سال رابطه طرفش خیلی بش اسیب زده و من هنوز پروفایلشو چک میکنم و شمارشو دارم. گفتم خب پس من دیگ درباره رابطه هیچی نمیگم اگ حالت بد بود مثل دوست کنارتم . دفعه بعدی که همو دیدیم طبق حرفاش دوستی عادی و اینارو قبول نداشت خودش گفت یا باهم باشیم یا نباشیم و خب منم قبول کردم . چیزی که منو ترسوند این بود بار اولی که همو دیدیم بعد چندبار چت کردن منو بوسید یا بغل کرد ک خب برا من طبیعی نیست.. دفعه های بعدی دستش و میذاشت رو سینم😕ایشون همکلاسی منن تو دانشگاه ولی هیچکس از رابطه ما خبر نداره چون واقعا خرابش میکنن برا همین جفتمون قبول کردیم ک کسی متوجه نشه..من از لحاظ شرایط جسمی هم قلبم مشکل داره و اینو خودش می‌دونه. از طرفی هم با خودم میگم اون ظاهر میشه گفت خوبی داره و اگه دنبال رابطه باشه افراد زیادی و خب میتونن انتخاب کنع ن منی که واقعا بش حس دارم و می‌دونه از لحاظ جسمی اینجوریم..لطفا بگین چیکار کنم چی تو ذهنشه

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      در شرایط فعلی با توجه به شرح حالتون حتماً در اولین فرصت با یک روانشناس مشورت کنید. ارتباط شما یک ارتباط سالمی نیست و عاقبت خوشی در آینده روحی و روانی شما نخواهد داشت. با مشاوره با روان شناسان ما میتونید شرایط خودتون و پارتنرتون رو بهینه کنید.
      حتماً خانواده رو در جریان بزارید و حتماً با یک روان شناس مشاوره داشته باشید در غیر اینصورت تبعات جبران ناپذیری در زندگی خواهید دید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانپزشکی و روانشناسی ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  173. ali گفت:

    با سلام من ۱۸سالمه دماغم بزرگه و باعث شده که اعتماد ب نفسم خیلی خیلی کم بشه و خیلی خجالت میکشم درباره این موضوع و همش داخل خودم میرزم کسی نفهمه

    چند بار هم گفت ب خانواده ام که عمل کنم اما قبول نمیکنن
    اصلا نمیتونم برم جای از خجالت

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      به نظر میاد شما به اختلال BDD دچار شدید Body-Dysmorphic Disorder اختلال بدریخت‌انگاری. اما با توجه به این شرح حال کوتاه نمیتوان تصمیم گرفت یعنی تشخیص اینکه این اختلال رو دارید یا خیر هنوز قطعی نیست ابتدا روانپزشک باید این تشخیص رو بدهد و سپس با جلسات روان درمانی ممکن است این اختلال حل شود.
      اما در صورتی که این اختلال در شما وجود ندارد میتونید به عمل زیبایی بینی یا هر عمل زیبایی دیگری اقدام کنید و میتوانید باعث افزایش اعتماد به نفس شما نیز گردد.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانپزشکی و روانشناسی ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  174. زهرا گفت:

    سلام وقت بخیر من ۱۷ سالمه
    من اصلا نمیتونم با دیگران یا بعضی وقتا حتی بادوستام ارتباط برقرار کنم همش انکار با خودم درگیر میشم ک چرا من این شکلی یا همچین شخصیتی دارم
    مثلا با اینکه ۶ ماه ی کلاسی میرم ولی با همکلاسی هام اصلا راحت نیستم ک بعضی وقتا هیچ حرفی نمیزنم اونام فک میکنن ک خیلی مغرور یا گوشه گیرم اصلانم اعتماد بنفس و عزت نفس ندارم و دوست دارم ک انقد سخت بگیرم زندگی رو از این حالتم خیلی بدم میاد و از اینکه قراره ی سال دیگ برم داشنگاه و همچین مشکلاتی دارم آزارم میده

  175. نسیم گفت:

    میخام ک انقد زندگی واسم سخت نباشه نمیخام انقد سخت بگیرم و سخت زندگی کنم واس اینکه بتونم راحت زندگی کنم باید خودم و اول خوب بشناسم ولی نمیتونم

  176. نسیم گفت:

    سلام وقت بخیر
    من اصلا نمیتونم با دوستام یا کسایی ک دوروبرم هستن ارتباط برقرار کنم
    همش با خودم میگم اگ این و بهش بگم با خودش چی فکر میکنه . مثلا الان ی کلاسی میرم و با اینکه بیشتر از ۶ ماه باهمیم ولی بازم با این حال اصلا نمیتونم باهاشون زیاد صحبت کنم یا ارتباط برقرار کنم و اونام فک میکنن ک ی آدمیم ک خودم میگیرم و مغرورم و خشک سردم
    درصورتی ک پیش ی سری دوستام ک خیلی باهاشون راحتم اصلا اینطوری نیستم خیلی شادم و همیشه دنبال اینم ک دوستام شاد کنم و این باعث میشه همیشه بخندم ک باعث میش بعضی وقتا فک کنن خل شدم
    و اصلا اعتماد ب نفس و عزت نفس ندارم و نظر خودم و قبول ندارم و ب خودمم اعتمادی ندارم و احساس میکنم زندگی واسم خیلی سخت شده

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      تکنیک های محختلفی در برقراری ارتباط وجود دارد که روانشناسان ما در اپلیکیشن ازپزشک میتونند با تکنیک هایی که بهتون آموزش میدهند این موارد رو حل نمایید. شما درگیر افسردگی نیستید فقط احتیاج به کمک برای برقراری ارتباط بیشتر هستید اصلاً ازین موضوع فرار نکنید و با این مشکل تون روبرو شوید و با تکنیک های متنوع به مرور زمان بهبود پیدا خواهید کرد در این زمینه.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  177. زهرا گفت:

    سلام وقت بخیر
    من یه دختر ۲۱ساله هستم دوتا خواهر ۳۶و۳۴ ساله دارم خواهر بزرگم ازدواج کرده و یه دختر ۷ ساله داره که خیلی بهش نزدیکم طبقه بالای ما زندگی میکنن خواهرم کمکمون میکنه و برامون غذا درست میکنه خواهر دومم تهران کار میکنه و اخرای ماه دو سه روز میاد کرمانشاه بهمون سر میزنه مادرم از ۱۸ سالگیم الزایمر گرفته الان خیلی شدید تر شده من همش خونه پیششم خواهرم روزای فرد بچش کلاس میبره چون صبحا سر کارن پدرم و شوهر خواهرم باهم یه جا کار میکنن باهم برمیگردن خونه من باید ظهرا در برای دختر خواهرم از مدرسه میاد باز کنم هر روز دانشگاه کلاس دارم تا دیر وقت نوبتی باید پیش مادرم باشیم نمیشه تنها بمونه الان که ترمم شروع نشده همش خونه م اصلا جایی نمیرم یه دوست صمیمی دارم که اونم همیشه افسرده س باهم میخوایم بریم بیرونم یه جوری کنسلش میکنه خیلی شرایط سختی دارم تنهام اعصابم خرابه دوس دارم مثل همسنام برم بیرون بگردم همش میگم چرا مادر من اینجوری شد یا گریه میکنم یا انقدر بهش فکر میکنم سرم درد میگیره هر روزم تکراریه پدرمم خسته شده جمعه ها برای خوش کوه میره ما همش خونه ایم صبحا بیدار میشم مادرم جلو اینه یا میخنده یا گریه میکنه روحیه م خرابه مرده ها رومیبینه فک میکنه همه رو میشناسه غربیه های که تا حالا ندیده رو اشنا میبینه پدرم میگه مادرت زیاد نمیمونه من خیلی میترسم امیدی به اینده م ندارم وقتی فامیلا دلشون برامون میسوزه اتیش میگیرم دوس ندارم بهمون ترحم کنن شرایطم بعد مادرم بدتر میشه حس میکنم نمیتونم با پدرم زندگی کنم خواهرامم که میرن پی زندگی خودشون خواهر دومم با یه پسر اشنا شده میگه درکش میکنه احتمالا باهاش ازدواج کنه من خیلی ضعیفم سعی میکنم خودمو قوی نشون بدم ولی نمیتونم همش گریه م میگیره اعتماد به نفسم از دست دادم دلم یه مسافرت میخواد ولی شرایطش ندارم خانوادگی هممون بهم ریخته‌ایم میگم کاش منو بدنیا نمیاوردن من تحمل ندارم حس خستگی پیری دارم فک میکنم منم مثل مادرم میشم تو دوستام فک میکنم من خنگم همش دوس دارم جایی دیگران باشم خودم باهاشون مقایسه میکنم میگم خوشبحالشون میگم خدا شفای مادرم برات کاری نداره چرا ما باید اینجوری باشیم مادر دوستام و خالم و مادربزرگم که از مادرم بزرگترن سالم اند مادرم سنی نداره ۵۹ سالشه پدرمم ۶۱
    دارم دیوونه میشم خواهر دومم رفته پیش مشاور بهش گفته فک کن مادرت از اول نداشتی زندگی جریان داره همینجوری ناراحتی نمیمونه من همش انرژی منفی دارم

    میخوام دارو مصرف کنم ارامش پیدا کنم ولی بهش وابسته نشم

    فقط میگم خدا کمکم کن بهم صبر و ارامش بده خودت میدونی من تحمل ندارم اینای که دارم تجربه میکنم بیشتر از تحمل منه

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما قطعاً بیماری مادرتون داره استرس های زیادی براتون در زندگی ایجاد میکنه و شمارو دچار افسردگی کرده است حتماً با تیم روانپزشکی و روانشناسان مشورت نمائید میتوانید با داروهایی در این زمینه و چند جلسه روان درمانی با روانشناسان به شرایط خوبی در زندگی دست پیدا کنید و کنترل شرایط و استرس ها رو به دست بگیرید. شما قطعاً اختیاج به کمک دارید و تیم روانپزشکی و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک میتواند کمک حال خوبی برای شما باشد. بد نیست اگر اپلیکیشن مارو نصب و با یکی از روانپزشکان و یا روانشناسان مجموعه ویزیت آنلاین بصورت تصویری صوتی یا چت دریافت و کمک بگیرید.

  178. علی اصغر گفت:

    سلام مدت 10سال هست ازدواج کردم
    ازخانومم بشدت ناراضی هستم باکم وکاستی هاش ساختم اما دیگه جونم به لبم رسیده تازه ترین موردی که خیلی اذیتم می‌کنه اینکه کلا دوست نداره ازاقوامم کسی وعده مهمون خونه مابشه قبلاً دایی وعمو خاله بود الان رسیده به برادر و حتی پدرم هربارمیگم شام دعوت کنیم یه بهونه میاره واگر من کوتاه بیام که هیچ اگرنه چنان کولی بازی راه میندازه مثلاً نفسش تنگ میشه فشارش کی افته قرص میندازه روشومیکشه می‌خوابه این رفتارش رو واقعا نمیتونم تحمل کنم لازم به ذکره که من تواین زندگی هیچی کم نگذاشتم بهترین وسایل خونه رو خریدم بیشترین خرجی روزانه آزادی عمل بهش دادم تاجایی که می‌شده خودم نخوردم نپوشیدم به اون وبچه هام رسیدم واقعا دیگه نمیخوامش ازچشمم افتاده فقط نمی‌دونم چطور ازشرش خلاص بشم مهریه هم 114تاهست
    توان پرداخت ندارم یه خونه دارم که حداکثر یک و نیم می‌ره یه ماشین توروخدا بگید راهی هست خونه رو ندم و مهریه قسط بندی بشه
    درکل من چیکارکنم دوتا پسر دارم که اونها رو من بزرگ میکنم فقط میخوام اون از زندگیم بره بیرون
    خواهش میکنم راه حل بهم بدین بازم ممنونم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما احتیاج به کمک حقوقی و پزشکی دارید، در بخش پزشکی میتوانید با مشاوران خانواده ازپزشک مشورت نمائید و به راهکارهای خوبی در خصوص زندگیتون دست پیدا کنید. اپلیکیشن ازپزشک را نصب کنید و از مشاوران خانواده ما در قالب ویزیت تصویری صوتی و چت کمک خوبی دریافت کنید.

  179. لعیا گفت:

    سلام خسته نباشید
    من یه مشکلی دارم خیلی تنهام برای همین کسی میبینم کل مشکلام و زندگیمو براش میگم البته اگه بهش اعتماد کنم و بیشتر از اینه که کسی نیست حرفامو براش بگم یا نمیتونم به افراد نزدیکم بگم
    برای این مشکلم چیکار باید کنم بعدش پشیمون میشم دلم نمیخواد همه چیز برای کسی بگم اونا همه چیزشونو به من نمیگن

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما که بسیار کوتاه هست و نمیتوانیم تشخیص خاصی بدهیم اما به نظر میاد شما دارید درگیر افسردگی میشوید و میتوانید با مشورت با روانپزشکان یا روانشناسان خوب اپلیکیشن ازپزشک به راهکارهای مفیدی در خصوص مدیریت رفتارهای خود با اطرافیان دست پیدا کنید، نگران نباشید مشکل حادی نیست فقط این تیم های پزشکی هستند که میتوانند کمک شایانی در این خصوص به شما بکنند.

  180. زهرا گفت:

    ببخشید ‌ طولانی شد یه چیز دیگه م خواستم بگم خواهر دومم که تهرانه خیلی دوست بازه یه دوست داره کرمانشاه پیش اون میره خیلی دوسش داره میره پیش اونا گریه میکنه دوس داره بهش ترحم کنن یه دوستم داره همکارش تو تهران بیشتر باهمن خواهرش شماله دوسال از من کوچیکتره همش میاد تهران پیش خواهرش باهم میرن بیرون عکس میگیرن مسافرت باهم میرن منم خیلی دلم میخواد دختر عمومم تهرانن میاد شبا پیشش یا این میره پیش اون بعضی وقتام شیفت نیست با پسره میرن بیرون یا اون میاد اینجا پدرم یه خونه تو تهران براش گرفته به اسم مادرم زده که راحت باشه بعضی وقتا انقدر نمیرم بیرون دلم برای چیزای کوچیکم تنگ میشه دلم میخواست امسال تو برف عکس بگیرم خیلی برم جایی میرم تو حیاط خونمون یا پشت بوم بیشترم با دختر خواهرمم سعی میکنم بدبختیام یادم بره کاردکس گواهینامه م باطل شده هنوز نرفتم امتحان بدم همش فک میکنم شکست میخورم انرژی منفی دارم خالم بعضی وقتا میاد مادرمو میبره خونشون ولی مادربزگم اصلا براش مهم نیست فقط دایی م براش مهمه پدربزگم دوساله فوت کرده مادرم مرده ها رو میبینه بعضی وقتا یادش میره پدرش مرده بعد یادش میافته گریه میکنه سن مادرم زیادم نیست ۵۹ سالشه پدرم ۶۱ همش میگم کاشکی منو نمیاوردن نبودم چرا من باید اینجوری شم

  181. زهرا گفت:

    سلام وقت بخیر
    من یه دختر ۲۱ساله هستم مادرم از ۱۸ سالگیم با الزایمر مبتلا شده اولاش فک میکردیم مقطعیه زودخوب میشه همه کاری کردیم اما خوب نشد الان بدتر شده خیلی افسرده م از همه بدم میاد اصلا امیدبه زندگی ندارم دوتا خواهر ۳۶و۳۴ساله دارم خواهر بزرگم ازدواج کرده بچه ۷ساله داره طبقه بالای ما زندگی میکنن برامون غذا درست میکنه اونم خیلی خسته شده صبح ها میره سره کار تا ساعت ۲ بیشتر وقتا من پیش مادرمم خواهرمم کمک میکنه فقط هفته های فرد دخترش کلاس میبره من باید ظهر از مدرسه میاد در براش باز کنم از بچگیش پیش خودم بزرگ شده خیلی بهم وابسته ایم به دوستام شرایط مادرم نگفتم فقط یه دوست صمیمی دارم که اونم همیشه افسرده س همیشه توقع داره درکش کنم شرایط منم نمیدونه فک میکنه خیلی خوشحالم دانشگاه میرم بعضی وقتا که کلاسم ظهره باید وایسم در برای بچه باز کنم بعد برم کلاس چون نمیشه مادرم تنها بزاریم خواهر دومم تهران زندگی میکنه ما کرمانشاه هستیم اونم اخر ماه دو سه روز میاد سر میزنه میره با یه پسر اشنا شده میخواد باهاش ازدواج کنه میگه منم رفتم مشاور مثل تو بودم فک نکن تنهایی زندگی همیشه اینجوری نمیمونه اونم به فکر زندگی خودشه فقط منو خواهر بزرگم پیش مادرم هستیم این رفتارای جدیدی که داره رو میبینم میسوزم منم خواهر بزرگم اصلا اعصاب نداریم پدرمم با شوهر خواهرم یه جا کار میکنن پدرمم بریده من نمیتونم قوی نیستم اصلا اعتماد به نفس ندارم الان کلیه درد گرفتم حاضرم درد بکشم بمیرم خیلی ناراحت میشم فامیلا بهمون ترحم کنن حس پیری دارم مادرم علائم الزایمرش شدید تر شده یهو بی دلیل گریه میکنه منم از وقتی کلاسای دانشگاه م تموم شده تا ترم بعد همش خونه م با مادرم تو ترمم فقط کلاس میرفتم برمیگشتم پدرمم جمعه ها میره کوه ما رو هیچ جا نمیبرن با اون دوستمم برنامه میریزم همش ناراحته دوس داره بهش ترحم کنی بیرون کنسل میکنه میترسم منم مثل مادرم بشم حس میکنم مثل مادرم بی دفاعم رفتارام داره شبیه ش میشه سعی میکنم جلو دوستام بروز ندم ولی همش به خودم حرف میزنم حس میکنم منم خنگم دلم میخواد برم بیرون مثل هم سنام بگردم از خونه بیدار میشم مادرم جلو اینه داره حرف میزنه بعضی وقتا گریه میکنه بعضی وقتا میخنده اصلا به حرفای دیگران خنده م نمیگیره خیلی زندگی سختی دارم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما قطعاً بیماری مادرتون داره استرس های زیادی براتون در زندگی ایجاد میکنه و شمارو دچار افسردگی کرده است حتماً با تیم روانپزشکی و روانشناسان مشورت نمائید میتوانید با داروهایی در این زمینه و چند جلسه روان درمانی با روانشناسان به شرایط خوبی در زندگی دست پیدا کنید و کنترل شرایط و استرس ها رو به دست بگیرید. شما قطعاً اختیاج به کمک دارید و تیم روانپزشکی و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک میتواند کمک حال خوبی برای شما باشد. بد نیست اگر اپلیکیشن مارو نصب و با یکی از روانپزشکان و یا روانشناسان مجموعه ویزیت آنلاین بصورت تصویری صوتی یا چت دریافت و کمک بگیرید.

  182. مهدی d گفت:

    سلام خسته نباشید
    ببخشید من توی این چند سال خیر حس کردم که مثل قبل توان درک برخی جملات را ندارم و نمیفهمم و اون چیزی را توی ذهنم هست نمی تونم توی جملات به دیگران منتقل کنم و دائما به اصطلاح قاطی میکنم و کاملا برام واضح هست که اکتسابیه این موضوع.
    لطفا اگر مریضی است نام مریضی رو بگید و باید به کی مراجعه کنم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      تشخیص در خصوص سوال شما احتیاج به شرح حال بیشتری دارد هم جنسیت هم سن و سال و… چون طیف زیادی از بیماری ها ممکن است این چنین مشکلات ذهنی را ایجاد کند. اما خب در صورتی که فکر میکنید مشکل آلزایمر می باشد به متخصص مغز و اعصاب (نورولوژی) مراجعه فرمائید در صورتی که سن و سال شما بالا باشد شاید mri هم لازم داشته باشید که متخصص به شما در این زمینه کمک خواهد کرد. قبل از حضور در مطب پزشک شما میتوانید با متخصصین مغز و اعصاب در اپلیکیشن ازپزشک یک مشورت کوچک در تلفن همراهتون داشته باشید و سپس اقدام به رفتن به مطب و … کنید.

      1. مهدی D گفت:

        ممنونم از راهنماییتون
        من 20 سال سن دارم و جنسیتم هم مرده

  183. Elsa گفت:

    سلام من 17سالمه من ی ماه ک نامزد کردم فامیلمونه الان من هیچ حسی بهش ندارم و کلا زندگیم برعکس خواسته و تصوراتم است خونوادم همش ازش و خونوادش پیشم تعریف کردن ک فلان بسلان آمااا من حسی بهش ندارم . پسر خوبیه اما احساس میکنم نمیخامش آینده خوبی برای خودم نمی‌بینم دلم میخواد جدا بشم و اینکه تاحالا حتا بهم دست هم نزده یعنی باکرم و اینکه هنوز ثبت محضر نشده مهریه و شیربها و بردو آورد هم داشتم اگه بخوام طلاق بگیرم اینا چی میشه یعنی باید پس بدم یا نصف میشه و اینکه مهریه مو نمیخام 200 تا سکه اس مخام ببخشم و تفاوت سنیمونم 8ساله املا با همه ی خوبی هاش من نمخامش حسی بهش ندارم لطفاً راهنمایی کنید

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      از نظر اصول روانشناختی به نظر میاد شما قبل از اینکه جلوتر بروید بهتر است با یک مشاوره ازدواج یا روانشناسان خوب مشورت نمائید. هم خودتون هم کسی قرار است ازدواج کنید به مشاوره مراجعه کنید تا از آسیب های جبران ناپذیر یک عمر جلوگیری کنید.
      میتوانید از اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین با روانشناسان خوب و دلسوز مشورت نمائید.

  184. سارا گفت:

    سلام وقتتون بخیر من ت خانواده ای بزرگ شدم ک نباید یه تار موت بیرون باشه نباید بری بیرون نباید دوست بی حجاب داشته باشی و من راه خودمو انتخاب کردم و حجابم کمتر از بقیهشون شد دیگه میگن پول برات میرینیم خیلی کم خودت کاراتو بکن دیگه دختره ما نیستی و کاری بت نداریم با ما هم نمیدونی بیای بیرون باعث تاسف میشی درصورت ک دخترای فامیل اصن حجاب ندارن و میگن تا وقتی اینجایی همینه اگرم میخوای برو ت خیابونا بشری کارا کن تا پول دربیاری پیش ما نباشی😭🖤دیگه خسته شدم چیکار کنم؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      سوال شما بیشتر منظر فقهی دارد تا پزشکی اما در خصوص جنبه پزشکی میتونیم بگیم که شما با استرسی در خانواده مواجه هستید و میتوانید با کمک مشاوران خوب ما در اپلیکیشن بصورت تصویری صوتی و چت مشورت نمائید.

  185. سارا گفت:

    سلام وقتتون بخیر من ت خانواده ای بزرگ شدم ک نباید یه تار موت بیرون باشه نباید بری بیرون نباید دوست بی حجاب داشته باشی و من راه خودمو انتخاب کردم و حجابم کمتر از بقیهشون شد دیگه میگن پول برات میرینیم خیلی کم خودت کاراتو بکن دیگه دختره ما نیستی و کاری بت نداریم با ما هم نمیدونی بیای بیرون باعث تاسف میشی درصورت ک دخترای فامیل اصن حجاب ندارن و میگن تا وقتی اینجایی همینه اگرم میخوای برو ت خیابونا بشری کارا کن تا پول دربیاری پیش ما نباشی😭🖤

  186. sh گفت:

    سلام وقت بخیر
    من مشکل اضطراب دارم
    تویه جمعی که میخام صحبت کنم یا یخ نفز که دوست دارم میبینم یا یه کاری که میخام تو جمع انجام بدم به شدت قلبم میزنه صدام میلرزه و دستم و بدنم میلرزه
    چطور مشکلمو حل کنم؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      اصلاً از جمع فرار نکنید و تکنیک هایی که روانشناسان برای مقابله با اینچنین اضطرابی وجود دارد (مواجه شدن با این اضطراب)
      میتوانید از اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین با روانشناسان خوب و دلسوز مشورت نمائید.

  187. مختاری گفت:

    سلام وقت بخیر
    من مشکل اضطراب دارم
    تویه جمعی که میخام صحبت کنم یا یخ نفز که دوست دارم میبینم یا یه کاری که میخام تو جمع انجام بدم به شدت قلبم میزنه صدام میلرزه و دستم و بدنم میلرزه
    چطور مشکلمو حل کنم؟

  188. Asma گفت:

    سلام وقتتون بخیر
    من ۱۳ سالمه
    مامانم هروز باهام دعوا می‌کنه گیر میده میگه فک کنم رفتی خونه پسرا،پیش پسرا رفتی ن،چرا دیر میای و…
    هروز جنگ هروز دعوا من خسته شدم بابا و مامانم بخاطر من هرشب دعوا میکنن همش تقصیر منه مامانم یزرع مریضه یعنی ب یبار میاد حمله می‌کنه یا نگاه ب دور و اطرافش می‌کنه با همون میزنه من هرشب گریه میکنم میگم اینا دیگه چیه اصلا منو چرا ب دنیا آوردن اینا بی من شادن😅💔من کلا می‌خوام تنها باشم ولی اینا مگه میزارن می‌خوام آهنگ گوش بدم میگن بده ولی خودشون گوش میدن فقط بروز از ته دل شاد باشم بهتره ولی اینم نداریم من ب خودم ضربه میزنم یا می‌خوام خودمو بکشم ولی هر گزینه ای انتخاب کردم نشد بنظرتون من دیونم بخدااااااا خسته شدم از این دنیا بسه واقعا بسه فک نکنم ب من اهمیت بدین🧑‍🦯💔

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما:
      با توجه به شرح حال شما، شما دچار افسردگی شدید و به سمت حاد شدن در حال پیشرفت است در اولین فرصت خودتون و والدین حتماً احتیاج به ویزیت با تیم روانپزشکی و روانشناسی دارید که می بایست در جلسات متعدد این اتفاق بیافتد تا کم کم این روابط و برخوردها توسط خانواده و خودتون اصلاح شود، همه ما قطعاً در فشارهای زندگی احتیاج به کمک دیگران داریم و تیم روانپزشکی و روانشناسی بهترین کمک کننده روحیات ما در این شرایط خواهند بود.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی و روانپزشکی ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

    2. علی گفت:

      سلام. چند روز پیش تست روانشناسی شرکت کردم که یک سوال نسبت هوش داخل اون بود. لطفا جواب این سوال رو بهم بگید. دلیل انتخاب جواب رو هم برام بنویسید
      رابطه کبریت با فندک مثل رابطه….
      ۱)خیش است با تراکتور
      ۲)ذغال است با نفت
      ۳)شمع است با پنبه سوز
      ۴)بخاری است با شوفاژ

  189. بی نام گفت:

    سلام ۱۸ سالمه
    ۴ ساله خانواده من با بیماری سرطان مادرم درگیره
    و الان متاستاز رخ داده و درگیری ما بیشتر شده
    بیماری مادرم دوسال کنترل شد ولی بازم برگشت
    من احساس خورد شدن دارم
    مادرم تمام‌و‌کمال حامی تمام زندگی من بود و هیچوقت تنهام نمیزاشت
    برام مهم نبود دوستامو از دست بدم‌چون مطمعن بودم مادرم تنهام نمیزاره
    میدونین خیلی وابستشم
    الان که حالش بد شده تمرکز درستی نداره و روی حرفاش فکری نداره
    و مدام از من متنفره
    من برای منمور درس خوندم دوسال دور بودرم از همه چی
    همینکه کنکور رو‌ دادم گفتن بیماری برگشته داخل
    وجودم حس میکنم مرده ام
    تمام سلولای بدنم خستست
    از خدا و همه چی نا امبد شدم
    احساس میکنم خیلی تنهام و هیچکس با من نیست
    هم دوره ای هام الان دارن موفقیتاشونو با خانوادشون جشن میگیرن
    اما اوج خوشحالی من اینه که مامانم صدام کنه
    احساس میکنم دیوونه شدم و عقلمو از دست دادم
    مدام سردرد دارم
    منی که خدای ارامش بودم الان یلحظه ام ساکت نیستم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما :
      با توجه به شرح حال شما، دارید درگیر افسردگی میشوید و باید حتماً با تیم روانپزشکی و روانشناسی مشورت کنید. دارو و جلسات مشاوره خیلی میتونه بهتون در گذر کردن از این مرحله سخت زندگی کمک کند.
      میتوانید با اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین با روانپزشکان و روانشناسان خوب و حاذق مشورت نمائید.

  190. سارا گفت:

    سلام
    من ۱۷ سالمه و با مامانم مشکل داریم
    مامانم خیلی بهم شک داره و یجورایی خیلی زیادی نگرانمه ولی وقتی میخواد نگرانیشو ابراز کنه همش حرفای بد میزنه و اعتماد بنفسمو خورد میکنه همش بهم میگه لیاقت هیچی نداری باید تو حسرت ارزو هات بمونه اینده نداشته باشی حتی موقع هایی که خیلی اعصبانیه ارزوی مرگمو میکنه
    ولی وقتی خوب باشه خیلی مهربونه میاد بغلم میکنه هعی بهم میگه خوشگل شدی اینا
    با اینکه خودش یه دلیل خورد شدن اعتماد بنفسمه وقتی میگم از خودم راضی نیستم مثلا از صورتم خوشم نمیاد میگه تو ناشکری خیلی خوشگلی اینا
    اصن وقتی اعصبانی میشه خیلی حرفای بدی میزنه
    سر چیز های الکی هم اعصبانی میشه
    همین دیشب من میخاستم برم سر کوچه یه ابمیوه بخرم کلی داد و بیداد کرد که ساعت ۸ شبه کجا میخوای بری میخوای بری دنبال پسر بازی و دلت پسر میخواد دلت رابطه میخواد و بعدشم سریع زنگ میزنه به بابام که این میخاد همچین کاری کنه و دو تا هم میزاره رو کارایی که انجام دادم میگه
    من اصلا نمیتونم حرفاشو درک کنم که چجوری یه مادر میتونه با نگرانی هاش انقد به فرزند خودش اسیب روحی بزنه
    من قبلا بیرون زیاد میرفتم و چون سختگیر بودن خیلی باید میپیچوندمشون و دروغ میگفتم ولی اصن کار خلافی هم نمیخواستم کنم و حتی برای بیرون رفتن با دوستام که دختر هم بودن بهم اجازه نمیدادن
    بعد یه مدت دیگه اصن نتونستم برم بیرون تا الان که یک سال میشه تقریبا هر شیش ماه یه بار با دوستام که کلا دو نفر هستن شاید برم بیرون و اکثرا خونه هستم و تو اتاقم و تنها مشکلی که تو این یه سال داشتم و کار اشتباهی که انجام میدم اینه که گوشی میگیرم دستم و ظرف کم میشورم
    واقعا نمیدونم دیگه باید چجوری باهاشون رفتار کنم من افسردگی هم فک میکنم که دارم خیلی زیاد میخوابم تا کمتر تو این دنیا باشم و زندگی و تحمل کنم
    در هفته شاید سه روزش حالم خیلی بد میشه و به خودکشی فکر میکنم
    من خانوادمو دوست دارم و دلم نمیخواد نارحتشون کنم ولی اونا به روح و روان من اسیب زدن
    اکثر اوقات تو خونه هستم
    درسام هم خیای خوبه فقط یه درس و که نمرم بد بشه مامانم انقدر میزنه تو سرم که تو درس نمیخونی و برات مهم نیست درسات و هیچی برات مهم نیس فقط پول خرج میکنی بدبختیتو ببینم
    و بعد دعوا هامون که منم اعصبانی میشم و حرفایه خوبی نمیگم میشینه گریه میکنه و من خیلی عذاب وجدان میگیرم و منم گریه میکنم ولی اون هم حرفای خوبی بهم نمیزنه و یادم میاد که چیا بهم گفته دوباره گریه میکنم
    با پدرم زیاد مشکلی ندارم بیشتر دعواهامون و مامانم بزرگ میکنه و باعث میشه بابام بهم گیر بده
    یه جلسه مشاوره هم رفتیم که گفت باید بازم بریم ولی هر چی به خانوادم میگم گوش نمیدن واقعا دارم اذیت میشم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما :
      با توجه به شرح حال شما، حتماً بهمراه خانواده به روانپزشک مراجعه فرمائید. با توجه به اینکه افکار خودکشی دارید به نظر می آید شما دارید دچار افسردگی حاد یا ماژور میشوید. اینکه به مشاوره مراجعه کردید خیلی خوب است اما با یکی دو جلسه مشکل حل نمیشود و بعضاً از 8 تا 12 جلسه احتیاج به مشاوره و دارو تحت نظر روانپزشک دارید.

  191. مهنا گفت:

    سلام من ۱۸ سالمه ۲ ساله که با ی پسر آشنا شدم و رابطمون خیلی عمیق وصمیمی شده اون واسه نظام رفته و منم دارم واسه کنکور فرهنگیان میخونم
    خیلی دوستش دارم و خانوادش بخاطر شرایط بدی که بابام داره مخالف ازدواج با منن ولی دارم همه تلاشم میکنم که برم سرکار شاید اونجوری بتونم نظرشون تغییر بدم نزدیک به ۶ ماهی میشه که برادرمو از دست دادم و و اونم تو این مدت پدرشو اوضاع روحی خوبی نداریم جفتمون و من ی مشکل بزرگ دارم که مامانم از وقتی داداشم رفته خیلیییی حالش بد و عصبیه و هرثانیه من و تخریب میکنه در حدی که بارها تکرار میکنه که کاش توی جای محمد مرده بودی و…. از دیدن من بیچاره و فشار روانی بالایی توی خونه رومه و بابامم و خیلی وقته ندیدم و اون معتاده
    و تنها امیدم رابطم با اونه که من و میتونه آروم کنه ولی اونم کم آوارده و خودم میدونم که دارم آزارش میدم با رفتارام من نمیتونم دیگه وقت کافی واسه ادامه این رابطه بزارم اونقد که مشکل دارم نمیتونم به رابطم باهاش و حفظش فک کنم و در عین حالم نمیخوام از دسش بدم من خیلی دوستش دارم نمیتونم به نبودنش فک کنم چون واقعا تنها کسیه که من دارم و دارم با رفتارام آزارش میدم واقعا نمیدونم چیکار کنم
    من ۲بار خودکشی کردم یه بار قبلا سر ی دروغ ک‌بهش گفتم و رفت تا ۵ ماه ی بارم بعد مرگ داداشم

    من خیلی خسته و ناامید دارم میشم واقعا دلم میخواد بمیرن تا تموم بشه همه چی
    توروخدا بهم کمک کنید

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما :
      به توجه به شرح حالی که میفرمائید شما دچار افسردگی ماژور هستید و با توجه به اینکه چندین بار اقدام به خودکشی کردید حتماً می بایست تحت نظر یک روانپزشک خوب قرار بگیرید احتمالاً جلسات مشاوره فردی و دارو برای کنترل بیشتر خودتون براتون تجویز خواهند کرد و شرایط بهتری را در زندگی تجربه خواهید کرد. همه ما در بخش هایی از زندگی لازم است که با سختی ها مقابله کنیم و تیم روانپزشکی میتونه کمک شایانی در این زمینه به ما بکند. پس نگران نباشید و این مسیر رو دنبال کنید حتماً شرایط بهتری پیش روی شما قرار خواهد گرفت.
      میتوانید از اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین با روانپزشکان خوب و حاذق مشورت نمائید.

      1. یوجا گفت:

        سلام وقتتون بخیر من ی پسر پونزده سالمه ام که ب شدت میل جنسی دارم و دوست دخترمم نمیتونه نیاز منو بر طرف کنه و نمیخام کاری انجام بدم فقط میخام کنترلش کنم و فقطم ب دوست دخترم میل جنسی دارم ممنون میشم راهنماییم کنید

        1. با سلام
          اینکه فقط به دوست دخترت میل داری خیلی خوبه ولی شما با این کارت داری این میل رو در خودت تقویت می‌کنی.
          خیلی خوبه که میل جنسی داری و این کاملا طبیعیه همه باید داشته باشند مثل میل به غذا خوردن و آب خوردن و… اما تفاوتش اینه که تو سن شما اگه بخوای تامینش کنی مثل اینه بنزین رو آتیش بریزی شعله ورنر میشه و بیشتر دلت میخواد سکس کنی . این خیلی خوبه ها بد نیست اما با توجه به سنت و شرایط جامعه ممکنه بهت سخت بگذره .
          من توصیه میکنم فعلا در مورد میل جنسی بیشتر کنترلش کنی چون شرایط شما جوری نیست که بخوای به راحتی با هرکسی سکس کنی دوست دخترت هم حتما یه شرایط خاصی داره که نمیتونه سیرت کنه
          فعلا خودت رو تو شرایط انتظار و تعلیق بزار تا شرایط تامین این میل برات پیش بیاد البته گفتنش راحته و در عمل حق میدم سخت باشه بیا در موردش بیشتر با هم حرف بزنیم و در مورد شرایط کنترل میل جنسی هم من بهت تکنیک هایی رو آموزش میدم که بتونی فعلا این حالت تعلیق رو تحمل کنی
          درضمن به هییییچ عنوان سمت خودارضایی برای سیر کردن خودت نرو
          همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  192. Z گفت:

    سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
    من دخترم ۱۷ سالمه و کلاس یازدهمم
    من ی خواهر ۱۱ ساله دارم که کلا رابطه صمیمی ای نداریم دعوا میکنیم زیاد
    مامانم به طور مداوم بهم میگه حسودیت میشه
    نمیدونم بخدا چرا اینو میگه
    من حتی باهاش شوخی هم میکنم مامانم اینو میگه
    نمیدونم راستش شاید راست میگه
    من حتی برای این موضوع البته نگفتم چرا گفتم یه مشکلی دارم دوست دارم برم پیش روانشناس صحبت کردم گفت باشه و عمل نکرد
    الانم خیلی ناراحتم بابام رفته بود مسافرت و برای خواهرم و مامانم و حتی وسایل خونه همچیییی خریده بود اما برای من هیچی نیورده بود به معنای واقعی کلمه هیچی
    ولی من از ترس قضاوت شدن به روی خودم نیوردم
    اخه بدبختی این موضوع هم اینجاست که من هیچ وقت هیچ اشاره مستقیمی به چیزی نمیکنم مثلا اگه من یه کتاب واسه کنکورم بخرم ۵۰۰ تومن خیلی گرون و زیاده ولی اونا به راحتی ۴۰۰ تومن ۵۰۰ تومن خرج میکنن
    درک میکنم که پول خودشونه ولی واقعا اذیتم میکنه منتی که سرم میذارن
    من واقعا نه با دوستام بیرون میرم نه لبای اون چنان میخرم که بگم زیاد خرج میکنم اصلاااا فقط همین درس و کتاب هرچی باشه
    ولی خب مدام بهم میگن با اینکه خودشون میخوان که من درس بخونم
    ولی واقعا اینکه میخوان هی با این کلمه حسود اذیتم کنن خیلی بده خیلی
    بعد این بدتر میشه وقتی میخوان دلداری بدن و باهام عین بچه رفتار میکنن
    من خیلی نسبت به سنم درک بالایی دارم واقعا میگم ولی این حرکتشون واقعا بده چون اذیتم میکنه

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما :
      شما با توجه به شرح حالی که فرمودید دارید به سمت افسردگی پیش میروید احتیاج است که هم مادر هم پدر و هم خودتون به روانشناس مراجعه کنید جهت اصلاح روابط خانوادگی. و روانشناس به تنهایی نمیتونه به شخص شما در خانواده کمک کنه می بایست همزمان به پدر و مادرتون هم مشاوره بدهد در صورتی که خانواده شما برای رفتن به روانشناس موافقت نمیکنند از بزرگتری که حرف اونها رو میخونند و حرف شنوی دارند از ایشون کمک بگیرید تا اونها رو راضی به حضور در کنار یک روانشناس کنید.

  193. Aysu گفت:

    سلام خسته نباشید
    من جدیدا اختلالات روانی پیدا کردم از آزار دادن دیگران لذت میبرم در واقع هیچ حسی نثبت ب هیچ کس ندارم فک میکنم درونم یه اترژی یا یه حس عجیبی است ک فک میکنم تخلیه نمیشه و روز ب روز داره بزرگ تر میشه چیکار کنم ک اروم بشم 😥 واقعا هم خودم اذیت میشم هم اطرافیانم بیشتر خوانواده با دوستام مشکلی ندارم ولی خوانوادمو بیشتر اذیت میکنم خاهشا کمک کنید

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما :
      با توجه به شرح حالی که فرمودید به این رفتار سادیستیک یا نگاه آزار دهی می گویند که یک اختلال روان به حساب می آید و نیاز جدی به مشاوره با تیم روانشناسی و روانپزشکی دارید چون درسته که در ظاهر شما در حال آسیب زدن به دیگران هستید، اما به مرور اختلالات اضظرابی برای شما ایجاد میکند و وضع روان شما بدتر خواهد شد و در صورتی که به سرعت اقدام نفرمائید به سمت افسردگی و انزوا خواهید رفت و آسیب بیشتری می بینید.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی و روانپزشکی ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

      1. سلام
        تقریبا ۷ سال عاشق پسر خاله ام بودم اونم عاشقم بود من کشور عراق زندگی میکنم اینم ایران
        خیلی همدیگرو دوس داریم وخانواده رضایت نمیدادن ک ازدواج کنیم تا امسال قبول کردن بعد ما نامزد کردیم ولی چندبار بحث کردیم هی میگه تو عوض شدی وکارای کردم ک بدش میاد صدامو بلند میکردم وقت بحث
        من اعصابم امسال خیلی خورد شد چون بارسال قرار بود بیاد خواستگاریم ولی خانوادش رضایت ندادن نظورشو عوض شد بعد منم بخاطر همین حالم خیلی بد.شد اعصاب ندارم نامزد ک کردیم هی بحث میکردیم الانم میگه تمومش کنیم خست شدم از بحث وتو عوض نمیشی من امسال فقط اینطوری شدم ولی خودش چند سال هر بحثی میشه دعوا وفحش میده من میگم چون عصبانیه میبخشم ولی خودش فقط بخاطر تو این ۳ ماه ک هی بحثمو شد میخواد تموم کنه هرچی ام تلاش میکنم ک برگردیم من ارومتر میشم میدونم اشتباه کردم ولی قبول نمیکنه میگه متنفرم ازت ولی ادم چطور میشه از کسی متنفر باشه وبدش میاد بغلش کنه وبوسش کنه

        1. ازپزشک گفت:

          نظر تیم پزشکی ما:
          در شرایط فعلی با توجه به شرح حالتون حتماً در اولین فرصت با یک روانشناس مشورت کنید. با مشاوره با روان شناسان ما میتونید شرایط خودتون و پارتنرتون رو بهینه کنید.
          اگر توانستید خانواده رو در جریان بزارید بسیار خوب است و حتماً با یک روان شناس مشاوره داشته باشید در غیر اینصورت آسیب های جبران ناپذیری در روان خود را تجربه خواهید کرد.
          میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانپزشکی و روانشناسی ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

      2. رقیه گفت:

        سلام خسته نباشید
        من رقیه هستم ۱۶ سالمه
        من فوق العاده عصبی هستم هم زود رنج خیلی زیاد
        من خیلی پرخاشگرم و نمیتونم خودم کنترل کنم داد میزنم این قضیه در خانواده من ارثه یعنی پدرم اینجوری هست هم کل خانوادم جز مادرم من خیلی دارم از این زود پرخاشگری وعصبی بودن وزودرنجم
        رنج میبرم جوری که حتی افسرده هم شدم من نمیدونم اصلا چیکار کنم ؟
        راه کاری برای من دارید؟

        1. ازپزشک گفت:

          نظر تیم پزشکی ما:
          پرخاشگری به هیچ عنوان ارثی نمی باشد. شما با توجه به اینکه میفرمائید درگیر افسردگی هستید حتماً باید با مشاور و روانپزشک مشورت نمایید تا از بروز افسردگی ماژور جلوگیری نمایید. میتوانید با کمک مشاوران راهکاراهای کنترل خشم را بررسی و آموزش ببینید.
          میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص مشاوره و روانشناسی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  194. Aysu گفت:

    سلام خسته نباشید
    من جدیدا اختلالات روانی پیدا کردم از آزار دادن دیگران لذت میبرم در واقع هیچ حسی نثبت ب هیچ کس ندارم فک میکنم درونم یه اترژی یا یه حس عجیبی است ک فک میکنم تخلیه نمیشه و روز ب روز داره بزرگ تر میشه چیکار کنم ک اروم بشم 😥 واقعا هم خودم اذیت میشم هم اطرافیانم بیشتر خوانواده با دوستام مشکلی ندارم ولی خوانوادمو بیشتر اذیت میکنم

  195. Parsa گفت:

    سلام وقت بخیر
    ۱۵سالمه
    تو مدرسه بهم میگن‌ مثل دخترایی.خیلی ناراحت میشم.همش مسخرم میکنن میگن تو باید الان مدرسه دخترونه بودی نه اینجاو…
    هرلحظه مدرسه شده عذاب برام.همش با خودم میگم‌چرا فقط به من میگن حتما یه مشکلی هست دیگه.آخه یکی دو نفر هم که نیستن خیلیا چه به شوخی چه جدی بهم‌گفتن.حتی یکی هست که وقتی حواسم نیست میاد بوسم میکنه.یعنی اون لحظه برام بدترین لحظه دنیاست به زور خودمو نگه میدارم تا گریه نکنم.زورمم نمیرسه بزنمشون😥
    تا اینکه چند هفته پیش یکی بهم‌ گفت مثل ترنس ها هستی تا اینو گفت تنم لرزید کلا انگار دنیا خراب شد تو سرم.میدونستم ترنس چیه ولی تا حالا بهش فکر نکرده بودم.از اون روز کل اینترنتو زیر و رو کردم درباره ترنس.علائمشو خوندم ولی فقط چندتا چیزی که فکر نمیکنم ارتباط زیادی داشته باشه مثل آشپزی کردن دوست دارم و…..دارم.
    نمیدونم چه چیزیم با بقیه فرق داره که بهم میگن مثل دخترایی
    واقعا نگرانم‌ که ترنس باشم.هر روز دز مدرسه میام با خودم حرف میزنم و خودمو قانع میکنم که ترنس نیستم ولی تا پامو میزارم مدرسه روز از نو روزی از نو.کم مونده دیگه بیان بهم تجاوز کنن
    بعضی وقتا باورم میشه که ترنسم
    نمیدونم چی کار کنم
    ممکنه ترنس باشم؟
    با بچه چجور برخورد کنم؟
    پول کافی هم ندارم برم مشاوره

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما :
      شما با توجه به این اتفاق دارید در مدرسه و محیط زندگیتون آسیب میبینید و این خوب نیست با توجه به اینکه میفرمائید پول کافی برای مشاوره ندارید میتونید حداقل یکبار به روانپزشک خوب مراجعه کنید و موضوع کافی نبودن پول برای مشاوره رو با روانپزشک هم درمیون بزارید و معمولاً پزشکان خوب به شما کمک خواهند کرد که تشخیص بدهید آیا شما ترنس هستید یا راه های درمانی لازم دارید یا خیر اما بهرحال با این شرح حالی که میفرمائید ثابت نمیکند که شما ترنس هستید یا خیر.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی و روانپزشکی ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

    2. مهدی گفت:

      منم همینجوری ام 😢😢رنگ پوستم سفیده میگن تو زن منی منم میخوام اون لحظه بزنم زیر گریه ولی خودمو نگه می‌دارم .منم ۱۵ سالمه حتی یبار نزدیک بود ۱۱ یا ۱۲ همی ها بهم تجاوز کنن ولی نزاشتم.زورم هم کمه ولی الان دارم کلاس رزمی میرم از لج!فقط میخوام این دوران راهنمایی تموم شه😭

      1. ازپزشک گفت:

        نظر تیم پزشکی ما:
        با توجه به شرح حال شما، اینکه به کلاس رزمی میرید خیلی راهکار خوبی است و واقعاً جای تشویق دارد اما توصیه میکنیم اگر دارید مورد خشونت قرار میگیرید توسط افراد دیگر حتماً با خانواده در میون بزارید و اجازه بدید با مسئولین مدرسه و همکلاسی های شما برخورد جدی شود، ممکن است در آینده آسیب های جدی روحی ببینید.

  196. مونیکا گفت:

    تست افسردگی بک دادم 43از 63 درومد افسردگی شدید. سنمم ۲۱ مشکلات که مگه میشه نباشه. راستش از عددش خیلی ترسیدم میترسم افسرده باشم.بی دلیل گریه میکنم بشدت سر هر مسئله ای ناراحت و اعصبانی میشم هیچکاری نمیتونم انجام بدم نزدیک ۵ روزه حسم اینه.سناریو می‌چینم تو ذهنم که همش ختم میشه به اتفاقای بد وبراشون گریه میکنم. یه آدم سم هم تو زندگیمه متأسفانه نامزدمه. با رفیقام میرم بیرون حس میکنم به اجبار باهام میان و اتفاقا یکیشون بعد آخرین دیتمون اصلا باهام حرف نمیزنه بااینک تازع شروع ترمه و درس نیست ولی درسو بهونه کرد.همش حس میکنم اضافیم اکسیژن مصرف میکنم فقط به فکر خودکشی نیستم ولی به مرگ فکر میکنم. و حس میکنم شخصیت درستی ندارمو گناهه این شخصیت. هم میخندم هم تو جمع حاضر میشم ولی هیچ اتفاقی باعث شادیم نمیشه. نامزدم بااینکه عاشقمه ولی خیلی اذیت می‌کنه بشدت سعی می‌کنه محدود کنه ولی اصلا به حرفاش گوش نمیدم نباید آدم بخاطر ی نفر دیگه تغییر کنه چندین بارم به فکر تموم کردنش افتادم ولی با اصرار خودش بهش فرصت دادم.عادت کرده داد می‌کشه اوایلش با شوخی دادکشیدناشو نادیده می‌گرفتم ولی الان رفتارشو دست گرفتم چیزی بگه مخالفم باشه داد میکشم طوریکه خودشم نگران میشه چرا اینطورشدم. باید به روان‌کاو مراجعه کنم؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما :
      احساس هایی چون حس اضافه بودن، حس افسردگی و گریه های بیش از اندازه و شرح حالی که میفرمائید به نظر افسردگی ماژور میاد که نوع برخورد روانپزشک و روانشناسان بستگی به شدت افسردگی دارد شما حتماً با مراجعه به تیم روانپزشکی و روانشناسی میتوانید این مسائل رو مطرح کنید تا تشخیص نهایی بدهند و راه های درمان.
      میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی و روانپزشکی ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

  197. رها گفت:

    سلام وقت بخیر
    من ۲۱سالمه و در سن بچگی مرود تجاوز برادرم قرار گرفتم و چند ساله آزار و اذیت میشم از طرف برادرم؛ خانواده‌ی سخت گیری دارم به حدی که نتونستم توی این سال ها در رابطه با این موضوع باهاشون حرف بزنم
    احساس راحتی تداوم با خانوادم و فکر می‌کنم هرجا باشم امنیتش بهتر از خانواده خودمه
    مدتیه به خودکشی فکر میکنم ، هر راهی و امتحان کردم برای ادامه دادن ولی تهش رسیدم ب تموم کردن زندگیم

    واقعا دارم عذاب میکشم توی این خانواده؛ چاره یه دختر ۲۱ ساله که از طرف برادرش بهش تجاوز شده چیه؟

  198. نسیم گفت:

    باسلام …من خانمی ۲۷ هستم‌ و دارای دو فرزند .همسرم اعتیاد داره و این اعتیاد برای قبل ازدواج هست چندین بار در کمپ های ترک اعتیاد و یا در منزل مداوا شده ولی نتیجه ای نداده.هر ماه هزینه هایی رو انکار میکنه .پنهان کاری و دروغ میگه با وجود مدارک کسری .به شدت بی ادب واز حرف های رکیک استفاده میکنه.معنی زندگی مشترک رو یاد نگرفته .فداکاری های منو نادیده میگیره .تحقیر میکنه چندین سال در حد توانم حمایت کردم وسعی در تغیر ویا اقلا بهبود داشتم اما نشد.مدام من رو دیوانه ای میخونه که باید تو بیمارستان بستری بشه .از بچگی فشارهای زیادی بهم وارد شده از جمله فوت پدر ازدواج مادر و نداشتن حامی .حدودا ۷ سال میگذره که درد های بیشتری رو متحمل میشم و احساس میکنم آستانه مقاومت و صبرم به پایان رسیده ‌.گاها بچه همو بد جور کتک میزنم .تمایل به نبودن و خودکشی دارم .چندین بار سمتش رفتم اما اینبار بیشتر مشتاق ترم .شرایط و هزینه طلاق رو ندارم و دلم میخواد که این آدمو از زندگیم حذف کنم حالا هر طوری یا خودم رو خلاص کنم یا از خونه فرار کنم .شما چه پیشنهادی دارین؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما :
      اعتیاد همسرتون باعث افسردگی شما و کودکان شما شده است. شما خودتون به مشکل اشاره کردید که مشکل اعتیاد مرد خانواده است و راه درمان این مشکل هم ترک اعتیاد مرد خانواده است و تا ترک اعتیاد اتفاق نیافتد التهاب خانواده از بین نخواهد رفت.
      در اولین مرحله دوستانه و صمیمانه می بایست به همسرتون کمک کنید ترک کنند و با آرامش حمایتش کنید حتماً از خانواده هم در این خصوص کمک بگیرید میتونید برای این اقدامات با یک مشاوره روانپزشک و روانشناس هم در اپلیکیشن ازپزشک مشورت کنید یا حتی به تیم های na مراجعه کنید برای صحبت با ایشون و قانع به ترکشون توجه کنید که اینگونه اقدامات احتیاج به تیم دارد و شخصی نمیتونید حلش کنید. حتماً خودتون اراده کنید در کنارش از تیم روان شناسی روانپزشکی و تیم na و خانواده هم کمک بگیرید.
      موفق باشید

  199. ارمیا گفت:

    سلام وقت بخیر
    راجب یه مشکلی که دارم میخواستم حتما کمکم کنید.
    من از بچگی توی وجودم هم پسرونگی داشتم هم دخترونگی و درصداش گهگاهی باهم متفاوت میشه. ولی درصدی که بیشتر اوقات غالبه پسر بودنه
    از بچگی دوست نداشتم با دخترا بازی کنم و همش همبازی پسرا بودم و حتی بهترین دوست و اولین دوستمم پسری بود به اسم ساسان.
    وقتی با دخترا هم بازی میکردم شوهر یا بردارشون میشدم
    قدرت جسمانیم نسبت ب هسنام خیلی بیشتر بود و هست
    شکل هیکلم و حتی قدم
    وقتی بزرگ شدم مجبور شدم از دوست های پسرم جدا بشم و قاطی دخترا بشم
    ولی دوست نداشتم! من دلم دوچرخه سواری و زدن و فرار کردن میخواست نه عروسک بازی!
    هی مجبور میکردم خودمو ک مثل دخترا رفتار کنم
    وقتی مدرسه رفتم توی دوران ابتدایی ب یکی از دوستام حس پیدا کردم
    اندام های دخترا برام خیلی جذاب تر از پسرا بود و هست
    ولی هی سعی کردم حسمو سرکوب کنم و تا حدی شد
    وقتی وارد راهنمایی شدم دیدم دوستام همه ناز و عشوه بلدن و من تصورم از ناز اومدن بهم میخورد
    هرچی سعی کردم ناز و عشوه بیام کم میموند عوق بزنم!
    توی سال هفتم به یکی از همکلاسیام خیلی علاقه پیدا کردم و شدیدا شدید شد
    طول سال از زیرش درمیرفتم و نمیخواستم ب این فکر کنم و ب خودم جواب بدم ک چرا عاشق یه دختر شدم
    حتی نمیخواستم قبول کنم عشقه!ولی من عاشق شده بودم
    حالا پنج سال گذشته و من کلاس یازدهمم. فکر میکردم اثرات هورمونای نوجوونیه و بعدا از بین میره ولی بعد ک فکر کردم دیدم از بچگی نشونه هاشو داشتم و پنهون میکردم از بقیه چون دعوام میکردن!
    همیشه سر لباس خریدن دعوا بود
    از لباس عروس و مجلسی بدم میاد و شدیدا خواهان پوشیدن پیرهن شلوارم
    از برجستی های جسمیم متنفرم
    صدام لحن دخترونه نداره و صدام و تن و لحن حرف زدنم کامل فرق میکنه با دخترا
    پدر شدنو بیشتر از مادر شدن دوست دارم
    تصور اینکه بچه شیر بدم منو تا مرز جنون میبره
    بچی موهام همیشه کوتاه بود ولی الان دیگه خانوادم نمیذارن بزنم
    تصور اینکه یه روز برام خواستگار بیاد شدیدا عصبیم میکنه
    و اولین فکری ک اومد سرم اینه که ترنس باشم…میترسم و از جواب دادن این سوال ب خودم طفره میرم
    چون خانوادم رو این موارد حساسن و منی که تمایلاتم با کالبدم نمیخوره…
    خودمو جزو دخترا نمیبینم و نمیدیدم از بچگی
    همیشه با پسرا راحت تر بودم و هستم
    حتی تو مهمونیا بین مردا کنار بابام میشینم و قاطی بحث اونا میشم ن خانوما
    از زن بودن متنفرم
    همیشه شخصیت حامی گرانه داشتم و تموم همکلاسیام بهم تکیه میکنن
    همونی ام ک همیشه ی خدا همکلاسیام تو بغلم میشینن!
    شما با توجه به تحصیلااتتون میشه بفرمایین ک من ترنس هستم یا ن؟

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما :
      با این شرح حال کوتاه نمیتوان به ترنس بودن پی برد میبایست ابتدا اثبات شود که ترنس هستید یا خیر که بتوان به شما کمک کرد. برای اثبات ترنس بودن شما احتیاج به جلسات متعدد مشاوره پی در پی دارد سپس برای کمک به شما اقدام کرد.
      میتوانید با اپلیکیشن ازپزشک راحت، سریع و با اطمینان از محرمانگی اطلاعات با مشاورین مشورت کنید تا به نتیجه درمان قطعی برسید.

  200. مهدی گفت:

    سلام و عرض ادب
    ببخشید بنده متاسفانه دارای وسواس و کمال گرایی افراطی و استرس و اضطراب شدیدی هستم
    وسواس شست و شو تقریبا 3 سالی بود که با من همراه بود و الان حس میکنم که در موضوعی دیگر ورود کرده است برخلاف تصورم که فکر می کردم تمام شده است.
    می خواستم راهکار هایی برای درمان این 4 مسئله بدونم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما :
      وسواس از جمله اختلالاتی هست که معمولا مضمن میشه و درمانش هم طولانی مدت است، درمان دارویی و روان درمانی برای شما توصیه میشود که با مراجعه به روانپزشک(درمان دارویی) و روانشناس (روان درمانی) میتونید این مشکل رو برطرف کنید. میتوانید برای راحتی در ویزیت و مشورت با پزشک از پلیکیشن ازپزشک استفاده نمائید.

      1. مهدی d گفت:

        سلام خسته نباشید
        ببخشید من توی این چند سال خیر حس کردم که مثل قبل توان درک برخی جملات را ندارم و نمیفهمم و اون چیزی را توی ذهنم هست نمی تونم توی جملات به دیگران منتقل کنم و دائما به اصطلاح قاطی میکنم و کاملا برام واضح هست که اکتسابیه این موضوع.
        لطفا اگر مریضی است نام مریضی رو بگید و باید به کی مراجعه کنم

      2. جانان گفت:

        سلام خسته نباشید من جانان هستم ۱۹ سالمه چهار سال نیم ازدواج کردم با خانواده شوهرم توی یه خونه زندگی می‌کنیم ولی این که باهم هستیم خیلی اذیت ام میکنه همیشه بین منو شوهرم بخاطر مادرش اخلاف هست چون همیشه پشت مادرشو میگره در ضمن حرف آخر تصمیم گیری هم با مادرش هست واقعان خسته شدم نمیدونم باید تحمل کنم یا بزارم برای همیشه از این زندگی لنعتی برم یه پسر ۳ ساله هم دارم واقعان متاسفم که چرا خدا این بچه بی گناه داده به من آخه تو این زندگی لعنتی به سختی میتونم خودم نگهدارم با این همه فشار که رو منه بخدا بعضی موقع ها یادم میره من بچه شوهر دارم

        1. ازپزشک گفت:

          نظر تیم پزشکی ما:
          با توجه به شرح حال کوتاهی که میفرمایید نمیشود تعیین کرد که چه کمکی مناسب شماست اما به نظر می آید روانشناسان و مشاوران خانواده میتونن به شما همسرتون و خانواده شوهرتون کمک کنند.
          میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی و روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

      3. آیدا گفت:

        مزمن

  201. زهرا گفت:

    سلام خسته نباشید
    من حدود سه ماه پیش یه احساس علاقه ی شدیدی رو تجربه کردم که حدود یک ماه به شدت آزارم داد و در آخر نه تنها نتونستم فراموشش کنم حتی روز به روز بیشترم شد هر کاری کردم و به هر دری زدم جوابی نگرفتم تا اینکه به اون شخص پیام دادم و همه چی رو راجب احساسم باهاش درمیون گذاشتم . اون جوابی نداد و بحثمون رفت به سمت کنکور و حدود یک ماه و نیم بهم مشاوره درسی داد اما از وسطای آذر به بعد دیگه با هم صحبتی نداشتیم
    الان خیلی پریشونم طوری که نمی‌دونم باید چطور با خودم کنار بیام و چیکار بکنم همش با خودم میگم ای کاش میدونستم یه قرص بخورم و اونو برای همیشه فراموش کنم

    1. ازپزشک گفت:

      نظر تیم پزشکی ما :
      سلام برشما، تجارب این چنینی و علایق بین انسانی ممکن است تا آخر عمر باقی بماند و طبیعی است که نتوانید تا چندین ماه نتوانید فراموش کنید اما اگر به سمت اختلالات اضطرابی میرود و احساس میکنید در حال مضمن شدن است و در امورات شما اختلال ایجاد میکند حتماً با روانشناسان و روانپزشکان ما مشورت نمایید دارو هم دارد و میتونید به سرعت به بهبودی برسید اما اگر مشکلی در زندگی شما بوجود نمیآورد و در حال فراموش کردن هستید و کمرنگ تر میشود در طولانی مدت میتونند بهبود پیدا کنند.

    2. رها گفت:

      سلام وقت بخیر
      من ۲۱سالمه و در سن بچگی مرود تجاوز برادرم قرار گرفتم و چند ساله آزار و اذیت میشم از طرف برادرم؛ خانواده‌ی سخت گیری دارم به حدی که نتونستم توی این سال ها در رابطه با این موضوع باهاشون حرف بزنم
      احساس راحتی تداوم با خانوادم و فکر می‌کنم هرجا باشم امنیتش بهتر از خانواده خودمه
      مدتیه به خودکشی فکر میکنم ، هر راهی و امتحان کردم برای ادامه دادن ولی تهش رسیدم ب تموم کردن زندگیم

      واقعا دارم عذاب میکشم توی این خانواده؛ چاره یه دختر ۲۱ ساله که از طرف برادرش بهش تجاوز شده چیه؟

      1. ازپزشک گفت:

        نظر تیم پزشکی ما :
        هرکدام از مواردی که گفتید مانند تجاوز، افسردگی و یا حتی خودکشی در شرح موردی که میفرمائید یکی از موارد اورژانسی مراجعه به تیم روانپزشکی و روانشناسی است و اصلاً بر مسائل اینچنینی سرپوش نگذارید و حتماً باید موضوع رو با روانشناسان هم مطرح کنید. حتماً نیاز به حمایت اطرافیان و کمک تیم روانشناسی و روانپزشکی دارید.
        میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی و روانپزشکی ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

      2. مهری گفت:

        سلام من همسرم از اول ازدواج یک مشکلی باهاش داشتم که صحبت که میکرد بهم نگاه نمی‌کرد همیشه موبایلش جلوش بود صحبت می‌کرد و این کارش منو کلافه میکرد یا ناراحت میشدم ازش مشکلم را بهش میگفتم حرف نمیزد یا ناراحته ازش ناراحتیشو می‌پرسیدم میگفت که بهت مربوط نیست منم گریه یا ناراحت بودم براش مهم نبود اصلا انگار من مهم نیستم بجه ما مریض بود بهش میگم که من ناراحتم هیچی بهم نمیگه اما خواهراش که ناراحتن میگه ناراحت نباشین و اینکه با خواهراش صحبت میکنه یا بقیه چش تو چش هست با من اینطوری اصلا دلیلشو متوجه نمیشم دوست داشتم با من هم صمیمی بود وقتی عقد بودم من ول میکرد میرفت با خواهراش حرف می‌زد انگار اونها براش جذابتر بودن تازه کارهای مردانه خونه را نمیکنه اگر ببینه خونه کثیف کردن بجه ها خودش هم بدتر کثیف میکنه آشغال میندازه کارهای مردانه را از قبیل تعمیرات را پدرم میومد انجام میداد هر چی میگفتم گوش نمیداد همش ازم ایراد میگیره اما انگار خودش بی عیبه من چیزی میگم نادیده میگیره تازه اینقدر باهام بد رفتار میکنه پسرم هم بهم دستور میده تو مرکز درمانی قسمت اداری کار میکنه انواع بیماری‌ها بعد اونجا همش خواهراش زنگ میزنن وقت بگیر برامون همش هی زنگ میزنن کارای درمانیشونو بکنه به خاطر انواع مریضیهای بقیه ما هم باید ناراحت بشیم اما وقتی بچه های من مریضی یک نفر نمیاد از اونها دلداری بده بچم بیمارستان بود اما همسرم براشون گریه میکنه ‌.چند وقت پیش برای روز پدر رفته بودیم خونه پدرشون بچه هام گشنه بودن یک نون خالی نذاشت از خونه باباش برای اینها بگیرم بخورن میگه ناراحت میشن که چرا شام نپختن چون یک خواهرش مجرده با پدرش تو یک خونه ان اما هنوزم باهاش مشکل دارم چه کار کنم بچه هم دارم .

        1. ازپزشک گفت:

          نظر تیم پزشکی ما :
          هرکدام از مواردی که گفتید مانند مشکلات با همسر، مشکلات با خانواده ایشان و… در شرح موردی که میفرمائید مواردیست که ملزم به مراجعه به تیم روانپزشکی و روانشناسی است و اصلاً بر مسائل اینچنینی سرپوش نگذارید و حتماً باید موضوع رو با روانشناسان هم مطرح کنید. حتماً نیاز به حمایت اطرافیان خانواده و کمک تیم روانشناسی و روانپزشکی دارید.
          میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم روانشناسی و روانپزشکی ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

        2. فرناز گفت:

          این موضوع از یک سال پیش شروع شد تقریبا من تو مدرسه یک عالمه دوست داشتم ولی تو پنجم هیچ کس بهم اهمیت نمی‌داد و احساس خوبی نداشتم همه ازم دور بودن و بقل داشتیم یه فرد بد بود و فکر میکردم اضافی ام از اون طرف دوستای زبانم منو مسخره میکردن بخاطره وزنم جوش‌های صورتم و مامانم هی میزدمم و مثل بچه ها میداخت تو اتاقم و گوشیمو می‌گرفت و منو هی مقایسه میکرد می گفت از اون یاد بگیر تو چقدر بی ادبی یا شلخته و از اون موقع افسرده شدم و با هیچ کس صحبت نمی کنم
          و من تک فرزندم دوست دارم حیوان خانگی داشته باشم ولی مامانم چون خواهر داره نمی زاره
          و میگه من نماز میخونم مهر دفعه که راضیش میکنم خالم گند میزنه به همچی
          و هیچ وقت خوش حال نیستم و دلم میخواد خودکشی کنم و از این دنیابرم اصلا نمیتونم تحمل کنم همش دارم سکوت میکنم

          1. ازپزشک گفت:

            نظر تیم پزشکی ما:
            اصلا جای نگرانی نیست در صورتی که پیگیری شود ما توصیه می کنیم که شما حتما به همراه خانواده برای بهبود و درست شدن این موضوع به روانپزشک مراجعه کنید و با گذارندن چند جلسه مشاوره به بهبودی روابط خود با خانواده پی ببرید.
            همچنین میتونید با خیال راحت و کاملاً در یک بستر ایمن با تیم متخصص روانپزشکی در اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین مشورت نمایید.

    3. ناشناس گفت:

      سلام وقت بخیر ببخشید من هفت ساله ازدواج کردم ازدواج دوممه ولی بعد از ازدواج فهمیدم معتاده سه بارم افتاده کمپ ولی دوباره میکشه دیگه خسته شدم یه دخترم دارم نمیدونم چیکار کنم فکر خودکشی اومده تو ذهنم باز بخاطر بچم منصرف میشم تورخدا کمکم کنید خیلی خستتتتتتتتتتم

      1. ازپزشک گفت:

        نظر تیم پزشکی ما :
        به توجه به شرح حالی که میفرمائید شما دچار افسردگی ماژور هستید و با توجه به اینکه چندین بار اقدام به خودکشی کردید حتماً می بایست تحت نظر یک روانپزشک خوب قرار بگیرید احتمالاً جلسات مشاوره فردی و دارو برای کنترل بیشتر خودتون براتون تجویز خواهند کرد و شرایط بهتری را در زندگی تجربه خواهید کرد. همه ما در بخش هایی از زندگی لازم است که با سختی ها مقابله کنیم و تیم روانپزشکی میتونه کمک شایانی در این زمینه به ما بکند. پس نگران نباشید و این مسیر رو دنبال کنید حتماً شرایط بهتری پیش روی شما قرار خواهد گرفت.
        میتوانید از اپلیکیشن ازپزشک هم بصورت آنلاین با روانپزشکان خوب و حاذق مشورت نمائید.

        1. یلدا گفت:

          من هم خیلی خسته شدم از خانواده ام همیشه رفتار بدی با من داره حرف زشت برای من میگن مدام برام میگن تو نمیتونی برابری کسی باشی همه از بالاتر هست خسته شدم از این زنده گی میخوام فرار کنم یک جای دور بروم ولی نمیتونم

نظرات بسته شده است.

برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.